eitaa logo
_نوارکاسِت
1.3هزار دنبال‌کننده
660 عکس
100 ویدیو
10 فایل
_ وقف امام حسین (ع) _ چیزهایی که باید بشنوید ؛ @vocal_document https://daigo.ir/secret/618123983 ناشناس‌ها توی لینک پاسخ داده میشه،چک کنید * کپی نوشته‌ها شرعا حلال نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
میگه که ؛ ''به امام رضا میگم حرفامو آخه بهتر میدونه دردامو..'' مارو امام رضاهم نمیطلبه میایم پیش سیدالکریم گله میکنیم از جاموندگی..
کنار ضریح وایساده بودم خانومه میگفت این مشبکا رو محکم بگیر تو دستت فکر کن شیش گوشه‌ست.. آره دیگه، مگه فقط با خیالش زنده بمونیم :))
با احتساب امسال احتمالا بشود ۵ سال که بابا شده خادم افتخاری حرم. هر سه شنبه، حرمِ حضرتِ عبدالعظیم. البته ما میگوییم سیدالکریم! بابا میگوید لابه‌لای این همه مشغلۀ کاری، خستگی‌های تمام هفته را جمع میکنم و سه‌شنبه‌ها یک‌جا میبرم آنجا پیش خودش. میگوید دواست. از آن دوای‌های واقعی. من هم گه‌گاهی با او میروم. من هم از او یادگرفتم و خستگی‌هایم را جمع میکنم و میبرم پیش خود آقا. این‌روزها و شب‌هاهم سخت میگذرد و جان میدهد بروی بنشینی کنج حرم یک عالمه حرف بزنی برایش. این روزها دست کم برای من با اشک و آه سر میشود. با حسرت و اندوهِ بی پایان. با دلتنگی. برای یک امشب درس و کتابهایم را بوسیدم گذاشتم کنار و با بابا به حرم رفتم. دلم را به هر دری که زدم آرام نشد. ساعت حدود ۱۰ بود که دوباره قصد زیارت کردم. وارد حرم شدم، سلام دادم، نگاهم را دوختم به ضریحی که از درونش نور قرمز بیرون می‌آمد. جلو رفتم. دستانم را گره ضریح کردم. مداح همچنان توی گوشم میخواند و من هم با او زمزمه میکردم. دیگر نفهمیدم چه شد، به خودم که آمدم، دیدم کنار ضریحِ تقریبا خلوت نشسته‌ام و بلند بلند گریه میکنم. حتی دقیقا نمیدانستم چند دقیقه است به آن حال افتاده‌ام. دستانم را دوباره گره ضریح کردم و بلند شدم. گریه‌ام بند نمی‌آمد. سرم را چسباندم به ضریح و بلندتر گریه کردم. بلندتر و بلندتر.. راستش از شما چه پنهان، امید داشتم که شاید آنطور صدایم به حسینِ فاطمه برسد..
از «اربعین جای زن نیست» تا «اربعین ماهیتاً سرشار از زنانگی است» @Mahdi_Takallou
هدایت شده از محب‌الحیدر
ممنونم، زیارتتون قبول ♥️
امشب وقتی چشمم به ماه افتاد، یادم افتاد پارسال یه‌همچین شبی ماهِ شب چهارده رو اینجا نگاه میکردم.
هدایت شده از Asimeh | آسیمہ
هعب:))))))💔✨
ممنونم :) قبول باشه ازتون💚
منم دلم میخواد به خونه برگردم، به آغوش امام حسین..
هدایت شده از _ناشناس
📪 پیام جدید 💬حقیقتا دیدم خیلی دلت کربلا میخواد و از این باب ،این برای تو!
