eitaa logo
دانلود
. 👇تقویم نجومی اسلامی 👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇 (تقویم همسران) (اولین و جامعترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️جمعه 👈9 آذر/‌ قوس 1403 👈27 جمادی الاول 1446👈 29 نوامبر 2024 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛 برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 🚘مسافرت : مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶مناسب زایمان و نوزاد روزی دار و عمر طولانی دارد. 💠کانال ما در موضوع حرز و ادعیه همراه حرز های مطمئن و با قیمت مناسب.👇 @Herz_adiye_hamrah 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️جراحی چشم. ✳️خرید باغ و زمین زراعی. ✳️ازشیر گرفتن کودک. ✳️درختکاری. ✳️جابجا کردن درخت. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️کندن چاه و قنات. ✳️کشیدن دندان. ✳️و خارج کردن زوائد بدن نیک است. 📛ولی امور اساسی و زیر بنایی. 📛معاملات کلان. 📛سفر. 📛و امور ازدواجی خوب نیست. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست. 🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. @taghvimehamsaran 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب شب شنبه: قمر در عقرب است و از مجامعت به قصد فرزند آوری اجتناب شود. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،پشیمانی دارد. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،باعث ایمنی از ترس است. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 28 سوره مبارکه "قصص" است. قال ذالک بینی و بینک... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که فرد مهمی نزد خواب بیننده بیاید و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب : تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 09123532816 02537747297 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ادمین کانال ایتا و تلگرام...👇👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
📌شهادت دکتر مجید شهریاری دانشمند هسته‌ای ❇️ دکتر مجید شهریاری ۱۶ آذر ۱۳۴۶ ه.ش در شهر زنجان متولد شد. 🔹شهید شهریاری دانش آموخته کارشناسی مهندسی الکترونیک از دانشگاه صنعتی امیرکبیر، کارشناسی ارشد مهندس هسته‌ای از دانشگاه صنعتی شریف و دکترای علوم و تکنولوژی هسته‌ای از دانشگاه امیرکبیر بود. ایشان عضو ه‍یئت علمی دانشکده مهندسی هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی و از کارکنان سازمان انرژی اتمی ایران بود. 🔸شهید مجید شهریاری همراه با شهید مسعود علی‌محمدی از مشاوران ایران در پروژه مهم «سزامی» بودند که اولین مرکز تحقیقات مهم هسته ای با سرمایه‌گذاری مشترک بین‌المللی در منطقه خاورمیانه بود. 🔹از جمله سوابق علمی ایشان می‌توان به برگزاری دوره‌هایی چون «کارگاه آموزشی آشنایی با کدهای محاسباتی رآکتورهای هسته‌ای»، «طراحی تئوریک مربوط به ساخت نسل جدید رآکتورهای هسته‌ای» و مسئولیت ایشان به عنوان کارشناس ارشد مبارزه با «کرم رایانه‌ای استاکس نت» اشاره کرد. 🔸شهید شهریاری در ۸ آذر سال ۱۳۸۹ در تهران توسط منافقین و با هدایت سازمان تروریستی موساد اسرائیل به شهادت رسید، پیکر او در جوار امامزاده صالح علیه‌السلام به خاک سپرده شد. