eitaa logo
آقای‌اباعبــداللّٰــہ...
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1 فایل
‹بِسـم‌ِ‌رَب‌الحُسِـین› ‌مشکلات‌من‌فقط‌ڪنج‌حـرم‌حل‌می‌شود؛ دعوتم‌کن‌کربلا‌خیلی‌گرفتارم‌حسین :)!... شرایط‌کپی‌وَلِف؟‌: دعایِ‌شهادتمون🙂🚶🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
بازم جای شکر داشت که صداشو شنیدم اماده شدم و رفتم دانشگاه اصلا تمرکز روی درس نداشتم و چیزی نمیفهمیدم... یک ماهی میشد که خونمون نرفته بودم و دلم برای خاطراتی که با محسن داشتم تنگ شده بود از راه مسجد رفتم خونه و زنگ زدم مامان هرچی اصرار کرد که برم خونشون قبول نکردم که گفت _من حریف زبون تو نمیشم برو! ظهر بود و حسابی گشنم بود حال غذا پختن هم نداشتم نون و پنیر داشتیم و یکم هم گوجه و خیار پلاسیده توی یخچال برداشتم و توی سینی گذاشتم و نشستم جلو تلوزیون تا بخورم چشمم به قاب عکس محسن افتاد لبخندی زدم و گفتم _معلوم هست کجایی؟! اولین لقمه رو که گذاشتم توی دهنم زنگ آیفون بلند شد کسی معلوم نبود چادرمو سرم کردم و رفتم دم در احتمالا مامانه! پرسیدم کیه؟! صدای مردونه ای گفت _کی باشه خوبه!! شک کردم پرسیدم _شما؟! _ای بابا فقط یک ماه من رفتم به همین زودی فراموشم کردی؟ نفهمیدم چه جوری درو باز کردم و پریدم تو بغلش ازم جدا شد و گفت _عهههه زشته وسط کوچه! اومد توی خونه و وسیله هاشو گذاشت رو زمین و رفتیم توی خونه نگاهی به سینی کرد و گفت _ای بابا اینجا هم که نون و پرچمه! _نون و پرچم!!؟ خندید و گفت _خیار و پنیر و گوجه چی میشه ؟! پرچم! خندیدم و گفتم _ظاهرا بد نگذشته بساط جوک و شوخی هم به راه بوده!