آهای بقیتون خم بنویسید بفرستید، نشونه هم بذارید بفهمم چی به چیه، فردا ناشناس پر بشه هااا
📪 پیام جدید
من رزالینم، رزالین ولف. یه intj که نه خیلی بداخلاقه و نه خوش اخلاق از نظرش. پدرم یه دانشمند نابغه و مادرم یکی از بهترین جنگجویان سلطنتی بوده که توی یه ماموریت کشته میشن و من تنها توی یه کلبه تو حاشیه شهر و نزدیک جنگل زندگی میکنم. سرگرمیم کتاب خوندنه و یه کتابخونه کوچیک دارم و به واسطه اون خودمو سرگرم میکنم،البته از کار توی ازمایشگاه بابام هم لذت میبرم. متاسفانه قدرت بدنیم افتضاحه اما به نظر خودم عقلم و توانایی تله پورت و نامرئی شدنم جبرانش میکنه موهام قرمز خیلی تیره و چشمام سیاهه، قدمم نسبتا کوتاه و لاغرم پوستمم رنگ پریدس و یه عینک بزرگ سبز دارم. من از طرف عالیجناب پادشاه مامور شدم که یه گیاه دارویی خاصو پیدا کنم و پنج نفرم همراهم ببرم. اژدهام، یه جادوگر، یه گابلین، یه پیکسی و پرنسس.
اژدهام اسکارلته که در حالت اژدهایی سفیده با بال های نقره ایی و یه چشم قرمز و یه آبی و دم خارداره. قدرتش اوازیه که ذهنو کنترل میکنه و قدرت اتش و یخ رو داره. در حالد انسانی هم یه دختر با موی نقره ای و همون رنگ چشمه. دختر خیلی مهربون و شوخیه ولی زود عصبانی میشه و خیلی پولکیه. (entpئه)
گابلین کسی نیست حز آقای گلیمور، یه گابلین پیر با ریش بلند سفید که برام مثل یه پدربزرگه و همیشه نصیحتای خوبی داره و راهنماییم میکنه. اما متاسفانه زیاد تو کار مردم دخالت میکنه که از دلسوزیشه. دستپختشم عالیه میگن جوونیاش شمشیرزن بوده . esfjئه
پیکسی اسمش تامه خیلی کوچیکه و شاخ و بال سبز داره و لباسش از جنس برگه. خیلی فرزه و مهره خوبی برای کارای یواشکیه. یکم غرغروئه.infp
جادوگر اسمش مادام تیفانیه که قد بلند و چشای بنفش داره،موهاشم بنفش مجعده. جزو معدود جادوگرای باقی موندس که بدون معجون جادو میکنن و جزو محافظان سلطنتیه. خیلی مهربونه و نمیتونم ازش ایرادی بگیرم. تیراندازیشم عالیه.Enfj۴۳سالشه
پرنسس دلایلا ایوانز وارث تاج و تخت و بهترین جنگجوی پادشاهیه و البته بهترین دوست من توی شمشیر بازی و سوارکاری و تیراندازی رو دست نداره. اما خیلی عجوله و این مشکلشه. موهاش قهوه ای تیره و چشماش سبز روشنه. Estp
قرار بود گروه اعزامی این باشه تا لایلا با یه گرگینه ۲۳ ساله آشنا شد که به نظرم خیلی کمک میکرد کسی که بیشتر جنگلو میشناخت. اسمش جکسون رویزنه و با هزار بدبختی عضو گروهش کردم. خیلی حساسه و سریع بهش برمیخوره و با تام مشکل داره.Istj
ببینیم موفق میشیم با این گروه یا نه.
#کرم_کتاب
شماره "۱"
📪 پیام جدید من رزالینم، رزالین ولف. یه intj که نه خیلی بداخلاقه و نه خوش اخلاق از نظرش. پدرم یه دان
خیلی قشنگ بوددد، یه اکیپ متفاوت و اینکه فقط آدم و ... و اژدها هم داشتن برام جالب بود
یه مرد قدبلند با هیکل ورزیده. حدودا 30 ساله. برعکس اکثر کسایی که زور بازوی زیاد و هیکل گنده ای دارن و معمولا زیاد فکر نمیکنن، باهوشه. موهای بلند مشکی که با مدل خاصی بسته شدن. پوست قهوه ای تیره. چشم هاش آبیه و مردمکش شبیه مار و قرنیه هاش خاکستریه. گوش های نوک تیز داره ولی لبه ی گوش چپش بریده شده. بدنش پر از جای زخمه.
