اصلنم مود نیس
خوبه. دارم کوشته میشم.
همونطور که گفتم، دیشب داشتم کوشته میشدم- حالم افتضاح بود🙌🏻
اما حالا خوبم.
اصلنم مود نیس
چشمانش را مالش میدهد. باز نگه داشتن آنها، در نور زرد رنگ و بیجان فانوس، آنقدرها هم آسان نبود؛ خصو
درمورد مولتی:
مولتی یه موجود کوچول موچولوعه، حدودا ۱۰-۱۵ سانتی متر- با یه پوست نرم و سفید قارچی. دو تا چشم کوشولووو هم داره که شبیه دو تا خطن و یه پوزخند بدجنس- هاهاهاهاهااا
رو کلشم یه کلاه قارچی قرمز و خال خالی سفیده- همون کلیشهی همیشگی
درواقع بنظرم شبیه یه مارشمالوعه که دس و پاه دراورده🤌🏻
دو تا پای کوتوله و سه تا دست، عاری. دو تا راست و یکی چپ- بدون انگشت✔️
اون یه جور روح شیطانیه که باعث اضطراب میشه و مدامممم درمورد گندایی که زدی حرف میزنه -تا بمیری- و گاهی هم درمورد اتفاقات وحشتناکی که در آینده نه چندان دور برات میوفته خبر میده.
اصلنم مود نیس
چشمانش را مالش میدهد. باز نگه داشتن آنها، در نور زرد رنگ و بیجان فانوس، آنقدرها هم آسان نبود؛ خصو
درمورد اون نگهبانه:
درواقع یه تیم سه نفرن منتها اینو هنوز طراحی نکردم -منظورم شخصیتشه🛐- فقط میدونم خیلی کوله
و اینکه یه جور فرشته مرگه- اینا ارواح سرگردانو جمع میکنن و امور دنیای ارواح سرگردانو در دست دارند...
اصلنم مود نیس
چشمانش را مالش میدهد. باز نگه داشتن آنها، در نور زرد رنگ و بیجان فانوس، آنقدرها هم آسان نبود؛ خصو
و کلا این دختره که مال نیکه، وایب یکی از داستانامو -که البته فعلا در حد یک ایده و چند خطی اظافاته- میداد.
درمورد یه خانوادهی بزرگ ۱۵-۱۶ نفره تو یه قلعه قدیمی به نام لورن که درواقع جدشون تبعید شد و بعدش کلا اونجا ساکن شدن🤝
خلاصه که اصل داستان درمورد همین خانواده و ماجراهاشه. و این همه خواهر برادر، یکیشون تهش بخاطر ماجراجوییا گند میزنه به همچی و کلشون طلسم میشنD:
که بقیش میوفته تو سری بعدی که خب مهم نیس.
اصلنم مود نیس
چشمانش را مالش میدهد. باز نگه داشتن آنها، در نور زرد رنگ و بیجان فانوس، آنقدرها هم آسان نبود؛ خصو
عاا نه
یادم اومد
یه چی دیگه
این صرفا یه سکانسه- یه چیزی که بستگی داره خودت چطور بخوای بقیشو پیش ببری نه سناریو