یک بار برای همیشه.
هیچوقت نشد من راجب خانواده اینجا مطلبی بنویسم و از این مدل پیاما دریافت نکنم. نمیفهمم چرا عادت کردیم وقتی کسی از مدارا یا اصولی رفتار کردن با موضوعی حرف میزنه، بگیم آره تو که مشکلی نداری تو که نمیفهمی ما چی میکشیم و.. نه عزیزم. من که از مریخ نیومدم. پدر و مادرمم که معصوم نیستن. همۀ ما بدون استثناء بارها و بارها از طرف خانوادههامون مورد زجر واقع شدیم. بارها ازشون دلگیر شدیم، بارها درک نشدیم، بارها حتی بخاطرشون زمین خوردیم و عقب افتادیم. اما آیا باید بگیم چون اونا باما اینطوری میکنن ماهم باید مقابله به مثل کنیم؟ ماهم باید بدترین ورژن خودمون رو در مقابلشون نشون بدیم؟ نه. ابدا این نیست. سر جنگ که نداریم باهم. من درک میکنم، سخته. طاقت فرساست. به هردلیلی آزاردهندهست. اما تا کی میخوایم اوقاتو به کام خودمون و بقیه تلخ کنیم؟ اصلا بقیه به کنار. خودمون، خودِ خودمون. بعد من روی صحبتم با بچههای کوچیکتر خانواده بود. شما دلتون میخواد زجری که به هر دلیلی نصیب شما شده نصیب اوناهم بشه؟ دلتون میخواد یک نفر دیگه هم احساس کنه هیچ کس نمیفهمتش؟ درک نشه و بره دردهاشو با آدم اشتباه شریک بشه؟ من میدونم که شما اینو نمیخواید. منظور حرفم همین بود. یکی از دوستام به من گفت من باورم نمیشه تو که اینهمه از داداشت مینالی و باهاش جنگ و دعوا داری، میگی براش وقت میزارم. اینارو باهم قاطی نکنید. من باهاش دعوامو میکنم، موهای همدیگه رو هم میکشیم، اما قبل از همه اینا ما خانوادۀ همدیگهایم. اینکه من میگم براشون وقت بزارید یعنی من با داداشم هیچ مشکلی ندارم؟!
نکتۀ بعد. (راجب پدر و مادر) مسئله خیلی واضحه. من از بدیهاشون عبرت میگیرم و خوبیها رو الگوی خودم قرار میدم. اتفاقا به نظرم داشتن پدر مادری که خصلت های بد اخلاقیشون پدیدارتره یه فایدهست. تو میتونی ورژن پرورش یافتۀ رذائل اخلاقیتو درون اونها ببینی. بیینی ته راهی که میخوای با بداخلاقی یا هر چیزِ بد دیگهای پیش بگیری چیه. و سعی کنی اون خصلتهارو از خودت دور کنی. به همین سادگی.
تو میتونی ببینی و کنکاش کنی که کجای تربیت پدر و مادرت تورو به این اخلاق و صفت بد رسوند، و اجازه ندی این مسئله روی برادر و خواهر کوچیکترت تاثیر بزاره. بچهها خانواده مهمه. ما باهم دشمنی نداریم. من درک میکنم چقدر ممکنه سخت باشه. خودمم یه نوجوون عین شمام. با پدر و مادرمم همیشه همهچیز گل و بلبل نیست. من با مامانم بحث میکنم. هر روز بحث میکنم. دعوام میکنم. ولی دوسش دارم چون مادرمه. دلیل نمیشه چون بحث داریم رابطۀ خوبی نداشته باشیم یا همدیگه رو دوست نداشته باشیم. یاد گرفتم یه جاهایی مدیریتش کنم. نه صرفا بخاطر اونا، بخاطر روان خودم. و سعی کردم ازشون یاد بگیرم. چه خوب و بد رو. اینو به همتون پیشنهاد میدم🤍
اگه رفتید کربلا به جای من قدم برندارید، به جام آب مکعبیِ خنک بخورید. از اونا که عراقیا میگیرن دستشون و با صدای بلند میگن مای باررد!
javad_moghadam_dobare_toye in delam ghose dare 128 (1).mp3
8.99M
من واقعااا با این مداحی بزرگ شدم.
#رزق
من در حال حاضر خیلی آدمِ ''من بروم نجف/
کربلا تمام دردهایم درمان میشودی'' هستم.
هدایت شده از توییتر انقلابی
قرار بود فردای آزادی وسط همین میدون بزنن و بخونن و برقصن اما به بدرقه زوار امام حسین ختم شد!!چه به حق گفت حاج قاسم،ما ملت امام حسینیم برانداز کیلویی چند:))
🗣أبؤآلاء🇮🇷🏴
@twtenghelabi
_نوارکاسِت
یکی اینجا دلش تنگه اونجارو نمیدونم.. #رزق
یکی اینجا دلش تنگه
اونجا رو نمیدونم
تو قبلا منو دوست داشتی
حالا رو نمیدونم :)
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاهزاده کجا داری میای؟ مردم دارن میرن😩😂
گزارشکر اعزامی آقامجید 😍
حسین دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
هدایت شده از | روایت تبیین |
40.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اربعین امسالم میشه، اربعین دهه هشتادیا!