از سلاح های کشنده استفاده نمیکنه و معمولا دشمناشو نمیکشه ولی بهشون آسیب های جدی میزنه. یه چوب بلند دستشه. یه شلوار چرمی مشکی میپوشه و چکمه های تنگ قهوه ای. بالاتنه اش برهنه است و یه پوست خرس قطبی رو شونه هاش انداخته. خالکوبی های سفید رو کل پوستش و حتی گردن و صورتش داره. یه آویز از انواع ناخن های پنجه ی حیوانات دور گردنش انداخته. روی پیشونی و گونه هاش چندتا شکاف قرینه و منظم روی پوستشه.
با کسی گرم نمیگیره و سرد رفتار میکنه. فقط وظایفشو انجام میده و به چیز دیگه ای فکر نمیکنه.
تو یه کلبه ی چوبی زندگی میکنه. از دروازه های ورودی یه شهر مخفی تو دل یه کوه یخی نگهبانی میده. خودش اهل اونجا نیست ولی اونا تنها کسایی بودن که پذیرفتنش و خودش رو بهشون مدیون میدونه. کسی رو نمیکشه و فقط به سربازان پادشاه تحویلشون میده و دیگه بهشون فکر نمیکنه.
نقطه ی قوتش قاطع بودنشه. روی عقایدش پایبنده و یه سختی زیر سوالشون میبره. مبارز خوبی هم هست.
نقطه ضعفش یادآوری زندگی گذشتشه. و نقطه ضعف جسمیش هم نوعی فلزه که از خورشید سقوط کرده.
اسمش: آدْلِن.
لقبش: نگهبان کوههای یخین
یه مرد قد بلند و لاغر. حدودا 25 ساله. پوست رنگ پریده. چشم های تماما سیاه با مردمک سفید. موهای بلند باز و مشکی. دندون های سفید با نیش های کوتاه. گوش های نوک تیز و بلند. تمام لباس هاش مشکیه. شنل بلند و کلاه دار. شلوار خوش دوخت و چکمه های ساق بلند و براق. یه لباس بلند و خاص با طراحی های سفید. خوش چهره است ولی دست ها و بخش هایی از صورتش با باند های نصف و نیمه بسته شده. همیشه رد اشکی سیاه روی صورت و باند هاشه. جادوگره و از سلاح های دیگه ای استفاده نمیکنه.
بخش دوم
توی یه خونه ی کوچیک و تاریک زندگی میکنه. یه کتابخونه ی خیلی قدیمی داره. همیشه توی خونشه و تنهاست ولی وقتی از خونش بیرون میره یه ماسک سفید روی صورتش میزنه. یه چنگ خاکستری گوشه ای از خونش و کنار کتابخونشه ولی به ندرت نواخته میشه. عاشق آتشه و هرشب جلوی خونش آتش درست میکنه و به آسمون خیره میشه.
بعضی وقتا افرادی به خونش میان و ازش کمک میخوان. به بعضیا کمک میکنه و به بعضیا نه ولی به هرحال سریع اونا رو از خودش دور میکنه.
ولی بدون و چون و چرا کارایی که پادشاه ازش میخواد رو انجام میده.
نقطه ی قوتش دانششه. چیز های زیادی راجی انواع جادو میدونه.
نقطه ی ضعفش اینه که یه نفر بهش نزدیک بشه و بیش از حد بهش اهمیت بده. و نقطه ضعف جسمانیش هم نوعی زنجیره که در اختیار سربازان پادشاهه و توانایی هاشو محدود و ذهنش رو گیج و افکارش رو مختل میکنه.
اسمش: ویرِند.
لقبش: جادوگر خاموش.
یه زن. حدودا 27 ساله. ریز جثه و سریع. چهره ی زیبا و دلنشینی داره. موهای بلند و خاکستری. پوست روشنی داره و طرح هایی طلایی روی صورت و بدنش حک شده. چشم های زیبا، کشیده و کهربایی. دو شاخ کوچیک و سیاه از بالای پیشونی و بین موهاش بیرون زده و به سمت بالا پیچ خورده و زنجیر هایی ظریف و طلایی ازشون آویزونه. دامن بلند و سفیدی پوشیده و شنلی خاکستری روی شونه هاشه.
