ما از زندگی سخن گفتیم.
من برایت از عشق و انواعش گفتم،
تو از درد جدایی
من برایت از زندگی و شیرینی آن گفتم،
تو از تاریکی مرگ
من برایت از کودک تازه متولد شده گفتم،
تو از کودکی که بزرگ شد و به زندان رفت
من برایت از شبنشینیهای خانواده گفتم،
تو از روزی که دیگر کسی زنگ در خانه مادر را نزد
من از خانه و ماشین،
تو از فقر
من از خنده و شادی،
تو از گریه و فریاد
من از غروب چهارشنبه که آه رهایی میکشی،
تو از غروب جمعه که آه دلتنگی میکشی
من از کتابهایی که نوشته شدند،
تو از نویسندههایی که فراموش شدند
من از سینما هایی که پر شدند،
تو از فیلمهایی که توقیف شدند
من دیگر نگفتم، ما آبمان در یک جوب نمیرفت!
من روشنایی درون تاریکی را میدیدم،
تو چسبیده بودی به تاریکی.
شماره "۱"
یه میکروفون اینجاست.
یه چیزی بگو، چهل و نه نفر اینجان تا بشنون.
https://daigo.ir/secret/21657559098
تو یه چیز کشنده بین لبهات میذاری، اما قدرت اینو بهش نمیدی که تو رو بکشه.
این یکی از اعتقادات درخشان آگوستوس(گاس) واترز بود، اون عاشق کنایهها بود...)
شماره "۱"
تو یه چیز کشنده بین لبهات میذاری، اما قدرت اینو بهش نمیدی که تو رو بکشه. این یکی از اعتقادات در
برید خطای ستارگان بخت ما رو بخونید، یا ببینید، یکی از زیباترین عاشقانههایی که تا به حال خوندم/دیدم