eitaa logo
شماره "۱"
151 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
4 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید سرش شلوغه😔🤝 ~~~
شماره "۱"
درون بیمارستان که با بوی انواع دارو ها پر شده بود، فقط من بودم و تد. رو به روی من نشسته بود و نگران
راستی یادم رفت بگم. اونحا که گفتم بازم جلوتر از من دویدی، این یه جمله بع خاطر یه موضوعی تو برندگانه، جلد سه شهر خرس. از اونجا برداشتم
هدایت شده از از آن سوی تاریکی
یه عروس دریایی به ما نمیدید؟
حوصله مان سر برفته.
بیاید جرئت حقیقت، هر چی باشه جواب میدم ولی خصوصی زیاد نباشه دیگه....
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/3312 داداشش من امروز این چالشه رو دیدمممم خیلیییی خفنههههه هنوز نتونستم یه چیزی پیدا کنم که مناسبش باشه ولی میخام بنویسممممم ناشناس برندارییییی ~~~~ حتماااا، منتظر می مونمممم
📪 پیام جدید سلامممم https://eitaa.com/Nummer_ett/3312 خبب حقیقت: چند سالته(اگه نمی خوای جواب نده😁) و یکی از خوابا هایی که عاشقشی رو بگو جرئت: به دوست صمیمیت زنگ بزن الکی یه چیزی بهش بگو تا شوکه بشه (ولی بعدش واقعیت رو بگو بنده خدا زنده بمونه😂) دیگه خودت انتخاب کن هر کدوم دوست داری عاه راستی چنل فیلتر نشده بود؟ ~~~ سلاممم خب حقیقت: سن رو که من زیاد مشکلی ندارم ولی ایگی خیلی استقبال نیم کنه و اگه من بگم مال اونم معلوم میشه پس شرمنده. راستش یکی از خوابایی که باهاش خیلی حال کردم این بود که من پسر پادشاه بودم و پادشاه دستور داده بود یه مزدور منو بکشه، منم از دستش فرار می کردم و این در حالی بود که داشتم تو خیابونای تهران محل زندگیم می‌دوییدم😆 بعدش ما به یه جایی رسیدیم که اون رسید و خواست منو بکشه، منم یه چاقو میوه خوری برداشتم فرو کردم تو شکمم و رون و دستم بعدم بدون هیچ خونی افتادم. راستش نمی‌دونم چرا اینکارو کردم ولی اگه این کارو می کردم زنده می‌موندم. هیچی دیگه با درد تو شکم و اینجا و اونجا چون خواب بود درد و خونی نبود ولی یه حس خیلی عجیبی بود😁 و اینکه نه چرا فیلتر؟
📪 پیام جدید - تو روباهی؟ - چی؟ - گوشاتو میگم. - آها آره گوشام روباهیه. تازه... دممو ندیدی! - واو! چه باحال!... عجیب نیست که دم داشته باشی؟ - نه. بیشتر عجیبه که شما چجوری بدون دم زندگی میکنید! منکه یه روزم بدون دمم دووم نمیارم. - چرا؟ - هوم... چون بهش وابسته شدم. اگه نباشه انگار یه چیزی کمه. - فکر کنم واقعا کمه. - راست میگی! ~~~ یه جوری گفتی منم دلم دم خواست🥺
📪 پیام جدید - انگشتاتو از هم باز کن. - نمیخوام. - گفتم بازشون کن. - نه! - بهت میگم باز کن... آها! میدونستم! تو هم مثل مادرتی! - نه! - این پره ها مایه ی ننگن. فقط هیولاها از این ها بین انگشت هاشون دارن. - نه نکن! - باید ببریمشون! اینطوری عادی میشی! تو قرار نیست مثل مامانت بشی. بابا کمکت میکنه. ~~~ چه وحشتناککک ولش کن بچه رووو😭😭
📪 پیام جدید - افسانه چیه؟ - افسانه قصه است. - واقعیه؟ - معلومه که نه. - از کجا میدونی؟ - چون افسانه است. افسانه یعنی غیر واقعی. - پری هم افسانه است؟ - آره. - یعنی غیر واقعیه؟ - آره دیگه. - آخه من امروز یه پری دیدم. - نه ندیدی. - چرا دیدم. تازه باهاش حرف هم زدم! - خیلی خب. حالا بگو ببینم چی به هم گفتید؟ - بهم گفت خوشگلم. - واقعا؟ پس حتما پری اش کور بوده! - بهم گفت من افسانه ام. - نه نیستی. -چرا؟ - چون تو واقعی ای. - ولی افسانه ها هم واقعی ان! - نه نیستن. - ولی پری گفت. - تو هیچ پری ای ندیدی. - چرا دیدم. - نه ندیدی. به حرف مامانت گوش کن. - آخه دیدم. - ندیدی. مامان میدونه. - ... راست میگی. احتمالا خواب دیدم... ~~~ اینجوری اعتقادات بچه رو نابود می‌کننا، آره کوچولو افسانه ها واقعین🙃😁
📪 پیام جدید داری درس میخونی دیگه؟ آره- (منکه گوشه همه صفحه ها یه متن نوشتم...) ~~~~ اصلا درس خوندن بدون نقاشی و نوشتن کنار صفحه ها که حال نمیده. من پارسال گوشه صفحه‌های کتابم جمله و تیکه کتاب می‌نوشتم، جام که پر شد رفتم سراغ کتاب دوستم🤣
ولی متنات>>>>🛐