eitaa logo
نـور الـمـهدے🇵🇸
307 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
''بسم الله الرحمن الرحیم'' تاریخ تاسیس💚✨️:¹⁴⁰²,⁸,²⁴ گیسو مفشان توبهِ مارا مَشکن چون توبهِ عاشقان به مویی بند است:)☁️🌱 اگر امری بود👇🏻👤 @Amin_bcjdjs
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ زهرا شاکی میشود بیمزه! میخواستی بگی ما بچهایم؟ - !نه بابا... هانیه که بچهست ولی شما یه پا خانمی - !عمو - :دستش را میگذارد روی گوشهایش جیغ نزن وروجک... بدبخت برادرزاده ام... چهطور تحملش میکنی مهدی؟ - :مهدی نگاهم میکند و میگوید .فرشتهها رو که تحمل نمیکنن - .رو به عموسبحان لبخند پیروزمندانهای میزنم و در دلم قربان صدقهی عزیزِ جانم میروم :عمو اما سری به نشانهی تاسف تکان میدهد !زن ذلیل - حالا نگفتین اینها چیه؟ - :عمو رو به زهرا که این سوال را پرسید میگوید هزینهی جشن عروسی که نگرفتیم رو دادیم به یکی از مراکز بهزیستی... این اسباب بازیها رو هم - .گرفتیم که شما خانمهای خوش سلیقه کادو کنید ببریم برای بچهها :ذوقزده رو به مهدی میگویم آره مهدی؟ - :آرام چشمهایش را به نشانهی تأیید روی هم میگذارد .عمو شاکی میگوید یعنی حرف من رو قبول نداری؟ - :میخندم، به سمتش میروم و گونهاش را محکم میبوسم .عمو کوچیکهی خودمی - :میخندد. به زهرا نگاه میکنم و میگویم اتفاقاً من و زهرا هم قبل از عقد این فکر رو داشتیم؛ ولی پاک فراموش کردیم... مگه نه زهرا؟ - :سرش را تکان میدهد و میگوید .آره...چه خوب که اینکار رو کردید - :در دلم فریاد میزنم "خدایا شکرت برای این روزهای خوب" *** کلافه پوفی میکشم و مهدی را که روی مبل دراز کشیده و دستش را روی چشمهایش گذاشته تکان :میدهم. دستش را برمیدارد و نگاهم میکند. کلافهتر میگویم .حوصلهم سر رفته - :بلند میشود و مینشیند. با دست موهایش را به هم میریزد و میگوید !ساعت ده شبه ها... حوصلهت سر رفته؟ - !آره - !چیکار کنم من حالا خانمم؟ - :فکری در ذهنم جرقه میزند. با ذوق و هیجان میگویم .بیا بریم پشت بوم - :ابروهایش از تعجب بالا میپرند! حق دارد خب! با خنده میگوید !پشت بوم؟ - .آره... بریم ستارهها رو نگاه کنیم - :لبخندی میزند. انگار که خاطرات بچگیمان یادش میآید !بریم ستارهها رو ببینیم که باز هم ستاره پرنوره برای تو باشه؟ - :میخندم. پرافتخار میگویم !من الان دنیا رو دارم... ستاره میخوام چیکار؟ - .حتی دنیا هم کمه مقابلِ بودنت
❤️ سرم را روی شانهاش میگذارم. دستش را دور شانهام میاندازد !میگم خوبه که اینوقت شب کسی نمیاد بالای پشت بوم... وگرنه به عاقل بودنمون شک میکردن - !خب عاقل نیستیم - !خیلی مچکر - .عاقل نیستیم... عاشقیم - .الهی من قوربونِ خانمِ شاعرم برم - * این کتاب در سایت نگاه دانلود ساخته و منتشر شده است .خدا نکنهی آرامی میگویم :چند لحظه سکوت برقرار میشود و دوباره این مهدی است که سکوت را با صدایِ آرامش میشکند .کاش زودتر پاییز بیاد - !چرا پاییز؟ - .پاییز که بیاد، میریم قدم میزنیم... صدای خش خش برگها زیر پامون قشنگ میشه - :لبخندی روی لبهایم مینشیند .شاعری سرایت کرده ها - ...بدجور - میگم مهدی؟ - !جانِ مهدی؟ - اگه یه روز بچهدار شدیم، اسمش رو چی بذاریم؟ - .الهی من قوربونِ فنچ بابا برم - :اخم میکنم !اسم رو بگو - .حسود! همیشه دوست داشتم دختردار که شدم اسمش رو بذارم زینب - .یکی از قشنگترین اسمهاست...پسر هم محمد... یا علی - پاشو که رفتیم تو رویا... پاشو خانم من فردا باید برم سرکار، شما تا ظهر میگیری میخوابی! غذا هم - ...که !غذا هم که چی؟ - !املت - .کاش نور مهتاب، همیشه شاهدِ خندهها و خوشیهایمان باشد * آخرین عروسک را هم با کمک زهرا کادو میکنیم. لبخندی میزنم و کادوها را در پلاستیکها و گوشهای میگذارم. از الان برای وقتی که به مرکز بهزیستی برویم کلی شوق دارم. دوست دارم بروم و کلی با بچهها :بازی کنم و خوشحالشان کنم چای میخوری زهرا؟ - .آره، بذار من میریزم - .نه دیگه خودم میریزم - به آشپزخانه میروم، استکانها را از کابینت برمیدارم و کنار سماور میگذارم، قوری را برنداشتهام و هنوز چای را نریختهام که با شنیدن صدایی مثل انفجار بمب، دستهایم را محکم روی گوشهایم .میگذارم .صدا آنقدر بلند و وحشتانگیز هست که چشمهایم را روی هم فشار بدهم حس میکنم شیشههای پنجرهها در حال تکه تکه شدن هستن. چند دقیقه که میگذرد و صدا قطع میشود، خودم را دوان دوان به زهرا که گوشهی هال از ترس با دست گوشهایش را گرفته میرسانم. به :زور و با لبهای خشکیده از ترس میگویم چی... چی شده... زهرا؟