ممنونم ازتون به یاد همۀ ماهایی که جاموندیم اما دلمون اونجاست باشید :))
پدربزرگم یا همون به اصطلاح خودم، ''باباجون'' تا وقتی که زندگیش به نیم قرنی شدن نزدیک شده بود و به علاوۀ موهاش ریشاشم سفید شده بود، کلا یک بار رفته بود کربلا. گذشت تا سالی که مادرشون آلزایمر گرفتن. شرایط سختی بود، اونم برای چند سال. حداقل توی اون سالا من که یه‌جورایی دختر سوم اون خونه به حساب میومدم و همیشۀ خدا اونجا لنگر انداخته‌بودم ، شاهد یه گوشۀ اون سختیا بودم. پدربزرگ من بین خواهر برادراش، تنها کسی بود که هوای مادر مریضشو داشت. همون موقع‌ها بود که احتمالا خودشونم متوجه نشدن چطوری، اما سالی چندبار ، هربار به علت و یه بهانه‌ای مهمون کربلا شدن. یکم بعدشم شدن مدیر کاروان و این سفرا چندبرابر شد. اینارو برای برانگیختن احساساتتون نمیگم؛ اما من یادمه همون زمانا وقتی ازشون میپرسیدم؛ ''باباجون چندبار رفتی کربلا؟'' حتی تعدادشم از دستشون در رفته بود. تازه این فقط برای چند سال کوتاه بود. شاید نهایتا ۴ سال! وقتی مادرشون فوت کردن دریچۀ رزقِ این زیارتای پی در پی هم بسته شد. الانم هستا، ولی کمتر. اینارو گفتم که بگم آره بچه‌ها، خدا حواسش به رفتار ما با پدر مادرامون هست.
Screenrecorder-2023-09-03-19-13-06-101_03092023.mp3
2.81M
سرده دلِ من گرمای نجف میخوام.
صدبرابر دلتنگی برای کربلا، دلتنگ نجفم. مبالغه نیست اگر بگم آرامش حرم امیرالمومنین ناب‌ترین و بکرترین نوعِ آرامشه.
دلِ آدم توی کربلا خیلی بی‌قراره. روضه‌ها اونجا جون میگیرن، واقعی میشن. وقتی چشمت میخوره به قتله‌‌گاه میخوای بمیری، واقعا میخوای بمیریا، مردن واقعی ! همش به خودت میگی یعنی این سرزمین همون سرزمینه؟ بعد روضه‌ها سرازیر میشن و بازم دلت میخواد بمیری. تو کربلا دلت دائم ریشه برای غربت عزیزِ فاطمه. ولی نجف، امان از نجف. اصلا آرامشِ خالصه. همه‌جوره غرق آرامشی. میشینی روی‌به‌روی ایوون طلا دلت آرومه. به گنبد نگاه میکنی آرومی. سایۀ سایه‌بونا میوفته رو سرت آرومی. زیر آفتاب داغش آرومی. وقتی آب میخوری آرومی. تو صحن حضرت زهرا آرومی. تو شلوغی و وقتی که داری زیر دست و پا له میشی آرومی. ولی بیشتر از همه وقتی آرومی که چنگ میزنی به مشبکای ضریحو نوای ''حیدر حیدر'' جمعیت توی گوشت میپیچه..
https://t.me/mimshafieii برای از کربلا خوندن. 🌱
وقتی بزرگ بشم یه سازمان تاسیس میکنم به نامِ ''سازمانِ غیر بزرگسالانی که نیاز دارن بدونن آدمهای زیادی مثل اونا فکر میکنن'' بعد نوجوونا رو اونجا جمع میکنم تا راجب درگیری‌ها و گره‌های ذهنشون باهم حرف بزنن. تا بفهمن نخیر، اونقدرام عجیب نیستن. صدها و شاید میلیون‌ها آدمِ هم‌سن و سال خودشون هستن، که اینطوری فکر میکنن. اینکارو میکنم تا انقدر نترسن، تا دلگرم بشن. چیزی که خودم توی این سن بیشتر از هرچیز دیگه‌ای بهش احتیاج داشتم و دارم.
خدایا لطفا برای افزایش کمیت و کیفیتِ زندگی‌هامون، بهمون وسعت روح عطا کن.
هدایت شده از _ناشناس
📪 پیام جدید 💬با پاهای خسته تازه رسیدم کربلا:)))
این چه خوب بود این وسط. سلام مارو به ارباب برسون بگو خیلی دلتنگیم :)
هدایت شده از _نوارکاسِت
AUD-20220423-WA0010.aac
5.02M
آقای اباعبدالله ما دوست داریم ..
https://eitaa.com/death1/6620 دم‌ِ شما گرم 🌱
هدایت شده از ~
مارا نمیبری به حرم ؟ قهر کرده ای.
دلمون خیلی شکسته از جاموندگی.. مگه نمیگن شما خریدار دل‌های شکسته‌ای؟