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید مجید شهریاری 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 (عج الله تعالی فرجه الشریف)✋ 💞 عهد بَستَم نفَسَم باشی و من باشم و تُو... ای  که بی تو نفَسَم تَنگ و دلَم تَنگ‌تر اَست بیا 🤲🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولامون حضرت امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)به دلخواه صلوات🌸🍃 🍃🌼اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیّکَ الفَـرَج🌼 🖤🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤فاطمة الزهراء🖤 ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 اهل دنیا را خیال مرگ حتی می‌کشد عاشقان با مرگ اما زنده‌تر خواهند شد..! _و_عاقبتمون_شهدایی 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 صحرای وانفسا تا این را گفت فهمیدم عیب کار از طرف خودم بوده که زود جوش آوردم ولی نمی دانم چرا دلخوری ام لحظه به لحظه بیشتر می شد و کمتر نه،دیگر بچه ها آمدند دورش را گرفتند. یکی یکی می بوسیدشان و احوالپرسی می کرد، باهاشان هم رفت توی خانه. کارم که تمام شد ظرف های شسته را برداشتم و رفتم تو، آمدطرفم، مهربان و خنده روگفت:«من از صبح چیزی نخوردم اگریک غذایی چیزی برام درست کنی،بد نیست.» می خواست یخ ناراحتی ام را آب کند، من ولی حسابی زده بودم به سیم آخر،الام تا کام حرف نمی زدم. رفتم آشپزخانه، چند تا تخم مرغ شکستم، دخترم فاطمه " ۱ ، آن وقت ها ،شش هفت سالش بود صداش زدم و بلند گفتم:«بیا برای بابات غذا ببر» یکدفعه انگار طاقتش طاق شد آمد آشپزخانه گفت: «بابا چیزی نمی خواد.» رفت طرف جالباسی، ناراحت و دلخور ادامه داد «حالا فاطمه برای بابا غذا بیاره؟!» عباس و ابوالفضل را بغلش کرد بقیه بچه ها را هم دنبالش راه انداخت، از خانه رفت بیرون ،نمی خواستم کار به این جا بکشد، ولی دیگر آب از سر گذشته بود. چند دقیقه گذشت،همه شان برگشتند.، مادرم هم بود، شستم خبردار شد که رفته پیش او شکایت.،آمدند تو ،سریع رفتم اتاق دیگر ،انگار بغض چند ساله ام ترکید. زدم زیر گریه ۲ کار از این خرابتر نمی توانست بشود که شد. کمی بعد شنیدم به مادرم می گوید:« این حق داره ،خاله،هرچی هم که ناراحت بشه حق داره ،اصلاً هم از دستش ناراحت نیستم ولی خب من چکار کنم نمی توم دست از جبهه بردارم من تو قیامت مسؤولم.» انگشت گذاشته بود رو نکته ی حساس، انگار خودم هم تازه فهمیده بودم که به خاطر جبهه رفتن زیاد او ناراحت هستم مادرم گفت: «حالا پاورقی ۱ - اسم دختر اولم هم فاطمه بود که در همان سن چند ماهگی مرحوم شد. ۲ بعدا مادرم می گفت تو آن لحظه ها که من گریه می کردم رنگ از صورت عبدالحسین پریده بود و غم وغصه گویی تمام وجودش را گرفته بود. ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 صحرای وانفسا شما بیا بریم تو اتاق که اصلاً با خودش صحبت کنی.» آمدند،خودم را جمع و جور کردم،روبروم نشست گفت:« می خوام با شما صحبت کنم خوب گوش بده ببین چی می گم.» سرم را بلند نکردم، اما گوشم با او بود. هر مسلمانی می دونه که الان اسلام در خطره من اگه بخوام جبهه نرم یا کم برم، فردای قیامت مسؤول هستم پس این که نخوام برم جبهه محال هست و نشد. رو کرد به مادر ادامه داد:«ببین خاله، من حاضرم که این خونه و اثاث و حتی کت تنم رو بگذارم برای دختر شما و اون وقت بچه هام رو بردارم و برم جبهه، ولی فقط به یک شرط که دختر شما باید قولش رو به من بده.» ساکت شد. مادرم :پرسید:«چه شرطی خاله جان؟» «روز محشر و روز قیامت، وقتی که حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) تشریف می آرن، بره پیش حضرت و بگه من فقط به خاطر این که شوهرم می رفت جبهه و تو راه شما بود ازش طلاق گرفتم و شوهرم بچه ها رو برداشت و رفت.» مادرم مات و مبهوت مانده بود من هم کمی از او نمی آوردم خودم را یک آن تو وضعی که او می گفت، تجسم کردم روبروی حضرت، تو صحرای وانفسای محشر! همه ی وجودم انگار زیرو رو شده بود. به خودم آمده بودم،حالا دیگر از خجالت سرم را بلند نمی کردم. ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 كفن من بعد از آن،دیگر حرفی برای گفتن نداشتم، هر وقت می رفت جبهه و هر وقت می آمد کاملاً رضایت داشتم. دلگرم بودم به خوشنودی دل حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها). حجت الاسلام محمدرضارضایی من از قم مشرف شدم حج، او از مشهد، من از مکه آمدن او خبر نداشتم، او هم از مکه آمدن من. آن روز رفته بودم برای طواف، همان روز هم کفش هام را گم کردم وقتی کارم تمام شد پای برهنه از حرم آمدم بیرون، تو خیابان های داغ مکه راه افتادم طرف بازار، جلوی یک فروشگاه کفش ایستادم خواستم بروم تو، یک آن چشمم افتاد به کسی، داشت از دور می آمد. حرکاتش برام خیلی آشنا بود. ایستادم و خیره اش شدم. راست می آمد طرف من، بالاخره رسید بیست سی متری ام، شناختمش، همان که حدس می زدم حاج عبدالحسین برونسی او داشت. می خندید و می آمد ،می دانستم چشم های تیزبینی دارد از دور مرا شناخته بود چند قدمی ام که رسید، دیدم کفش پاش نیست تا خاطره ی قدیم ها زنده شود گفتم:«سلام اوستا عبدالحسین.» «سلام علیکم.» با هم معانقه کردیم و احوالپرسی،به پاهای برهنه اش نگاه کردم. ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 کفن من «پس کفشهاتون کو؟» مقابله به مثل کرد و پرسید:«کفش های شما کو؟» جریان گم شدن کفش هام را تعریف کردم چشمهاش گرد شد وقتی هم که او قصه ی گم شدن کفش هایش را تعریف کرد، من تعجب کردم «عجب تصادقی!» هر دو،یک جا و یک وقت کفش ها را گم کرده بودیم او از یک مسیر و من از مسیر دیگر آمده بودیم بازار پس بیشتر از این، پاهامون رو اذیت نکنیم رفتیم تو فروشگاه،نفری یک جفت کفش خریدیم و آمدیم بیرون،انگارتازه متوجه شدم تو دستش چیزی است.دقیق نگاه کردم چند تا کفن بود از برد یمانی. پرسیدم: «اینا مال کیه؟» شروع کرد یکی یکی به گفتن«این مال مادرمه، این مال بابامه، این مال برادرمه...» برای خیلی ها کفن خریده بود.ولی هیچ کدام مال خودش نبود، یعنی اسم خودش را اصلا نگفت.به خنده پرسیدم: «پس کو مال خودت؟» نگاه معنی داری به ام کرد لبخند زد و گفت «مگه من می خوام به مرگ طبیعی بمیرم که برای خودم کفن بخرم؟» جا خوردم شاید انتظار همچین حرفی را نداشتم جمله ی بعدی اش را قشنگ یادم هست خندید و گفت:«لباس رزم من باید کفن من بشه!» " 1 ". پاورقی ۱_ این خاطره مربوط به سال هزار و سیصد و شصت و دو است که حدود یک سال بعد این سردار افتخار آفرین شهدشیرین شهادت را گوارای وجودش کرد؛ روحش شاد. ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇       👇👇👇کانال عمومی👇👇👇                   (تقویم همسران) (اولین و کاملترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ شنبه 👈 10 آذر / قوس 1403 👈28 جمادی الاول 1446👈30 نوامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز ساعت 15:22 عصر قمر از برج عقرب خارج می شود. 📛برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 💠 به کانال ما در موضوع حرز امام جواد علیه السلام و ادعیه همراه بپیوندید. مناسبترین قیمت و مطمئن.👇 @Herz_adiye_hamrah 🚘مسافرت: از مسافرت حذر شود و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 مناسب زایمان و نوزاد محبوب مردم و خانواده اش باشد. 💑مباشرت امشب شب یکشنبه : ممکن است گروهی به دست فرزند امشب کشته شوند. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️جراحی چشم. ✳️خرید باغ و زمین زراعی. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️درختکاری. ✳️جا به جا کردن درخت. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️کندن چاه و قنات. ✳️کشیدن دندان. ✳️و خارج کردن زوائد بدن نیک است. 📛ولی امور اساسی و زیربنایی. 📛معاملات کلان. 📛مسافرت. 📛و ازدواج خوب نیست. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. @taghvimehamsaran 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث قوت دل می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 29 سوره مبارکه "عنکبوت" است. قال رب انصرنی علی القوم المفسدین... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با انها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. @taghvimehamsaran 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن. 09032516300 02537747297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran تماس با ادمین ایتا👇کانال تقویم همسران در ایتا و سروش و تلگرام. 👇ادمین...👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