❤️ :مات نگاهم میکند ...نمیدونم... نمیدونم - *** :عمو و مهدی نگاهی به هم میاندازند... عصبی میشوم میگین چی شده یا نه؟ - :مهدی تند و سریع میگوید .اعلام جنگ از سمت عراق - !گیج نگاهش میکنم. حرفهایش در ذهنم میچرخند؛ اما معنیشان را درک نمیکنم :ادامه میدهد ...اوضاع شهرهای جنوبی خیلی بدتره... زیرِ بمب و موشکن - :با ترس و لکنت میگویم مـ...ما...مامان اینها... خانمجون...عـ...عمو اینها... حالشون خو...خوبه؟ - :عمو کلافه بین موهایش دست میکشد .تلفنها قطعه... خبری نداریم - :زهرا با صدای آرامی میگوید حالا چی میشه؟ - .میجنگیم تا ایمانمون، ناموسمون، انقلابمون و خاکمون بمونه - سرم را با شدت بلند میکنم و به مهدی که این حرف را زده نگاه میکنم. حرفهای شب خواستگاری همه !و همه میان ذهنم خودی نشان میدهند... کابوس شبهایم واقعیت یافت :نامطمئن میگویم !چی؟ ببینم... نگو... نگو که میخوای بری؟ - .از جایش بلند میشود، میرود کنار پنجره میایستد. سکوتش جانم را ذره ذره میگیرد مات میمانم! وقتی به خودم میآیم که عمو و زهرا به خانهی خودشان رفتهاند. انگار که تازه معنی .حرفهای مهدی را فهمیده باشم، بلند میشوم میروم و پشت سرش میایستم. تمام انرژیام را جمع میکنم و با صدایی که انگار از ته چاهی عمیق :میآید میگویم ...من... من نمیذارم مهدی... من از دستت نمیدم... من نمیذارم بری - !به سمتم برمیگردد. چشمهایش برق میزند. نکند برق اشک باشد؟ :دستم را میگیرد و میگوید نمیشه هانیه... نمیشه... نبین الان خودمون رو... شهرهای جنوبی زیر بمب و موشکن... هانیه من گفته - بودم بهت، یادته؟ گفتم شاید یه روزی نباشم... یادته هانیه؟ ...یادمه - زیر قولت زدی؟ - اشکهایم سرازیر میشود. زانوهایم خم میشود. روی زمین میافتم و هقهق گریهام بلند میشود. :همانطور با گریه میگویم من نمیدونستم... نمیدونستم اینقدر دوستت دارم... من نمیدونستم قراره اینقدر وابستهات بشم... - .مهدی من نمیتونم... نمیتونم نبودنت رو تحمل کنم همینطور اشکهایم میریزند. کنارم روی زمین مینشیند. با دستهایش اشکهایم را پاک میکند، با :صدای خشداری میگوید گریه نکن خانمم... باشه؟ اشکهات داغونم میکنن هانیه... فقط هانیه... نمیخوای که من شرمندهی - خدا بشم؟ نمیخوای که شرمندهی امام حسین «علیه السلام» بشم؟ مگه نه هانیه؟ طاقت نمیآورم، خودم را در آغوشش میاندازم و دوباره صدای گریهام بلند میشود. همانطور که سرم را :در آغوشش پنهان کردهام با گریه میگویم ...ما همهش سه ماهه مالِ همیم... همهش سه ماهه -
^^تقدیم نگاهتون ^^
🌹🌹🌹 عرض سلام و ادب احترام خدمت همه دنبال کننده های محترم و ارجمند بنده به نوبه‌ی خودم ولادت بی‌بی دوعالم صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا(س) رو محضر شما و همه خانم های سرزمین مون الخصوص خانم های گل و محترم کانال خودمون😉❤️‍🩹 تبریک و تهنیت عرض میکنم. ارادتمند و کوچک همه ادمین *خادم‌الرقیه*(س) 🌹🌹🌹
میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل صدیقه کبری، حضرت فاطمه زهرا (س) مبارک باد🙂♥️✨
ولادت‌باسعادت‌بانوی‌دو‌عالم ، خانوم‌فاطمه‌الزهرا‌ (س) و‌ روز‌مادر مبارک..🩷💐″ ‌
529_58451470571509.mp3
1.28M
- از جـان عزیز‌تر اگـَر هست ، تو آنـی مـادَر :)💘. : )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم رخصتی بده بهتر بخوانمت . . مِهرت اجازه داد که مآدر بخوانمت🥺❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شخصیت والای زنان🌸 سه شان مهم زن که پیش‌نیاز داشتن مشاغل اجتماعی است... 🎙استاد عالی
حَضرَتِ‌عِشقْ‌عَجَبْ‌كربْ‌و‌بَلايى‌دارَدْ... شَبِ‌جُمعه‌حَرَمَشْ‌حـال‌وهَوايى‌دارَدْ:)💔