eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
بالاخره شب عروسی رسید و توی آرایشگاه منتظرم تا محسن بیاد دنبالم و بریم تالار گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم بعد از چندتا بوق برداشت و گفت _سلااام عروس خانم حال شما؟! _سلام اقا داماد کی تشریف میارید!؟ _صدای بوق که اومد آماده باش که بریم! _باشه آمادم خداحافظی کردیم و گوشیو قطع کردم پاشدم شنلمو بپوشم که آرایشگر گفت: _عروس خانم چیکار میکنی؟! _آماده بشم _عزیزم اقا داماد باید زحمت بکشن سر عروس خانمش بکنه شنلو نشستم تا محسن بیاد بالاخره صدای بوق چندتا ماشین بلند شد! و خاله و مامان و فاطمه و چندتا از مهمونا اومدن توی آرایشگاه و آماده شدم تا بریم رفتم بیرون و محسن دستمو گرفت و سوار ماشین شدم و درو بست! توی راه همش صدا بوق بوق ماشینا به گوش میرسید و محسن هم با خوشحالی بوق میزد بالاخره رسیدیم تالار و با کمک محسن پیاده شدم و در تالار که رسیدیم چادر و شنلمو محسن در آورد و نگاه خیلی قشنگی کرد که فاطمه گفت _برید داخل پس! محسن دستمو گرفت و رفتیم داخل مهمونا به احتراممون ایستادن و تبریک میگفتن..