💢تصمیم گرفت به جبهه برود. در آن زمان تنها فرزندمان بر اثر بیماری در بیمارستان بستری بود. هرچه به محمد رضا گفتم: الان نرو، صبر کن تا فرزندمان خوب شود و بعد برو. قبول نکرد و گفت: تو همسر ارتشی هستی و باید صبور باشی... 💢در تاريخ ۱۳۶۰/۰۵/۱۲ خبر شهادت او را به ما دادند ولی خبری از پیکر او نبود.چهار ماه و ده روز از شهادت محمد رضا می گذشت وقتی پیکر او را آوردند امام جمعه فسا گفتند: بگذارید تا مردم بیایند و از مقام شهید با خبر شوند. پیکرش هیچ نکرده بود انگار تازه به شهادت رسیده است. با دیدن جسد محمد رضا ایمانم به خدا قوی تر شد و از این که او شهید شده بود افتخار می کردم. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدمحمد رضا یاقوت 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
سلام بر تو  ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی‌ها رسیده... سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.. السَّلامُ‌عَلَیک‌یاخَلیفَةَ‌اللهِ‌فےارضِھ! 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
دل نمی‌بستی، ولی محبوب دلهــــایی چقدر... 💔 _و_عاقبتمون_شهدایی 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 پیشانی زندگی مجید اخوان گردان عبدالله معروف شده بود به «گردان خط شکن» حتی یک عملیات نداشتیم که نیروی پشتیبانی یا مثلاً احتیاط باشد، فقط خط شکن بود یادم هست آن وقت ها مسؤول تخریب لشکر بودم. حاجی برونسی می آمدپیشم می گفت:«اخوان تخریب چی هایی رو به من بده که تا آخر آخر کار، پای رفتن داشته باشن» وقتی می پرسیدم:«چطور؟» می گفت:«چون گردان من,گردان عبدالله هست؛ یعنی گردان خط شکنه.» راست هم می گفت، همیشه دورترین، سخت ترین و صعب العبورترین مسیرها را تو ،عملیات به گردان او می دادند رو همین حساب اسم «برونسی» هم پیش خودی ها معروف بود، هم پیش دشمن، بارها تو رادیو عراق، اسمش را با غیض می آوردند و کلی ناسزا می گفتند،برای سرش هم مثل سر شهیدکاوه، جایزه گذاشته بودند. تو یکی از عملیات ها چهار،پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن، شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو عراق، همان اول اخبارش، گوینده با آب و تاب گفت:«تیپ عبدالله به فرمانده ی «بروسلی » تارومار شد.» ۱ تا این راشنیدیم دوتایی با هم زدیم زیر خنده، دنباله ی وراجی شان، از کشتن بروسلی گفتند و دروغ های شاخ دار، دیگر حاجی بلند می خندید، به اش گفتم:«پس من برم بگم برایت حلوا درست کنن که یک مراسم ختمی بگیریم» با خنده گفت:«منم باید برم به مسؤول لشکربگم دیگه من فرمانده ی گردان نیستم،فرمانده تیپم» پاورقی ۱ برای گفتن بروسلی، دو تا احتمال می دادیم دشمن با تلفظ صحیحش را نمی دانست یا اینکه گمان می کرد آن مرد والا مقام هم مثل قهرمانان و هنرپیشه های فیلم ها است. ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 چهار راه خندق کمی بعد رادیو را خاموش کرد قیافه جدی به خودش گرفت و آهسته گفت:« اخوان یک گلوله روش نوشته برونسی، فقط اون گلوله می آد می خوره به پیشانی زندگی من، هیچ گلوله دیگه ای نمی آید، مطمئن مطمئنم.» سرهنگ عباس تیموری برونسی از آنهایی بود که از مرز خودیت گذشتند بدون اغراق می توانم بگویم که حتی تجربه ی دشوار رزمی شدن را با توسل به اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم) به دست آورد عجیب ارتباطی داشت با آن بزرگواران، یادم هست قبل از عملیات رمضان،همرزم او شدم همان وقت ها خاطره ای از او سرزبان ها بود که برام خیلی جای تأمل داشت. خاطره ای که در تاریخ دقیق جنگ ثبت شده است. پیش خودم فکر می کردم آدم چقدر باید عشق و اخلاص داشته باشد که به اذن خداوند و با عنایت ائمه ی اطهار(علیهم السلام) تو صحنه ی کارزار و درگیری به بچه ها دستور بدهد از میدان مین عبورکنند مین هایی که حتی یکیشان خنثی نشده بودند! هرچه بیشتر تو گردان او می ماندم، عشق و علاقه ام به اش بیشتر می.