هدایت شده از اژدها سواران کتابخوان
سلام سلام
یه چالش/تقدیمی نویسندگی داریم!
همه میتونن شرکت کنن
(برای یه سریا اجباریه😔🔪✨)
تنها کاری که باید بکنید اینه که با من همراهی کنید!
-برای شروع بین عدد یک و دو یکی رو انتخاب میکنید
-میتونید تو کانالتون بفرستید این پیام رو و بعدش لینک کانالتون رو برام بفرستید و من ببینم چه عددی انتخاب کردین!
-ممبرا هم میتونن تو پیوی یا ناشناس بفرستن!
اگه عدد یک رو انتخاب کرده بودین
شما
سن ، رنگ مو و نژاد کاراکتر اول
و جنسیت و رنگ چشم کاراکتر دوم رو انتخاب میکنید
و مکان آشنایی و یه ویژگی برجسته از کاراکتر یک رو میگید
و کسی که عدد دو رو انتخاب کرده
سن رنگ مو نژاد کاراکتر دوم!
و جنسیت و رنگ چشم کاراکتر اول رو انتخاب میکنه!
و ژانر کلی داستان و ویژگی برجسته کاراتر دو!
و من شما رو دوتا دو تا جفت میکنم و در نهایت یه ایده مبتدی از یه داستان داریم !
و نفری که شماره یک رو انتخاب کرده
یه سناریو از زبون کاراکتر شماره دو مینویسه و برعکس!
ناشناس توی بیو کانال هست..
@john_w
خیلی هامون حس من رو داشتید یا دارید.
ما که کتاب میخونیم فانتزی دوست داریم و خیالپردازی میکنیم خیلی وقتا نادیده گرفته شدیم، تحقیر شدیم و تنها موندیم. مسخره شدیم و احمق فرض شدیم.
منم یکی از همونا، حالا تو همین زمان پوچی و بیچارگی و غم من ایستگاه رو پیدا کردم.
شماره "۱"
خیلی هامون حس من رو داشتید یا دارید. ما که کتاب میخونیم فانتزی دوست داریم و خیالپردازی میکنیم خیلی
اون اولاش شاید بعضیا بدونن شاید نه، ولی فقط آدرین بود یه جورایی خیلی ها فکر میکردن کانال آدرینه.
آدرین به طرز بامزهای ذوق میکرد و ناشناس های کم رو میذاشت و قطره قطره مینوشت و گیلیلی میکرد.
اون روباه پر شور و شوق مهربون بود
یه بار اپیک یه بار چالش یه بار آرشیو جادویی.
یعنی آدرین بود و لا به لاش سولی و این دوتا یه تیم فوق العاده بودن که خیلی ها مثل من رو نجات دادن.
یکم گذشت و رفته رفته آدرین کمتر اومد.
کمتر
کمتر
خیلی کمتر
اصلا نیومد. تا به خودمون اومدیم دیدیم روباهمون نیست.
دیدیم نادیده گرفته شده، ناراحت شده، اذیت شده، حس تعلق نداره و نا امید شده.
خودمون رو زدبم به اون راه ولی با تمام وجود میخواستیم برگرده.
برگشت اما همه میدونیم بیشتر از قبل تو خودش بود.
خانواده فقط پدر مادر نیست و دوست فقط همکلاسی یا بغلدستی که بشه دید نیست.
ایستگاه خانواده مونه، اونا دوستامونن، آدرین و سولی ستونهامونن.
خانواده پشت همن،
سولی هیت بگیره مثل قضیه کتاب های ترند ما شمشیر نشون میدیم.
آدرین ناراحت بشه شمشیر نشون میدیم.
الان هم باید شمشیر نشون بدیم تا به آدرین ثابت کنیم متاسفیم که حتی یک لحظه حس کرد تنهاعه،
آدری متاسفیم، نمیدونم کمکی میکنه یا نه ولی من خیلی دوستت دارم. تو جزو اولین ها بودی تو موزه که یه مکان خیلی خاصه تو قلبم.
تو از بهترینها بودی.
و هستی.
اگه لیاقت میدونی و فکر میکنی من سزاوارشم.
من رو ببخش که بهت این حس داده شد، و من رو قابل بدون که کنارت باشم، و دوستت داشته باشم.
تو شعری، دیک گریسون و دونده هزارتو.
تو روباهی، قرمز و اگزیستانسیالیسم چون اولین بار تو بهم یادش دادی.
تو میگی گیلیلی و اعداد شانست زیادن و تو پاکی و ما رو میپذیری.
لطفا ناامید نشو، تو آفریده شدی کار خیلی مهمی تو این دنیا کنی. که کردی ما رو با خودت و ایستگاه و خیلی های دیگه آشنا کردی.
ولی هدفی بزرگتر هم هست، همونی که براش آفریده شدی و اگه ناامید باشی پیش نمیری.
من رو ببخش و من دوستت دارم. تو میون خیلی ها که مردود شدن، برام دوستی، رفیقی.