eitaa logo
شماره "۱"
143 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
هیولا. بی احساس. ترسناک. انگار دست او بود که با این ظاهر یک چشمی به دنیا بیاید، انگار دست او بود که اینگونه باشد. هر کس او را می‌دید چشمانش از وحشت و تمنا پر می‌شد، چاره‌ای برایش نگذاشتند آنقدر با انگشت نشانش دادند که روحش واقعا دلش خواست هیولا شود. چه میشه کرد، روحش تنها چیزی بود که داشت به حرفش گوش کرد و واقعا هیولا شد. حالا دیگر دست خودش است، پس می‌توانید با انگشت نشانش دهید و فریاد بزنید: هیولا. بی احساس. ترسناک. قبلا هم این کار را کردید آنقدرها هم سخت نیست انجامش دهید، روح او تشنه‌ی خون و است و دنبال بهانه. آخر می‌دانید که او هیولا است.
زمین سرزمین من خشک شده بود و جادوگر می‌گفت تنها نور باید بر آن بتابد تا بارور شود. ما همه کار کردیم اما مثل اینکه منظور از نور چیز دیگری بود. پس دوستم، رافائل رفت سراغ جادوگر و از او پرسید:《منظورت از نور چیه؟》 و جادوگر پاسخ داد:《نور یعنی قلب، زمین شما جان می‌خواهد، زندگی می‌خواهد.》 فردا صبحش رافائل خنجر در دست وسط زمین ایستاد و مردم همگی دورش جمع شده بودند. او به چشمان مادرش خیری شد و آرام جوری که دردش باعث نشود صورتش را جنع کند و مادرش بیش از این ناراحت شود، خنجر را در سینه‌اش فرو کرد. خون چکید، یک قطره. دو قطره. اندازه رود. اندازه دریا. آنقدری که یک پسر فداکار خون داشته باشد. و زمین ما درخشید و تا نسل ها بعد هر کس چیزی می‌کاشت و برداشت می‌کرد، ما می‌گفتیم قدرش را بدان، برای زندگی شما زندگی دیگری گرفته شد. زندگی های دیگری گرفته شد، اول پسری که فداکرای کرد و بعد تمام کسانی که دوستش داشتند، شاید ما هنوز زنده باشیم. اما زندگی هایمان را کنار رافائل خاک کردیم، درون همان زمین. درون همان خون. کنار همان قهرمان.
او اسیر عقده‌ها و حسرت های پدر و مادرش شده بود، اسیر کم‌کاری خانواده‌ی دیگران برای تربیت دیگران، اسیر ناامیدی بقیه...
با تشکر از هیچکس که عکس های فوق العاده‌ش باعث شدن اینا رو بنویسم، احتمالا بتونم به متن بلند دیگه هم بنویسم اگه خواستید چند تا کلمه بگید باهاشون یا با وایبشون یه چیزی بنویسم
ببین کلاغ این جمجمه رو از قبرستون آوردم، امروز تولد خواهرمه می‌خوام به بچه‌های فامیل بگم این جمجمه آخرین کسیه که دست به وسایلم زد. نظرته؟ (این کار یکی از هنرجوهامونه که از پکیج سوءاستفاده از جادوگر بودن استفاده کرد، شما نفر بعدی باشید!)
شماره "۱"
ببین کلاغ این جمجمه رو از قبرستون آوردم، امروز تولد خواهرمه می‌خوام به بچه‌های فامیل بگم این جمجمه
اینم برای آخرین پیام ناشناس🤣 ببخشید با توجه به عکس می‌نویسم آخه😁 حالا بعدا می‌ذارم می‌فهمید چیه...
مثل اینکه نوشته های غمگینمون زیاد هم مورد استقبال واقع نشدن، خیلی خیلی عذر می‌خوام ولی مدل نوشتنمو که نمی تونم تغییر بدم. با توجه به حال و هوام و عکس ها و چیزایی که تو سرمن می نویسم...
شماره "۱"
مثل اینکه نوشته های غمگینمون زیاد هم مورد استقبال واقع نشدن، خیلی خیلی عذر می‌خوام ولی مدل نوشتنمو ک
تازه خوبه گاهی اینجوری میشه وگرنه بعضی کانال ها که کلا افسرده و غمگینن😁
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/6221 آفرین عمویی😁 ~~~ 😂 عمویی شاد شود
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/6222 مهم نیست سی سی😁 ~~ نه مدیا بهم توضیح داد گرفتم چیه😄
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/6223 چشم💗 ~~ چشمت بی بلا
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/6224 هاگوارتز رو ترجیح میدم😁 ~~ خودمو تو هاگوارتز راه نمی دن تو رو چجوری بفرستم🤣