📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/3498
ای جانم چه داداشی🥺 داداشی که ویدار باشه...🥺✨
#little_M
#دایگو
~~~
😂😂 از چی به چی رسیدیم🤣
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/3497
لورال در دسترس نمی باشد
لطفا بعدا تماس بگیرید ( با صدا و لحن پرسفونه خوانده شود )
#لورال
#دایگو
~~~
هی پرسفونه بلایی سر لورال اومده باشه یه چیزی برات مینویسم برگای پاییزیت بریزه ها😬👆
آممم دیروز نتایج کنکور اومد، امیدوارم کنکوریامون به هرچی خواسته بودن رسیده باشن🫂
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/3511
ای پرسفونه قربونت بشه ویدار!
مرسیی واقعا
این پرسفونه به شدت روی وجهه ی عمومیش حساسه !
نجاتم دادی 🤣
#لورال
پ.ن: منتظر تعطیلات خواهم ماند تا به والهالا برویم ( دریاچه شکلاتتتتت)
وی برود بخوابد
#دایگو
~~~~
خوبه نقطه ضعفشو پیدا کردم😁😈
ج.پ.ن: منم همینطوررر، برم یه اتاق رزرو کنم پر نشه😂
این مال دیشبه، الان صبحت بخیرر
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/3513
ویدار نکننننیاااا.
اینا رو خود لورال بیچاره چند وقت پیش با کلی بدبختی برلش گیر آورد الان زحمات اون بدبخت به باد میرههههه.
#کرمکتاب
~~~
منظورت ایگدراسیله، امضای پیاما رو نیگا کن😄
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/3495
وای.. بینظیر بود! تیکه ی آخرش.. این واقعا محشره
#هیچکس
#دایگو
~~~~
یوهووو، خوشحالم دوست داشتی. منم آخرشو دوست داشتم، مرسی بابت نظررر
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/3447
همین حرف زدنا باحاله فعالیت ها هم کاملا به جا و بینظیرن
هرکاری دوست داری انجام بده اینجا مال خودته رو مخ نیست وگرنه اینجا نبودیم
#هیچکس
#دایگو
~~~
هوممم، درسته کانال خودمه ولی میترسم خب به هر حال شما وقت می ذارید اینجا رو چک می کنید و ...
فعالیت هم واقعا دوست دارم بکنم ولی حسش نیست و اینکه حس می کنم موضوعم تکراری باشه... اینکه یه عکس رو برداری بنویسی، آخه چیز خاصی نیست...
بله و منم یه دنیا ممنونم که هستید💝
📪 پیام جدید
دست هایم آغشته به خونی است. خونی که جاری است. من دخترکی معصوم بودم. دخترکی با تاج گلی از لاله. اما کنون لاله ها از دست هایم میرویند. جوشان و قل زنان. جاری و روان. خونابه های قلبم که از انگشتانم بر زمین میچکند. خونابه های قلبی که دیگر در سینه ام نمیتپد. سینه ام سبک شده است. خالی شده است. و این فراغ، بسی آزارنده است. قلبم دیگر وحشیانه نمیکوبد. دیگر دیواره های سینه ام را نمی آزارد. تپش های تند قدیمش. بی قراری های قدیمش. شوق و اشتیاق قدیمش. همه به خاطره ای دور تبدیل شده اند. از همان لحظه که قلبم را از سینه برون آوردم و در دست هایم گرفتم. اما دارم میبینم؛ شاید جایش در سینه ام امن تر بود...
#little_M
#دایگو