شد حقاً راست گفته اند که نیروها را با اخلاق و ارادتش می خرید ازش جدا نشدم تا وقتی که معاون تیپ شد و بعدهم فرمانده ی تیپ. روزهای قبل از عملیات بدر را هیچ وقت از خاطر نمی برم تو ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 چهار راه خندق سخنرانی های صبحگاهش چند بار با گوش های خودم شنیدم که گفت:«دیگه نمی تونم تو این دنیا طاقت بیارم برای من کافیه» یک جا حتی تو جمع خصوصی تری شنیدم می گفت:«اگر من تو این عملیات بدر شهید نشم، به مسلمانی خودم شک می کنم.» آن وقت ها من فرمانده ی گروهان سوم از گردان ولی الله بودم یک روز تو راستای همان عملیات بدر،،جلسه ی تلفیقی داشتیم تو تیپ یکم از لشگر هفتاد و هفت خراسان " ۱" اسم فرمانده ی تیپ را یادم نیست. من و چند نفر دیگر همراه آقای برونسی رفته بودیم تو این جلسه ،همان فرمانده ی تیپ یکم رفت پای نقشه ی بزرگی که به دیوار زده بودند شروع کرد به توجیه منطقه عملیاتی که مثلاً؛ ما چه جور آتش می ریزیم چطور عمل می کنیم وضعیت پشتیبانی مان این طوری است و آتش تهیه و آتش مستقیممان آن طوری. حرف های او که تمام شد فرمانده طلاعات - عملیات تیپ شروع کرد به صحبت زیاد گرم نشده بود که یکدفعه برونسی حرفش را قطع کرد «ببخشین، بنده عرضی داشتم.» از جا بلند شد و رفت طرف نقشه، مثل بقیه میخ او شدم هنوز نوبت او نشده بود از خودم پرسیدم:«چی می خواد بگه حاج آقا؟» آن جا رو کرد به فرمانده ی تیپ یکم و گفت: «تیمسار شما حرف های خوبی داشتین ولی نگفتین از کجا می خواید نیروها رو هدایت کنید؟ یعنی جای خودتون رو مشخص نکردین» فرمانده ی تیپ آنتن را گذاشت رو نقطه ای از نقشه گفت:«من از این جا پاورقی ۱_ آن زمان کم کم بنا شده بود ما بین ارتش و سپاه تلفیق صورت بگیرد تا از دو نیرو بشود بهتر استفاده کرد ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 چهار راه خندق گردان ها رو هدایت می کنم برونسی گفت:« این جا که درست نیست.» «برای چی؟!» «چون شما از این نقطه نمی تونید نیرو رو هدایت کنید.» حرف هایی فی مابین رد و بدل شد. آخرش هم فرمانده ی تیپ ماند که چه بگوید یکدفعه سؤال کرد: «ببخشید آقای برونسی شما از کجا می خواید نیروها رو هدایت کنید؟» دقیق یادم هست که آن جا به او حساس شدم دوست داشتم بدانم چه جوابی دارد آنتن را از آن تیمسار گرفت. نوکش را درست گذشت روی چهار راه خندق گفت: «من این جا می ایستم» فرمانده ی تیپ که تعجب کرد بماند، همه ی ما با چشم های گرد شده خیره ی او شدیم شروع عملیات از پد « ۱» امام رضا (سلام الله علیه بود و انتهای آ ن حدود اتوبان بصره - العماره بود. چهار راه خندق تقریباً می افتاد تو منطقه ی میانی عملیات که با چند کیلومتر این طرفترش دست دشمن بود! فرمانده ی تیپ گفت: «من سر در نمی آورم.» «چرا؟» «آخه شما اگه با نیرو می خواید حرکت کنید خب باید ابتدای عملیات ،باشین چهار راه خندق که وسط عملیاته!» پاورقی ۱ - کلمه ی پد یک اصطلاح انگلیسی است که بیشتر به راه و مسیر معنا می شود، اما در اصطلاحات نظامی خصوصاً در مناطقی مثل منطقه ی جزایر جنوبی و شمالی ،مجنون به پرکردن آب گرفتگی ها می گویند که توسط امور مهندسی و به طور مصنوعی صورت می گیرد؛ مثلا با شن ریزی و خاک ریزی ،جاده ای توی آب می کشند و یا جای وسیعی برای پدافند درست می کنند که به اینها پد می گفتند. ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش بینی اوضاع و احوال منطقه و ایران ، توسط یک فرد ناشناس ، ۴۰ سال قبل ، یعنی سال ۱۳۶۳ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین وضعیت نبردهای سنگین نیروهای ارتش سوریه و با تکفیری - صهیونی - عثمانی (تا صبح شنبه دهم آذر ماه ۱۴۰۳) 🔥 آخرین وضعیت جنگ در و سوریه و موقعیت استقرار تروریست‌ها در سرتاسر خاک به خصوص در مرزهای 🚨 و چند نکته‌ی آخرالزمانی درباره‌ی فتنه شام قبل از امام زمان که در سیزده سال اخیر مشاهده میکنیم. و اطلاعاتی درباره‌ی خروج از جنوب سوریه و مرزهای اردن 📌 جهت آگاهی همگان ❤️ السلام علیک یا صاحب الزمان 🇮🇷🇵🇸 @sedaye_zohoor313 🏴🚩
