eitaa logo
_نوارکاسِت
1.3هزار دنبال‌کننده
660 عکس
99 ویدیو
10 فایل
_ وقف امام حسین (ع) _ چیزهایی که باید بشنوید ؛ @vocal_document https://daigo.ir/secret/618123983 ناشناس‌ها توی لینک پاسخ داده میشه،چک کنید * کپی نوشته‌ها شرعا حلال نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
16805542634878793232603.mp3
3.25M
عیدتون مبارک :) 💚
هدایت شده از _نوارکاسِت
آقای مهربون.mp3
12.48M
تولدتون مبارک امام جود و کرم 💚
یک چیزی راجع‌ به بی‌نمازی و آدم‌های بی‌نماز خوندم که قلبم لرزید..؛ «از آدم‌هایی که به خدای خودشون وفا ندارن توقع داری به تو وفا داشته‌باشن؟»
خدایا بابت تمام وقت‌هایی که لغزیدیم و دستمون رو گرفتی و آوردی توی راه، شکر.
هدایت شده از _نوارکاسِت
Screenrecorder-2023-04-03-15-27-10-883_۰۳۰۴۲۰۲۳.mp3
2.33M
کفن کنید مرا رو به قبلۀ حرمش :)) |
enc_16812331768366149253468.mp3
4.24M
کاشکی من چاه بودم گو‌ش میدادم نیمه شب درد دلاشو :)))))..
هدایت شده از _نوارکاسِت
اللّهمَّ العَن قَتلَة اَميرَالمُومِنين(ع) اللّهمَّ العَن قَتلَة اَميرَالمُومِنين(ع) اللّهمَّ العَن قَتلَة اَميرَالمُومِنين(ع) اللّهمَّ العَن قَتلَة اَميرَالمُومِنين(ع)
دیگه خیلی التماس دعا و از این حرفا..
آقای امام زمان(عج) ! میبینی مردمت توی این هوای سرد، پتو پیچ شده نشستن گوشۀ خیابون ؟.. :)
شب قدر ✅ پیک‌نیک ❌
یه چیزی که جدیدا بعضیا یاد گرفتن اینه‌که تا یکی حرف از اعمال مذهبی به میون میاره میگن نه مهم اینه تو حق‌الناس نکنی! مهم اینه مال مردم رو نخوری. عزیزمن همونطوری که وجود دست ضروریه وجود پاهم ضروریه. هیچ‌کدوم هم جای هم‌دیگه رو نمیگیرن و بخاطر نبود هرکدوم نمیشه ضرورت اون‌یکی رو انکار کرد. پس بشینید سرجاتون و الکی سعی نکنید مناسک دین رو بی‌اهمیت جلوه بدید. باتشکر از شما.
یَا أَمَانَ الْخَائِفِینَ ای امان ترسیدگان | @mabnaschoole |
هدایت شده از _نوارکاسِت
غربت علی(ع).mp3
901.8K
بمیرم برای غُربتت مولا.
در طول تاریخ جنایات زیادی علیه ایران و ایرانی شکل گرفته اما چیزی که باعث میشه عید پوریم از تمام این‌ها جدا بشه اینه‌که یهود، هنوز که هنوز به این ایرانی کشی افتخار میکنه! پوریم سند وحشی‌گری یهودی‌هاست که نشون میده گوشت و پوست و خونشون از سالهای دور با حیوان‌صفتی گره‌ خورده و ادامۀ بقا نه‌ تنها حلش نکرده بلکه بیشترش هم کرده. به امید نابودی این نحس‌ترین مردمان روی زمین.
https://daigo.ir/secret/618123983 اگر توی ایتا کانالی دارید که کتاب صوتی بزاره، لطف میکنید واسم ارسال کنید؟
خیلی التماس دعا دارم ازتون 🤍
یادمون نره هرشب و روزی که در عزاداری‌های جمعی شرکت میکنیم، همشون رو از برکت خون امام و شهدایی داریم برای این آزادی جنگیدن.
داره از سرما یخ میزنه ولی حاضر نیست هیچی سرش کنه نکشیمون مجاهد.
