eitaa logo
شماره "۱"
143 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/1647 منم همیشه همه رو می کشم🤣 فقط تو این آرته که گفتی بنویسید نتونستم چیز کشتنی در بیارم وگرنه اونم ختم به خیر نمی شد😔🤣 ولی خیلی قشنگه جدی.دوسش دارم وایب اون شبای سرد رو میده که زیر پتو می خوابی مامانت واست قصه میگه✨️ ~~~~ 😂 مرسییی،پس خیالم راحت باشه؟ اوه یادم رفت متنت رو بفرستم.
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/1647 نه بابا قشنگه✨👌 ~~~~ ممنونم🥺
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/1592 دو ایزد از آسمان ها فرود آمده بودند‌. یکی ، الهه‌ی رعد ، برای آرامش از محیط پر تنش‌ آسمان دور شده و بر زمین قدم نهاده بود. دیگری ، ایزد طوفان ، برای فراموش کردن او مدتی دور شده بود. هر دو به شکل انسانی بر زمین آمده بودند و با بهت به یکدیگر برخوردند. نگاه های دردمندشان را از یکدیگر گرفتند و به سویی دیگر چشم دوختند ؛ جایی که تصویر هم با یادآوری خاطرات شیرین خاطرشان را تلخ تر نکند. اما حتی در همین حال هم روح هایشان در آسمان به سوی هم کشیده می شد . رعد و طوفان با کششی دیوانه بار در آسمان می پیچیدند. انسان ها می اندیشیدند که چه گناهی موجب پدید آمدن چنین طوفان مرگباری شده ، اما نمی دانستند که آن گناه تنها "عشق" است. ~~~~ چه قشنگ بودد قلمت خیلی خفنهه دیگه مثل قبل به طوفان‌ها نگاه نمی‌کنم😄
شماره "۱"
صدای چند تیر آمد و همه چیز روی صحنه آهسته پیش رفت. شاید فکر کنید چگونه، اما حقیقت این است وقت‌هایی ک
درون جنگل برف‌پوش شده، پسری با موهای سفید، کنار جنازه‌ای نشسته بود و غرق در خون او، اشک می‌ریخت. صدای خنده‌هایی آمد اما آزاریل چشمش را از روی چشمان باز اما بی روح مالکوعم بر نداشت. خنده‌ها نزدیکتر شدند، دست سردی درون قفسه سینه آزاریل فرو رفت و دور قلب او حلقه شد، اما آزاریل هیچ حرکتی از خود نشان نداد. دست به صورت وحشیانه قلب را از جایش بیرون کشید. چیزی درون آزاریل خالی شد اما حرکتی نکرد، پوچ‌تر از آن بود. فقط وقتی آدم‌برفی‌ها دست در قفسه سینه مالکوعم کردند، حرکت کرد. با خشمی که تا قبل از این تجربه نکرده بود، به سرعت ایستاد و شمشیرش را بر داشت. شمشیر را حرکت داد و تبدیل به اولین کسی شد که سر یک آدم‌برفی را زده. رو به آدم برفی دیگر گفت:《از اینجا برو، و به اربابت بگو به سراغش میایم. هر جا که باشد.》 آدم‌برفی‌ها با یک قلب به سمت کازار حرکت کردند، آزاریل همانجا بدون قلبی که بخواهد به همراهش چیزی حس کند، برادرش را خاک کرد و قلبش را برداشت. فرق است میان کسی که جسمش به قلبش بسته است و کسی که روحش به قلبش متصل است.
اینم از این، بقیش برای فردا دیگه نظر فراموش نشه‌هااا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی سعی کردم نگم، ولی
میشه زیاد بشیم؟🥺
شماره "۱"
مرسی که نوشتییی
📪 پیام جدید https://eitaa.com/pasteli/12933 اولین نفر فور زدم🤡 *بله من یه بچه کوچولو ام * ~~~~ عه دیگه نگیااا تو یار و یاور و ناشناس شلوغ کن مایی😁❤️
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/1659 اوا این چه حرفیه به عنوان یکی از عوامل اردوگاه وظیفه بنده همینه که هی مزاحم بش_😔😂 ~~~~ بیام بزنمت🤫