♦️تصویری از رهبر انقلاب در کنار مزار شهید مدرس رهبرانقلاب: 🔹مدرس خصوصیت عمده‌اش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد. 🔹۱۰ آذر هشتاد و هفتمین سالگرد شهادت عالم مجاهد شهید آیت‌الله مدرس 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
📌 شهادت آیت الله سید حسن مدرس 🔹آیت‌الله مدرس، در سال ۱۲۴۹ ش در روستای سرابه اردستان متولد شد. وی پس از فراگیری مقدمات در قمشه در ۱۶ سالگی راهی اصفهان شد و معارف دین را نزد بزرگانی همچون میرزا جهانگیرخان قشقایی و عبدالعلی هرندی نحوی و دیگر علمای بزرگ آموخت و سپس راهی نجف شد. 🔸ایشان در مدت ۷ سال در شهرهای سامرا و نجف از محضر عالمانی همچون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید کاظم طباطبایی یزدی و دیگر علما بزرگ بهره‌مند شد سپس به اصفهان برگشت و مشغول تدریس علوم دینی شد. 🔹ایشان پس از پیروزی مشروطیت و تصویب قانون اساسی، به همراه ۲۰ فقیه دیگر از سوی مراجع عظام نجف به مجلس معرفی شد و مجلس دوم شورای ملی وی را به عنوان یکی از ۵ تن فقهای تراز انتخاب کرد. 🔸از دوره سوم تا ششم در قامت نمایندگی مردم تهران در مجلس به فعالیت سیاسی خود ادامه داد. در پی مهاجرت روحانیون به قم در اعتراض به رضا خان و تایید این حرکت توسط آیت الله مدرس در شامگاه ۱۶ مهر ۱۳۰۷ ماموران رضا خان به خانه او هجوم برده و او را به کاشمر تبعید کردند. 🔹این عالم مجاهد بعد از نه سال تبعید سرانجام در ۱۳۱۶ با زبان روزه، توسط مزدوران رضاخان با پیچیدن عمامه به دور گلو به شهادت رسید. به همین مناسبت، ۱۰ آذر روز مجلس شورای اسلامی نامگذاری شده است. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید حسن مدرس 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🏝هر کجای زندگی را که نگاه می‌کنم، هر صفحه‌ی عمرم را که ورق می‌زن ، هر گوشه‌ی دلم را که سرک می‌کشم ... جای معطر شما خالیست. انگار همیشه، میان تمام دلخوشی‌ها، بغضی مدام گلوی شادی‌هایم را می‌فشرده است ... انگار، نبودنتان هرگز نمی گذارد که این دم ، نوش شود بیایید و مثل عطر بهارنارنج، کام جان‌ها را مصفا کنید🏝 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
ڪوچـه‌هـاۍ دلـت را بـہ نـام شـهدا ڪن بـدان درڪوچـہ پـس ڪوچـه‌هـاۍ دنیـا وقتۍگـم مۍشـوۍ تنـهایت نمۍگـذارد!! شـهدابـامعـرفتند       رفیقشان بـاشۍ            شـهیدت مۍ ڪنند... 🌷 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 چهار راه خندق به هر حال من تو این نقطه مستقر میشم..... آن روز جلسه که تمام شد هنوز به آقای برونسی فکر می کردم ازخودم می پرسیدم: «چرا چهارراه خندق؟» صبح روز عملیات گردان سوم ،یا چهارمی بودیم که به دستور آقای برونسی وارد منطقه شدیم بچه ها خوب پیشروی کرده بودند سمت چپ ،ما لشگر هفت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود و سمت راست, لشگر امام حسین (سلام الله علیه)، وسط هم لشگر ما بود؛ لشگر پنج نصر. از ته و توی کار که سر در آوردیم فهمیدیم تمام پیشروی ها محدود شده به همان چهار راه خندق، دشمن همه ی هست و نیستش را متمرکز کرده بود آن جا و شدید مقاومت می کرد. سرچهارراه، چشمم که افتاد به برونسی، تو ذهنم جرقه ای زد،یاد جلسه و یاد آن حرفش افتادم. از همان چهار راه نیروها را هدایت می کرد فاصله مان حدود پانزده تا بیست متر می شد دشمن بدجوری آتش می ریخت. کم کم از حالت دفاعی بیرون آمد و برای بار چندم شروع کرد به پاتک بچه ها با چنگ و دندان مقاومت می کردند. سه ،چهار ساعتی گذشت مهماتمان داشت ته می.