_نوارکاسِت
بحث فلسطین شد و تماشای این کلیپ خالی از لطف نیست.
16.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیاید روزی یک‌بار این ویدیو رو نگاه کنیم تا یادمون نره بیخ‌گوشمون داره چه اتفاقی میوفته ! 💔..
یا مُبَدِّلُ، عوضم کن خودم از خودم بدم می ‌آید. جوشن کبیر
حتی در کتاب‌ها، فیلم‌ها و هرچیزی که تقابل خیر و شر رو به نمایش میزاره، حتی در دنیای خیالاتِ آدم‌ها، ظلم هیچ‌وقت ساکن نمیشه. شاید طعم آزادی دیر چشیده بشه اما این وعده قضا نمیشه! [آزادی] همیشه نقطۀ پایان قصه‌هاست و ما همون‌هایی هستیم که با این قصه‌ها بزرگ شدیم. ما نسلی هستیم که نشون خواهیم داد قصه‌ها میتونن واقعی بشن.💚🇵🇸
هدایت شده از _نوارکاسِت
همه چیز برای ما از آن زیتونها شروع شد. و من تا آخر عمر ممنون آن چند زیتونی هستم که از دستت به زمین افتادند. آمدم کمکت کنم که جمعشان کنی و همان‌ شد شروع ماجرا. لحن چشم‌های عربی‌ات بوی وطن میداد و آن زیتون ها.. من دانشجوی سال سومی بودم و تو سال اول. هردویمان خوشحال بودیم که توی کشور غریب کسی را پیدا کردیم که حرفمان را میفهمد. که میشود ساعتها کنارهم بنشینیم و از وطن بگوییم. آن‌هم بدون هیچ توضیح اضافی. بچه‌تر که بودم، شبها موقع خواب، پدر برایم از فلسطین میگفت. قصۀ مردم الولاجه و دلبستگی عمیقشان به درخت مادر زیتون که او معتقد بود آن درخت پنج هزار ساله، یک روزی شکایت تمام این سالها ظلم را به خدا میکند. چون او تنها شاهد قدیمی ماجراست. دقیقا اکتبر همان سال بود که قلبمان طاقت نیاورد و برگشتیم به آغوش وطن. عروسیمان؟ ما که کسی را نداشتیم. درخت زیتون شد تنها مهمان جشن کوچک ما. با همین دستها برایت سینه‌ریزی ساختم که به جای مروارید های درخشان، هسته‌های زیتون از آن آویزان بود. زندگی خوبی داشتیم. دنیا توی دستهایمان بود وقتی زیر سقف خانۀ کوچکمان من بودم و تو که با هر لبخندت به زندگیمان گرما میبخشیدی. کنار تو، ایرادی نداشت اگر زیر بمبارانهای گاه و بی‌گاه این حرامی‌ها هر شب را صبح میکردیم و به انتظار مرگ حیاط خانه را آب و جارو میکردیم، اما ما بازهم به امید صلح و آزادی نهال های جوان زیتون میکاشتیم و در آن دور دست‌ها روزهایی را میدیدم که نهال‌هایمان بزرگ شده اند و عمر طولانی کرده‌اند. عمر طولانی که برای بیشتر ما رویایی محال و دور بود ، اما همیشه برای نهال‌های کوچک زیتون آرزویش میکردیم. سه‌شنبه ظهر، تو رفتی از باغ، زیتون بچینی. همان باغی که درختان ریشه دار و قدیمی‌اش شده بودند سند اصالت روستا. عزیز دلم! رفتی اما نیامدی. صبر کردم و بازهم نیامدی. آمدم سراغت. دیدم کنار نهالی نیم سوخته، غرق در خون افتاده‌ای. زانوهایم سست شدند و جان از بدنم رفت. اشکهایم روان شد. چشمان خیسم به دستهای خونی‌ات خیره شد. چیزی را محکم توی دستت گرفته بودی؛ گردنبندت بود. همانی که خودم با هسته‌های زیتون برایت درست کردم. آن را به دست گرفتم. از هر دانه‌اش، خون تو بر زمین میریخت. عزیزم، چرا اینگونه شدی؟ قول میدهم تمام هسته هارا بکارم تا باز هم متولد شوی. هسته هایی که آغشته‌اند به خون تو.
