eitaa logo
شماره "۱"
143 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
حال بشنوید از خواهران سرنوشت که اگر به مذاقشان خوش نیاید حتی باد هم نمی‌وزد، آن‌ها همه چیز را به ظاهر بر دوش خدایان انداختند و این در صورتی است که، سرنوشت و گذشته و قدرت زندگانی و بالا و پایین شما دست آن‌ها اندرون نخ‌ها و زیر تیغ قیچی آنهاست...
به اینجا که رسید، هرمس پیام‌آور سخن مرد را برید و با شور همیشگی خود گفت: ای راوی افسانه‌ها، بس کن قصه‌گویی را خدایان خوششان نمی‌آید کسی به خاطر ترس به معابدشان نرود، پس قصه‌گو بس کرد و نگفت، تا به اینجا هم از افسانه‌ها زیاد به میان آمده بود. هرمس رفت و در سکوت بی قصه، آتشِ اشتیاقِ دریافتِ دانش خموش شد، که می‌داند، شاید آن آتش هستیا می‌بود، پس تا فردای افسانه‌های کهن بدرود که از این جهان رازی سر بیرون نمی‌آورد.
خیلی یهویی تصمیم به نوشتن اینا گرفتم🤡 بذارید پای جبران فعالیت‌های کم. امیدوارم خوب شده باشن...
قبلا پرسیدید باز هم پرسیدید الان، خیر من یک نویسنده‌ام و حتی وقتی حالم هم زیاد خوب نیست باز هم از ذهنم می‌نویسم، تا به حال فقط چند بار رفتم سراغ چت جی پی تی و سعی می‌کنم تا حد امکان به خاطر نوشته‌هام نرم سراغش، تخیل آدم‌ها رو ترجیح می‌‌دم😔🙏
https://eitaa.com/picses/492 خیلی ممنوننن، خودمم تعجب کردم اولین باره این مدلی می‌نویسم😄
به قول نِد توی کتاب ماه بر فراز مانیفست، زنده باد شب...)
پس بگو چه پیش می‌آید در جهان، وقتی‌ که آرزوی مرگ می‌کنی؟
پاندورا کاش دقت می‌کردی چه چیزی را باز می‌کنی، این دنیا واقعا قابل تحمل نیست، چه امید باشد چه نه.
شماره "۱"
پس بگو چه پیش می‌آید در جهان، وقتی‌ که آرزوی مرگ می‌کنی؟
گاهی آرزو‌هایم را آتش می‌زنم. آخر آن‌ها آخرش من را می‌کشند
شبیه بند بازی بودم که روی بند راه می‌رود، یک قدم و سقوط به بی‌نهایت‌ها... با این تفاوت که من روی زندگی راه می‌رفتم.
شماره "۱"
گاهی آرزو‌هایم را آتش می‌زنم. آخر آن‌ها آخرش من را می‌کشند
چه باک از تنهایی وقتی قلبت را آخرین بار دوستان خُرد کردند؟
امید قرار بود نوری در تاریکی باشد، نه اینکه مرا بسوزاند چون نباید با ناامیدی سرد شوم.