هدایت شده از -ۅاگـویھ
به یادِ شما عزیزانِ ماندگار ؛
داریخاخ - خسته - وادی -
خانمگلکاغذی - ضد -
کهکشانِآرامش - خلسه -
حسِنگار - متحیران -
جعبهموسیقی - هپروت -
بابونههاییباعطرلیموترش -
یکعددخوددرگیر -
un calin ; hilda ; crazy ; stupid heart ;
هدایت شده از تَـلواسِـه
سوال خوب!
این اتفاق هم خواهد گذشت و عیار هر کدام از «ما»ها مشخص خواهد شد.
+خیلیهامان میفهمیم مبنای فکریمان ضعیف است!
+اتفاقاً آن سخنران را که خیلی هم میپسندیمش مبنای فکریاش ضعیف است!
+ و نیز آدمهای مذهبی صورتی که بیسواد اند اطرافمان حلقه زدند
+ و راستی! آن کانال که گهگاهی هم مذهبی بود چقدر جاده خاکی زد! کلی توقع داشتیم در گرد و خاکها به ما و به مردم کمک کند...
+و نیز میفهمیم که چقدر ممکن است چرندهای رسانهها فضایی و دور از واقع باشد
+ و نیز میفهمیم که چقدر آدم ناحسابی در کشور داریم که پایش برسد، مثل گرگ به جان این مملکت خواهد افتاد!
و...
+میفهمیم که بود گلویش در تظاهرات بریده شد...
+ که بود چادر از سرش کشیده شد...
+ کدام پلیس بود که سوخت...
+کدام پرچم بود که به آتش کشیده شد...
+کدام مقدسات بود که هتک شد...
و کدام زخمهای فرهنگیمان هست که هنوز فکر ترمیمش نیستم... هنوز فکری برای برطرف کردن بعضی از خلأها و اشتباهاتمان نکردیم...
+++ میفهمیم که باید قوی و بینقص شویم. نه نقصمان را انکار کنیم و نه اجازه موجسواری بدهیم! روز به روز به قله نزدیکتر میشیم تا... تا کور شود هر آنکه نتواند دید...✌️🏻
•@tlvase•
_نوارکاسِت
[بیا تا تهش کنارهم بمونیم]
این احیاناً همون حرفی نیست که روزای اول رابطههامون بهم میزنیم؟
قرارمیزاریم تا خود خودِ قیامت شریک ِ غم و غصه و شادی همدیگه باشیم!
میگن دنیا یه قانون نانوشته داره که :
[ هیچ کس تا تهش باهات نمیمونه ]
ولی من مثال نقض براش میارم و میگم امام حسین جدا از همهی این ادا و اطفاراست.
حقیقتاً من یه نویسنده نیستم که برای شکیلتر شدن نوشتم دستبه دامن کلیشه ها بشم یا بخوام با کلمات بازی کنم و برای خودم الکی سناریو سازی کنم.
فقط اومدم از حقایق دنیا براتون حرف بزنم و بگم هیچ آدمی جنمِ تو هر شرایطی کنارتون موندن و نداره غیر [ امام حسین ]
اگه بهش پشت کنی و درِ دلتو به روی آدمای دیگه باز کنی ، تهش امام حسین میاد میشینه کنارت زخماتو دونه دونه خوب میکنه.
شبِ آخر صفری نشستم گوشهی هیئت و لیتر لیتر چایی روضه میخورم ، دست به دامن ِ پرچم مشکیآی اینجا شدم که نکنه سال دیگه جزو ِ دوست جونیای امام حسین حساب نشم و نشه بیام هیئت.
بچه ها.
شب آخر صفری بیاید دعا کنیم تا آخر دنیا کنار امام حسین بمونیم
نکنه یه روزی ازش جدا بشیم ..
فیالحال
#شرحیات
٤ مھر ۱٤۰۱
دلم میخواست دختری باشم که دورگهی شمالیست و ساکن دور افتاده ترین روستای چسبیده به جنگل است.
من دریا را دوست ندارم.
