eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
محسن اومد جلو و در قابلمه رو برداشت و گفت _به به رنگ رخساره خبر میدهد از سِرِ درون آخ که گشنم شد :)) دیگه خورشت هم اماده شده بود و حسابی جا افتاده بود برنج رو با زعفرون تزئین کردم و گذاشتم سر میز که محسن گفت _نه خورشت با من دیگه محسن خورشت هم ریختو کنار غذا ترشی و مخلفات دیگه هم گذاشتم و نشستیم و مشغول خوردن شدیم محسن اولین قاشق رو که گذاشت دهنش کلی تشکر کرد و گفت که خیلی خوشمزه شده خیلی خوشحال شدم از اینکه محسن از غذا خوشش اومده غذا رو خوردیم و رفتم ظرف ها رو بشورم که محسن گفت _منم میام کمککک _نه خودم میشورم چیزی نیست _نه نشد دیگه برو کنار که اومدم ظرف ها رو کفی میکردم و محسن آب میکشید _حال میکنیا انقد آقاتون هواتو داره ها! _بلههههه پس چی دست آقامون درد نکنه _اره واقعا دست آقای زحمت کشتون درد نکنه چقدر مرد خوبیه _اره فقط یکم زیادی اعتماد به نفسشون بالاس _اصلا از همینه که از اقاتون خوشم میاد _نه نه نشد دیگه من رو اقامون غیرتیما فقط من باید ازش خوشم بیاد نه کسی دیگه ای محسن خندید و گفت _باریکلاااااا دیگه آبکشی تموم شده بود و دستشو شست و نگاهی بهم کرد و کفا رو برداشت و زد روی صورتم و فرار کرد داد زدم و گفتم _محسننننن حیف که دستم به چیزی بند نیست و دلم به حال جهیزیم میسوزه واگرنه همین‌جا خیست میکردم میخندید و گفت _خب خداروشکر