eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
#رمان_عشق_پاک #پارت130 بعد از خوردن صبحانه میز رو جمع کردم و خونه هم تمیز کاری نیاز نداشت و حسابی ح
بالاخره وسیله ها رو چیدم و اومدم بلند بشم که دیدم یه نفر دم در اتاق ایستاده جیغ بلندی کشیدم که محسن بلند زد زیر خنده و گفت _منم بابا یه رحمی به گوش من بکن _محسن خیلی بدی _دیگه چرا؟! _ترسیدم خب! _خب چیکار کنم که هی نترسی _وقتی میای یه صدایی بده مثلا یاالله یا هرچی _باشه مثلا خوبه هروقت اومدم خونه داد بزنم زن کجایی؟ بیا که آقاتون اومده بلند خندید گفتم _نه خواهش میکنم هرچی میخوای بگی بگو اما زن نگو _باشه میخوای از اول تکرار کنیم؟! _اوم بدم نمیاد محسن رفت دم در و دوبار اومد سمت اتاق و ایندفعه با خنده گفت _عیال کجایی؟! _محسنننننننن؛! _عههه چیشد؟! دیگه نگفتم زن که:)) _از عیال هم بدم میاد _خب بگم منزل؟! _نخیر بگو همسرم عزیزم خانمم _نه من فقط میتونم بگم زن،عیال،منزل خودت انتخاب کن کدومش؟! _حالا بهت میگم بیا تو حیاط تا بگم کدوم؟! _براچی حیاط مگه اینجا چشه؟! _گرممه بیا بیرون تا بگم محسن دنبالم اومد توی حیاط همین که پاشو گذاشت شیر آبو باز کردم و گرفتم طرفش _حسناااا باشه باشه خب همسرم عزیزم خانمم خوبه؟! آب نپاش جون اون شوهرت _ادامه بده _آبو بگیر اون طرف تا ادامه بدم همینجور میدویید دور حیاط و منم دنبالش اومد جلو و شلنگ رو ازم گرفت و گرفت طرفم و حسابی تلافی کرد