eitaa logo
شماره "۱"
143 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی بد مرد
حقش نبودددد
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/2111 اوکی والا لینک نمی دونم چه جوریه ولی اولین پیام کانال: https://eitaa.com/atticlibrary/3 ~ خیلی ممنوننن🙏
شماره "۱"
عااااا پیش میاد😂 منم دقیقا همینطوری بودم حالا فصل دو یکی دیگه میاد😂
آره با اون اسپویل گنده‌ت اونم که می‌میره. شک ندارم اون یک هم می‌میره. این‌سریال رو به من معرفی کردی تا افسرده بشم. بعدم من تا فصل دو چیکار کنممم،😭
دیگه نمی‌تونم فیلم ببینم، نه بعد اون قضیه. مخصوصا اینکه این قسمت درباره‌ی اون آدمه. (مهم نیست متوجه نمی‌شید، برید روزی روزگاری ببینید می‌فهمید.) بیاید ایده بدید براتون متن بنویسم. و زود بیاید حوصلم سر رفت...
باز با اوراکل حرف زدی😂
شماره "۱"
بچه‌های من، امروز می‌خوام براتون قصه‌ی رفاقت رو تعریف کنم، قصه‌ی دوتا پسر که با وجود شروع بدشون، داس
آدمیزاد جوان، نیل نام داشت، او هروی را به خانه برد و ازش مراقبت کرد، ماه‌ها گذشت و هروی با بدون بالی، بیشتر کنار اومد. بیشتر وارد جمع شد و حرف زد و در آخر پس از دو سال مثل یک آدمیزاد رفتار کرد. هروی لباس آدم‌ها را پوشید، مانند آنها رفتار کرد، اون و نیل جدانشدنی بودند. آنها حتی به مدرسه رفتند! البته که در مدرسه همه چیز خوب پیش نرفت، هروی و نیل متفاوت بودند، آن‌ها کتاب خواندن را دوست داشتن و قلم برایشان حکم شمیر را داشت، آن‌ها از دیگر همسالان خود عاقل تر بودند و به همین دلیل روزی نبود که کبود به خانه برنگردند. نیل آرزو داشت روزی نویسنده بزرگی بشه و کل دنیا کتاب‌هایش را بخوانند، او عاشق آموختن و نوشتن بود. هروی هر شب با حسرت پرواز و آسمان می‌خوابید و آرزو داشت آهنگ‌هایی که می‌نواخت در تمام جهان شناخته شوند. نیل آهنگ می‌نوشت، هروی می‌نواخت، نیل داستان می‌نوشت، هروی نظر می‌داد. نیل نوشتن بود و هروی خواندن، آن‌دو همین‌گونه بزرگ شدند و تصمیم گرفتند از دهکده کوچکشان به شهر روی بیاورند. اما شهر برای یک پری بی بال و آدمیزاد متفاوت، زندگی سختی را می‌ساخت.
باهاتون قهرم، مثلا آخرین روزه هیچ حرفی نمی‌زنید.😣