عوضش عاشق ِ ظرافت شبنمهایی هستم که روی خزه ها و برگهای سبز تر از سبزِ جنگل مینشینند.
هر روز صبح قبل از طلوع بیدار میشود و در ایوان خانهی چوبیشان گیسوان ِ بلند خرمایی اش را شانه میکند و شاید یک روز درمیان باید گلهای باغچه را آب دهد.
ترجیحا مادرش شب و روز برایش غذاهای محلی درست کند و تنگ ِ بشقابِ باقلا قاتقش همیشه سیرترشی بگذارد.
این وسط حضور یک معشوقه که روستا بالایی زندگی میکند و هر روز به بهانهی دیدنش به روستای پایین سرک میکشد هم مطلوب است.
عصرها دامن چین دار و روسری گل گلی اش را سر کند و عجالتا کاغذ و قلم هم زیر بغلش بزند و راهی شود .
رود و دشت و روستا را رد کند و برود روی بلندترین نقطهی تپه فریاد بزند :
رها
رها
رها
من !
#شرحیات
4_5947539641983830273.mp3
9.05M
واسه غروبای پاییز که ممکنه یهو دلتون تنگ شه واسه یکی که تو گذشتهها جاش گذاشتید و این داستانا..
#غمگون
هدایت شده از خطخطی
غم که از حد بگذرد،دل حسِ پیری میکند...
سن هر کس را غمش،اندازه گیری میکند...
#شیداصیادیپور
#خطخطی
اگر خواستید از حقیقتی دفاع کنید، اول مطمئن شوید که آن، صرفأ همان دیدگاهتان نباشد که به شدت مایلید حقیقت داشته باشد.
- نیل دگراس -
_نوارکاسِت
لحظه وصل به یک چشم زدن میگذرد این فراق است که هر ثانیهاش یک سال است ..
[اگه دنیا به کامم بود الان شاید حرم بودم]
هرشب وقتی همه میخوابن ، من آروم آروم میرم سمتِ درِ تراس و لاشو باز میزارم ، بعد پتو رو میپیچم دور خودم و میشینم لبهی تختم.
هی به این فکر میکنم که آخه چی داره این پاییز که روزاش یه دردسره ، شباش هزار دردسر.
به این فکر میکنم که مثلا چی میشد پاییز غروب نداشت ؟
میون این سوال جوابا ، جورابامو لنگه به لنگه پام میکنم.
جم شدم توی خودم از سرما ، دستامو میارم جلو دهنم (ها) میکنم توش، مثلا توقع دارم از دهنم بخار بیاد بیرون ولی یادم میوفته تازه وسطای مهرِ و از این خبرا نیست.
میدونی رفیق ، بعضی وقتا میگم کاش یکی بود هر شب این موقع ، وقتی سرما به دست و پای بی رمقم غلبه میکنه ، برام چایی میریخت ، میومد میشست بغل دستم. میزاشتیم محمد صالح اعلاء دو سه تا ''محبوب من'' بگه ، بعد کتاب ِ اسکارلت دههی شصتِ سجاد افشاریان و از کنج کتابخونه درمیاوردم و براش میخوندم:
عاشقانهترین چای ها را با تو نوشیدم
مستِ عطر دارچین و باهار نارنج ...
ای بابا ، باز چیکه چیکه آب میاد از چشام. فک کنم دوباره زیاده روی کردم..
خدایا آخه قربونت برم،
شبای پاییزو سخته تنهایی بگذرونی
سخته
خیلی سخته..
- فیالحال -
#شرحیات
این روزا چیزی که بیشتر از همه اعصابمو بهم میریزه ، بنرای تبلیغاتیِ کانالای مختلفِ که برای جذب ممبر هر چرتوپرت و دروغیرو مینویسن و از آب گلآلود ماهی میگیرن و مخاطبشون رو فریب میدن
امروز با یکی از دوستام رفتهبودم جایی
بعد به محض ورود یکی داد زد باز این ساندیس خورا اومدن.
میخواستم داد بزنم
ساندیس خورِ جمهوری اسلامی بودن
شرف داره به گوه خور آمریکا بودن :))