eitaa logo
شماره "۱"
139 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
107 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/8778 دقیقا حرفی که الان نیاز داشتم بشنومو زدی.🙏🏻 بعضی کارا واقعا نمیشن، اما اینکه ما چون نمیشه تلاش نکنیم درست نیست. واقعا نیاز داشتم یکی بهم یادآوریش کنه.💞✨ ~~~ خوشحالم که کمک کننده بود🫂✨
📪 پیام جدید وای ویدار واقعا به این نتیجه رسیدم که فردریک بکمن عالیههه🛐🛐🛐 خیلی خوبههههه سلیقت عالیه ~~~ یکم دیر بهش رسیدی_ حالا از کجا این نتیجه رو گرفتییی؟ بقیه‌تونم یاد بگیرید
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/8783 وای منم همینطورررر من از یغما و تاراج هم خوشم میاد. ~~~ کلمه‌های قشنگیننن
شماره "۱"
نامه‌های عاشقانه‌ی پسری به معشوقش را باد برد، از میان ابرها و ستاره‌ها و بسیار مخلوقات دیگر گذراند و
هر چی می‌نویسم بعدش به این فکر می‌کنم که اون عزیز راست می‌گفت واقعا نمی‌تونم ادعای محوای شاد کنم😂
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/8784 نظرت چیه بکشمش ؟ ( یه متن جدید نوشتم بفرستم ؟) ~~~ فکر خوبیه فقط سعی کن بدون درد انجامش بدی گناه داره. معلومهههه این چه سوالیههه
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/8792 خب نمیشه با درد انجامش بدم ؟ اون جوری خیلی حال میده . ~~ گناه داره، نداره؟🥺
📪 پیام جدید https://eitaa.com/anbaryyy_e/3346 من روی تخت دراز کشیدم و او .... او ... آه از او .... زبانم از گفتن زیباییش قاصر است ، حتی در میان غم هم زیباست .میخواهم دلداری اش بدهم ولی نمیتوانم . آه ناستنکا جانانم ... میخواهم بدانی که بیشتر از سوی چشمانم دوستت دارم بیشتر از دیدن صبح بیشتر از نوشتن ... بیشتر از ... کم کم دیدم تار می شود ... دیگر تصویر ناستنکا را واضح نمی‌بینم .دیگر واضح نمی بینمش ، میخواهم اشک بریزم ، اما نمی توانم . - ناستنکا ... - جانم عزیزم ... - دوست دارم برایم بنوازی ... - حالا ؟ - آری . حال که دیدگانم سویی ندارد میخواهم تصویر نواختنت تا ابد آخرین چیزی باشد که میبینم . - باشد ... فقط قول بده که بعدش اشک نریزی ، دیگر طاقت دیدن اشک ت را ندارم . ادامه دارد ...
📪 پیام جدید https://eitaa.com/anbaryyy_e/3346 میخواهم آخرین چیزی که قرار است در ذهنم برای ابد حک شود تو باشی ، ناستنکا . ناستنکا از کنار تختم بر می خیزد ، کنار پیانو مکث می کند و بعد روی صندلی با ظرافتی عجیب و زیبا می نشیند. چشمانم هنوز تار اند ولی خوب به یاد دارم چگونه هر بار این کار را انجام می داد . انگشتان ظریفش روی کلید های پیانو قرار می گیرد . مکث . و حالا صدای دل نوار نت ها فضا را پر می کند . چشمانش بسته اند و انگشتانش بی اراده کلید های پیانو را لمس میکنند.اشک ها از صورت ناستنکا جاری می شود ... تصویر تار تر می شود و حالا ... به سیاهی عظیمی تبدیل شده ... ناستنکا،سپاسگزارم که برایم نواختی... سپاسگزارم و متاسف که نتوانستم زیبایی های این دنیا را همراهت ببینم... متاسفم... دوستت دارم.
خب