تو یکی از جنگل های قلمرو پشت کوه های یخین زندگی میکنه. تو یه کلبه ی دنج بالای یه درخت قطور. مهمون نوازه و از مسافرا استقبال میکنه و گوش شنوایی داره. همه دوسش دارن و میشناسنش ولی اکثرا تنهاست. افسانه میگه، آواز میخونه، با خورشید حرف میزنه و از زندگی جنگل محافظت میکنه. اون یکی از فرزندان الهه ی زندگیه و طبیعت کل قلمرو یخین بدون اون میمیره. جادوی نور رو در اختیار داره و ذهن و روح های آشفته رو تسکین میده.
نقطه ی قوتش نور و خورشیده. آتش قوی ترش میکنه.
نقطه ضعفش مهربونی و دل رحم بودنشه. به کسی آسیب نمیزنه. همه دوسش دارن ولی به این معنی نیست که دشمنی نداره. نقطه ضعف جسمیش هم جادوی تاریکه.
اسمش: سانْدریم.
لقبش: بانوی خورشید.
یه زن قوی جثه و قد بلند. حدودا 20 ساله. از جوون ترین و ماهر ترین سرباز های گارد سلطنتی. پوست روشن. چشم های خاکستری. موهای کوتاه و مشکی. سرمه های سیاه دور چشم هاش کشیده. شمشیری ببند با تیغه ای آبی به کمتر آویخته. یه گردنبند داره و ناخن پنجه ی یه گرگ ازش آویزونه.
با برادر کوچک ترش زندگی میکنه. هردو سربازن و از بچگی آموزش دیدن. با برادرش رابطه ی خوبی داره و شوخ طبعه ولی با غریبه ها رفتار سردی داره.
نقطه قوتش منطقشه و میتونه احساساتش رو کنترل کنه.
نقطه ضعفش هم برادرشه.
اسمش: لاینسِر.
لقبش: سایه.
یه مرد. حدودا 28 ساله. یه انسان. یه شاهزاده ی طرد شده. یه شهروند غیر قانونی. پوست رنگ پریده. موهای سرخ کوتاه و آشفته. چشم های سبز تیره. کک و مک هایی قهوه ای روشن و سرخ روی گونه ها و دست ها. جای زخم هولناکی روی سینه اش داره. مبارز خوبیه. یکی از ماهر ترین کماندار هاست. توی جنگل زندگی میکنه و تو یه کلبه ی متروکه پنهان شده. تنهاست. عادت داره با خودش بلند حرف بزنه. چوب تراش ماهریه و کلبه اش رو پر از مجسمه های خلاقانه کرده.
نقطه قوتش مهارت ها استعداد های زیادشه.
نقطه ی ضعفش حواس پرتیه. خلاقه و باهوش ولی ثبات شخصیتی نداره. خیلی زود حواسش پرت میشه و براش سخته متمرکز بمونه.
اسمش: هالتِر.
لقبش: پادشاه پنهان.
یه مرد حدودا 18 ساله. یه شورشی تحت تعقیب. خوش چهره. پوست روشن و چشم های کهربایی با قرنیه های سیاه. موهای کوتاه و سرخ. شاخ های کوتاه، سیاه و تاب دار روی پیشونی و بین موهاش. گوش های بلند و نوک تیز. دم بلندی داره و انتهای دمش پیکانی شبیه به دم شیطان داره. شلوار چرمی سیاه. به جای کفش، پاهاشو تا پایین زانو با پارچه های چرمی بسته. پیراهنی شبیه به دزدان دریایی، گشاد و سفید با یقه ی باز. سمت راست صورتش یه زخم داره و چشمش آسیب دیده و قرنیه ی سیاهش تو چشمای کهرباییش پخش شده. یه شلاق دور کمرش گره خورده و ازش یه خنجر آویزونه. مشت های زخمیش رو با پارچه های سفید و کثیفی بسته.
خواهر دوقلوش یه سال قبل توسط گارد سلطنتی کشته شد.
اخلاق تندی داره و دوستی نداره. توی یه غار کنار دریا زندگی میکنه.
نقطه قوتش اینه که استراتژی های خوبی برای نبرد های تن به تن بلده. توی پنهان شدن و فرار کردن هم مهارت بالایی داره.
نقطه ضعفش خشم افسارگسیخته اشه. وقتی خشم بهش هجوم میاره، منطق رو فراموش میکنه و ممکنه تو هر دامی بیفته.
اسمش: زانْدِر.
لقبش: شبح آتشین.
#هیچکس
(جالب شدن. میرن تو لیست ایده های ناقصم)