🏴 پویـش رسانـهای #خدمت_اربعینی 🏴
💡با محوریـت: خدمت به عشق امام حسین(ع)
چه در پیادهروی اربعین، چه دور از کربلا
روایت یک خدمت بیمنت به نیت اربعین!
💎 ویـژه نـوجـوانان و جـوانان اربعینـی!
🪧 قالب آثار:
📸 روایت تصویری شامل عکاسی از خدمت و...
🎥 روایت ویدیویی شامل موشنگرافیک خدمت و...
🖋 روایت نوشتاری شامل داستانکنویسی درباره
خدمت و...
💌 با ۵ هدیه ۱ میلیون تومانی
🏅 ویژه ۵ روایت برتر
📆 دریافت روایتها تا ۲۲ شهریورماه
📦 اهدای هدیه در ۱۱ مهرماه
همزمان با میلاد رسولاکرم(ص) و امام صادق(ع)
✍🏻 خادم عزیز؛
توجه داشته باشید که آثار تدوین شده، از امتیاز بیشتری در داوری برخوردار خواهند بود.
شما هم با یک خدمت به برادر یا خواهر دینی خود،
به سیل خروشان خادمین اربعین بپیوندید...
🔰 کانال رسمـی پویـش خدمـت اربعینـی
#خدمت_اربعینی
#خادمیش_افتخاره
#قیام_دهه_هشتادی_ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مود من به اینکه همۀ دوستام دارن میرن کربلا :
منم همینطور حاج قاسم منم همینطور :)))
_نوارکاسِت
''کاش امشب تو مشایه بودم..'' https://t.me/m_molaie110/1411
ما پارسال بخاطر گرما شبا پیاده روی میکردیم. شب اولی که شروع کردیم به حرکت، از همون عمود یک حالم بد شد. حالم خیلی بد بود. انقدر بد بود که فکر کنم اون شب جمعا پنج شیش تا مسکن مختلف خوردم و کارم به سرم و درمونگاه کشید. و یادمه تا برسیم به یه موکبی که شرایط خوبی برای اسکان داشته باشه مردم و زنده شدم.. ولی من انقدر الان به اضطرار و دلتنگی افتادم که همونجا رو میخوام. همونجا با همون حال بد..
هدایت شده از _نوارکاسِت
تو آخرش منو میکشی.._۲۰۲۱_۰۸_۱۰_۲۱_۵۴_۲۹_۱۶۰.mp3
2.02M
گفتی هرکی بیاد کربلا دلش آروم میشه ،
نگفتی دربهدر میشه :)))
- دردِدل | #پیشنهادی
به هرکی زنگ میزنم، سراغ هرکی رو میگیرم، یا رفته کربلا یا راهیه. شرایط یه طوری شده که همش با خودم فکر میکنم نکنه تو بغلت فقط واسۀ من جا نبود ؟ :))
کنار ضریح وایساده بودم خانومه میگفت این مشبکا رو محکم بگیر تو دستت فکر کن شیش گوشهست.. آره دیگه، مگه فقط با خیالش زنده بمونیم :))
با احتساب امسال احتمالا بشود ۵ سال که بابا شده خادم افتخاری حرم. هر سه شنبه، حرمِ حضرتِ عبدالعظیم. البته ما میگوییم سیدالکریم! بابا میگوید لابهلای این همه مشغلۀ کاری، خستگیهای تمام هفته را جمع میکنم و سهشنبهها یکجا میبرم آنجا پیش خودش. میگوید دواست. از آن دوایهای واقعی.
من هم گهگاهی با او میروم. من هم از او یادگرفتم و خستگیهایم را جمع میکنم و میبرم پیش خود آقا. اینروزها و شبهاهم سخت میگذرد و جان میدهد بروی بنشینی کنج حرم یک عالمه حرف بزنی برایش. این روزها دست کم برای من با اشک و آه سر میشود. با حسرت و اندوهِ بی پایان. با دلتنگی. برای یک امشب درس و کتابهایم را بوسیدم گذاشتم کنار و با بابا به حرم رفتم. دلم را به هر دری که زدم آرام نشد. ساعت حدود ۱۰ بود که دوباره قصد زیارت کردم. وارد حرم شدم، سلام دادم، نگاهم را دوختم به ضریحی که از درونش نور قرمز بیرون میآمد. جلو رفتم. دستانم را گره ضریح کردم. مداح همچنان توی گوشم میخواند و من هم با او زمزمه میکردم. دیگر نفهمیدم چه شد، به خودم که آمدم، دیدم کنار ضریحِ تقریبا خلوت نشستهام و بلند بلند گریه میکنم. حتی دقیقا نمیدانستم چند دقیقه است به آن حال افتادهام. دستانم را دوباره گره ضریح کردم و بلند شدم. گریهام بند نمیآمد. سرم را چسباندم به ضریح و بلندتر گریه کردم. بلندتر و بلندتر.. راستش از شما چه پنهان، امید داشتم که شاید آنطور صدایم به حسینِ فاطمه برسد..
#شرحیات
هدایت شده از جامعه متعادل | مهدی تکلّو
از «اربعین جای زن نیست» تا «اربعین ماهیتاً سرشار از زنانگی است»
@Mahdi_Takallou
امشب وقتی چشمم به ماه افتاد، یادم افتاد پارسال یههمچین شبی ماهِ شب چهارده رو اینجا نگاه میکردم.