eitaa logo
شماره "۱"
141 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
به قول نِد توی کتاب ماه بر فراز مانیفست، زنده باد شب...)
هدایت شده از ایستگاه 34 🇮🇷
«اما مگر عزیز من، چقدر وقت برای دوست داشتن داریم؟»
شماره "۱"
سیاره زمین مانند سیاره‌های دیگر خاکستری و بدقواره بود، کلی گوشه تیز و سطح ناهموار داشت. سیاره‌های بز
خیلی فکر کردم و فقط دو تا اسم به ذهنم اومد: افسانه‌های وارونه دگرگون افسانه می‌دونم جالب نیستن ولی باید براش هشتگ بزنم یا ببن اینا نظر بدید یا جدید پیشنهاد بدیدددد
ناشناس الهام کرد بذار دگرافسانه ناشناس قشنگ گفت اسمشو همین می‌ذارم
چرا لفت🥺🥺 به خدا سرم خیلی شلوغ بوددد امروز دارم همه سعیمو می‌کنم خودمو برای فعالیت برسونم😢
پرسید:《 چرا غریق نجات شدی؟》 چه پاسخی باید می‌دادم؟ باید می‌گفتم وقتی عزیزترین ‌آدم زندگی‌ام، درون آب افتاد نبودم تا نجاتش دهم؟ یا باید می‌گفتم او درون سرمای استخوان شکن آب تنها ماند؟ شاید باید می‌گفتم، چون او از تاریکی می‌ترسید و درون تاریکی دریا جان داد؟ نه. این‌ها را نگفتم، به جایش گفتم: 《غریق نجات شدم تا آدم‌ها را نجات دهم.》 دروغ بود، می‌خواستم معشوقم را میان انبوه ماهی‌ها پیدا کنم، حالا یا خودش را، یا گردنبندش را...
می‌خواستم آزاد شوم، بال‌هایم را بگشایم و درون لطافت ابرها گم شوم. اما کسانی بودند که به من نیاز داشتند، کسانی که اجازه نمی‌دادند خودم را رها کنم. من به خاطر آنها آزادی‌ام را دادم، آنها چه کردند؟ مرا آزردند. بال‌هایم را گرفتند، می‌گفتند نمی‌خواهند به خاطر شوق پرواز، سقوط کنم. دروغ بود، می‌دانستم. پس خودم را رها کردم و آزادی ام را به دست آوردم. آنها خواهند گفت سقوط کردم، من خواهم گفت: پرواز کردم.
درس اول: برای سرزمین بجنگید، برای خانواده، برای عشق، برای خانه، اگر پادشاه خوبی داشتید برای آن هم بجنگید. اما هیچگاه برای مقام و جایگاه نجنگید. این زِرِه حرمت دارد، این شمشیر اصالت دارد، نباید با افکار شوم و جاه‌طلبانه، پا روی عقاید و شرافت یک شوالیه بگذارید. درس دوم: اگر هر چیزی که برایش می‌جنگیدید را از دست دادید به خودتان نگویید شوالیه و شمشیر و زره خودتان را کنار بگذارید. اگر آنقدر غیرت نداشتید تا از آنها محافظت کنید پس هیچ ارزشی ندارید. درس سوم و آخر: یک شوالیه هدف می‌خواهد. برای خودتان هدف پیدا کنید، چیزهایی را که از دست داده‌اید، دوباره به دست آورید. اگر موفق نشدید، به خون‌خانه بروید، شمشیری بگیرید و روی صخره‌های مطهرِ جنگجویانِ با شرافت، به زندگی بی هدف خود پایان دهید. یک شوالیه بدون چیزی برای جنگیدن، تنها به درد مردن می‌خورد. شوالیهِ بی هدفِ زنده، از مگسِ به دنبال زباله هم پست‌تر است. _راهنمایِ شوالیِگان، دروس والا
_چگونه این جنگ را ببرم وقتی زندگی‌ام را باختم؟ _تو شکست نخوردی، هنوز مانده تا نتیجه گیری. به راهَت ادامه بده، برادر. _به مادر چه بگویم؟ بگویم پسرش را سالم بردم اما تنها شمشیر شکسته‌اش از او باقی مانده؟ بگویم جنگ را باختیم و دشمنان خانه‌هایمان را خواهند گرفت؟ بگویم به هیچ دردی نخوردم و گذاشتم همه چیزمان را از دست دهیم؟ _به مادر بگو یک قهرمان بودی، بگو تا آخرین لحظه کنار من باقی ماندی و هر چه در توان داشتی را گذاشتی تا برنده شویم. حقیقت را بگو. خورشید بر ما خواهد تابید برادر، ما باز خواهیم گشت. چشمان پسر بسته شد و اشک‌های پسر دیگر شروع شد. پسر با چشمان خیس خورشید را تماشا کرد، غروب کرده بود. حتی خورشید هم به کمک آنها نمیامد، چه امیدی؟ خورشید که می‌رفت جنگل‌ها سرد و تاریک می‌شدند، چه انتظاری باید از قلب یک پسر درمانده داشت؟
یک سیاه‌آموز رحم ندارد. نه مادر می‌فهمد نه پدر نه برادر. تنها هدفش برایش مهم است، اگر ذره‌ای رحم در خود بیابید تنها چیزی که نصیبتان می‌شود مرگ به دست قهرمانان است. باید قلبتان را از سنگ کنید و درب ذهنتان را روی افکار بازدارنده ببندید، شما یک شرورید فراموش نکنید آنها با شما چه کرده‌اند. وقتی تاریکی روحتان را در آغوش بگیرد هیچ راه بازگشتی نیست پس حتی به وعده‌هایشان فکر هم نکنید. آنها تنها شکست شما را خواستارند. _کتابِ آموزشِ رفتار و کردارِ هنر گرانقدرِ سیاه‌آموزی، فصل ابتدایی، جلد ثانوی.
فعلا این نوشته‌های ناجالب رو داشته باشید تا با دست پر برگردم. *عکسامم ته کشی_*