📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/1161
شخصیت های واقعا باحالین عجب داستانی
واقعا از موقرمز ها خوشم میاد
ایده ی مسخره ایه و نمیدونم چطور بیانش کنم
راجب جادوی چشم ها بنویس، عمقشون، اینکه همه حقیقت وجودی انسان رو فاش میکنن
#هیچکس
#دایگو
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/1166
البته بخش دوم پیام در جواب این بود که گفتی چه فعالیت میخوای انجام بدی سو تفاهم نشه
#دایگو
شماره "۱"
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/1161 شخصیت های واقعا باحالین عجب داستانی واقعا از موقرمز ه
وایییی
من ذوق خیلی زیاددد😭✨
اره منم خیلی از مو قرمزها خوشم میاد و به نظرم خیلی باحالن🥺
عه چرا مسخره
ایدهای که دادی عالی بود
حتما در اولین فرصت مینویسم
شاید امشب؟😁
ارواح از دو جاودانه میگفتند. از دو برادر که دوشادوش هم، محافظ نیکی و روشنایی بودند.
برخی میگفتند، دو برادر فرشته چپ و راست خداوند است، و ایشان، نور رحمتش را این چنین بر سر مردمان نازل فرموده.
آزاریل و مالکوعِم، درون قصر تندر زندگی میکردند، همانجا که روی تپهها بنا شده بود و هیچکس اجازه رفتن به آنجا را نداشت.
آندو، قوی ترین، سریع ترین و حرفهای ترین جنگجویانِ شناخته شده بودند، و همواره از روشنایی و حق، دفاع میکردند.
آزاریل با موهای سپید و ظاهر اِلف گونه، آرامتر و سربهزیر تر بود. اما مالکوعم، همیشه شور و شوق بیشتری در خود داشت و علاقه بیشتری به شهرت و از بین بردن دشمنان.
البته، هر قهرمانی یک دشمن میخواست، دشمن برادران، جیکوف، بود.
مردی زاده شده از یک انسان و از یک کنترلگر آتش، با موهای سرخ و قدرت مهار نشدنی در آتش، همیشه عطش سیری ناپذیری به سوزاندن داشت.
جادوگری پیر، روزی درون جنگل خموش، از دو برادر برای او خواند، سپس گفت برای اینکه جاودان شود و خود تبدیل به یک کنترلگر آتش شود، باید قلب برادران را درون آتشفشان کومودو بیاندازد.
و این چنین، داستان آغاز شد.
#دو_برادر
بچههاااا
بیرون بودم
اومدم خونه و میدونید چی دیدم
اینترنت وایفای درست شدههههه😭😭😭😭
شماره "۱"
ارواح از دو جاودانه میگفتند. از دو برادر که دوشادوش هم، محافظ نیکی و روشنایی بودند. برخی میگفتند،
اسم داستان هم خیلی کلیشهای ولی جذاب میذارم، دو برادر.