یکی از سخت‌ترین دو راهی‌ها هم دوراهیِ «سحرا آقای پناهیان و نجم‌الدین شریعتی ببینم یا دکتر غلامی و حامد عسکری»
هدایت شده از _نوارکاسِت
آن سال ماه رمضان افتاده بود چلۀ تابستان ، من هم گرمایی و کم‌طاقت. غروب به غروب تا خود اذان ، ولو میشدم روی فرش دست‌بافتِ پهن شده جلوی پاگرد پله و منتظر بودم تا مؤذن الله اکبر اذان را تمام نکرده ، بروم و لیوان شیر را سر بکشم. باباجون هرشب میرفت مسجد برای نماز جماعت. البته کار همیشگی‌اش بود ، روزی سه وعده ! من هم در آن عالم بچگی هروقت نگاهم به کاسۀ بزرگ آش رشته و بقیۀ مخلفات رنگی رنگیِ سفره می‌افتاد علامت سوال ذهنم گنده‌تر میشد که ''چگونه میتواند از این سفرۀ افطار بگذرد و برود مسجد'' ؟ یک‌جور تند تند پنیر و خیار و گوجه را در یک وجب نان بربری میچپاندم و احتکار میکردم گوشۀ لپم که مامان‌جون هر چند دقیقه یک بار میگفت : «بچه همش مال خودته آروم بخور ، میمونه سر دلت دورت بگردم.» من هم بی‌توجه‌تر از قبل ادامه میدادم. آن سال تلوزیون وقت سحر ، برای روزه اولی‌ها برنامه اختصاصی داشت که من طرفدار پروپاقرصَش بودم. قبل از خواب همه را با جملۀ '' توروخدا منو زود بیدار کنید نکنه یه‌وقت خواب بمونم و برنامه شروع بشه '' دیوانه میکردم. بعد از سحری خوردن و نماز خواندن وقتی میخواستیم بخوابیم ، باباجون تازه رادیوی کوچک جیبی‌اش را در می‌آورد و صدایش را تا ته زیاد میکرد ، اگر هم زبانِ گله باز میکردیم که : « ای بابا کمش کن میخوایم بخوابیم » میگفت : « مکروهه آدم بین‌الطلوعین بخوابه » و بعد از چند دقیقه خودش خوابش میبرد و ما میماندیم و صدای تا ته زیاد شدۀ رادیو ! - یک ورقِ آن ماه‌رمضان‌های بچگی.
هدایت شده از Wallflower
حالا دیگه آروم باش.
برای حفظ آرامش روان خودمان هم که شده باید این شب‌ها از چک کردن دائمی کانال‌های اخبارنظامی و خرده میلیتاریست‌ها اجتناب کنیم. ارتزاق و حیات کانال‌های نظامی، وابسته به همین خطرناک و شکننده نشان دادن هرشبانه وضعیت کشور است. به همین هشتک «فوری» زدن روی همه پیام‌های هر شب‌شان. به همین نشان دادن سایه کرکس جنگ بر آسمان ایران. حالا مدت‌هاست که هرشب طوری وانمود می‌کنند که امشب قرار است سجیل‌ها و ذوالفقارها پرواز کنند و خاک تل‌آویو را بزنند. و صبح روز بعد باز مضحکه کانال‌های عبری و عربی می‌شویم که خورشید درآمد اما دوباره خبری از شما نشد؛ واقعیت این است که اگر پاسخ قریب‌الوقوعی ان شاءاللّه در راه باشد، تا لحظه عملیات هیچ کانال تلگرامی مطلقا، چه نظامی‌نویس‌ها و چه روزمره‌نویس‌های مدعی اتصال به بالا که هر شب آیه فتح پست میکنند، اطلاعی نخواهند داشت. رسالت‌ رسانه در بحران، حفظ آرامش جامعه است نه بازی شیادانه با عواطف مردم!