کشید چندبار با بیسیم خواستیم که برامان بفرستند.ولی تو آن آتش شدید امکان فرستادنش .نبود حتی نفرات پیاده ی ،عراق رسیده بودند به ده پانزده متری ما و ما به راحتی نارنجک پرت می کردیم طرفشان، اوضاع هر لحظه سخت تر می شد. بالاخره هم دستور عقب نشینی صادر شد. روی تاکتیک و اصول جنگی، کشیدیم عقب تو آخرین لحظه ها یکی از بچه ها داد زد: «وای حاجی برونسی!» با دوربین که نگاه کردیم دیدیم افتاده است روی زمین و پیکر پاکش غرق خون است و بی حرکت.گفتم: «باید بریم جنازه رو بیاریم عقب هر طور که شده.» ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ این حرف من نبود خیلی های دیگر هم همین را می گفتند فرمانده ولی اجازه نداد گفت: «اوضاع خیلی خرابه اگر برین جلو، خودتون هم شهید می شین» شاید سخت ترن لحظه ها در جنگ برای من همان لحظه ها بود با یک دنیا حسرت و اندوه کشیدیم عقب.،آخرش هم جنازه ی شهید برونسی برنگشت خون پاکش، تو تثبیت مناطق آزاد شده دیگر،واقعاً مؤثر بود.بچه ها از شهادت او روحیه ای گرفتند که توانستند پوزه ی دشمن را که حسابی وحشی و سرمست بود، به خاک بمالانند. بعد از عملیات ارتباط معنوی شهید برونسی با ائمه خصوصاً حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله عليهم)، برام روشن تر شده بود. دقیقاً همان جایی که رو نقشه انگشت گذاشت یعنی چهار راه خندق شهید شد، و با شهادتش تسلیم و اسلام خود را ثابت کرد. همسر شهید از خواب پریدم کسی داشت بلند بلند گریه می کرد چند لحظه ای دست و پام را گم کردم کم کم به خودم آمدم و فهمیدم صدا از توی هال است جایی که عبدالحسین خوابیده بود. پتو را از روم زدم کنار، رفتم تو راهرو حدس می زدم بیدار باشد و مثلاً ،دعایی چیزی دارد می خواند. وقتی فهمیدم خواب است اولش ترسیدم بعد که دقت کردم، دیدم دارد با حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله عليها)حرف می زند. حرف نمی زد ناله می کرد و شکایه، اسم دوست های شهیدش را می برد مثل مادری که جوانش مرده باشد به سینه می زد و تو های و هوی گریه می نالید:« اونا همه رفتند مادر جان، پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چکار کنم.» سروصداش هر لحظه بیشتر می شد ترسیدم در و همسایه را هم بیدار کند هول و دستپاچه گفتم: «عبدالحسین!» چیزی عوض نشد چند بار دیگر اسمش را بلند گفتم ،یکدفعه از خواب پرید، صورتش خیس اشک بود. گفتم: «از بس که رفتی جبهه ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ دیگه تو خواب هم فکر منطقه ای؟» انگار تازه به خودش آمد، ناراحت گفت: «چرا بیدارم کردی؟!» با تعجب گفتم:« شما این قدر بلند حرف می زدی که صدات می رفت همه جا!» پتو را انداخت روی سرش، رفت تو اتاق، دنبالش رفتم ،گوشه ای کز کرد، گویی گنج بزرگی را از دست داده بود. ناراحت تر از قبل نالید:« من داشتم با بی بی درد و دل می کردم آخه چرا بیدارم کردی؟!» انگار تازه شستم خبردار موضوع شد. غم و غصه همه وجودم را گرفت خودم را که گذاشتم جای او، به اش حق دادم. آن شب خواستم از ته و توی خوابش سر دربیاورم چیزی نگفت. تا آخر مرخصی اش هم چیزی نگفت و راهی جبهه شد. آن وقت ها حامله بودم. سه چهار روزی مانده بود به زایمان که آمد مرخصی، لحظه شماری می کرد هر چه زودتر بچه به دنیا بیاید. بالاخره آخرین شب مرخصی اش رفتیم بیمارستان ،مرا نشاند رو یک صندلی،خودش رفت دنبال جفت و جور کردن کارها، یک خانمی هم همراهمان بود که با عبدالحسین رفت، بعدها بعد از شهادتش همان خانم تعریف می کرد که یکی از پرسنل بیمارستان به آقای برونسی گفت:« باید پرونده درست کنید.» آقای برونسی به اش گفت: «اگه وقت زایمانش شده که من عجله دارم.» «این چه حرفیه آقا؟ پرونده که باید درست بشه یا نه.» آقای برونسی یک بلیط هواپیما از جیبش درآورد نشان او داد و گفت :«ببین اخوی، من باید برم منطقه اگر زودتر کارم رو راه بندازی خدا خیرت بده.» ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ فکر کرد شوهر شما دارد جبهه را به رخ او می کشد که زود کارش را راه بیندازند یکهو همین طور آقای برونسی را هل داد عقب و با پرخاش گفت:« همه می خوان برن جبهه! هی منطقه، منطقه می کنی که چی بشه؟! خب صبر کن ببین زنت می خواد چکار کنه...» من پسرم جبهه بود و می دانستم آقای برونسی چکاره است. با خودم گفتم:«الانه که پدر این بی ادب رو در بیاره.» منتظر یک برخورد شدید بودم ولی دیدم حاج آقا سرش را انداخت .پایین، هیچی نگفت و رفت بیرون زود، رفتم جلو و آهسته به اش گفتم:« می دونی این آقایی که هلش دادی چکاره بود؟» مرد تو صورتم نگاه کرد و معلوم بود یکدفعه جا خورده است .گفتم:« بیچاره !اون اگه اراده کنه، پدر تو رو در می آره. بروخدا رو شکر کن که اینا آدم های کینه توز و عقده ای نیستن» بالاخره حرف های همان خانم کار خودش را کرد مرا سریع بردند اتاق عمل. بچه که به دنیا آمد بردنم توی یک اتاق دیگر تا حالم جا ،بیاید مدتی طول کشید، وقتی به خودم آمدم مادرم کنار تخت ایستاده بود ازش پرسیدم: «دختره یا پسر؟» لبخند زیبایی، صورت خسته و شکست خورده اش را باز کرد گفت: «دختره مادر جان.» «حالش خوبه؟» «خوب خوب.» یکدفعه یاد او افتادم و یاد اینکه بلیط هواپیما داشت پرسیدم: «عبدالحسین رفت؟» گفت: «نه فرستاد بلیطش را پس بدن» «برای چی؟» «به خاطر تو بود برای این که جوش نزنی، گفت فعلاً می مونم.» هیچ هدیه ای برام بهتر از این نمی توانست باشد. از ته دل خوشحال شده بودم پرسیدم: «پس حالا کجاست؟» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
       👇تقویم نجومی دوشنبه👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇             ‌    (تقویم همسران)  ✴️ دوشنبه 👈12 آذر / قوس 1403 👈30 جمادی الاول 1446👈2 دسامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است: ✅خرید و فروش. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅درختکاری. ✅خون دادن و فصد. ✅معالجه و درمان. ✅نوشیدن ادویه. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅انواع دیدارها. ✅مقدمات ازدواج مثل خواستگاری. ✅و امور زراعی و کشاورزی خوب است. 🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد خوب تربیت شود و کارش بالا گیرد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️امور ازدواجی. ✳️کارهای آموزشی و تعلیماتی. ✳️شروع به کار و کسب. ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️رفتن به خانه نو. ✳️بردن جهیزیه. ✳️شراکت و امور شراکتی. ✳️و امور تجاری نیک است. ✳️شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب و فردا:ممکن است فرزند و مادرش دچار صرع و غش گردند. 💠 به کانال ما در موضوع خواص و فروش حرز امام جواد علیه السلام سری بزنید. مناسب ترین قیمت و مطمئن...👇 @Herz_adiye_hamrah 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز باعث ایمنی از بلیات می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، حکمی ندارد. @taghvimehamsaran 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضیخ الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. @taghvimehamsaran 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد " است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و از معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما. تقویم همسران: نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهماالسلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 02537747297 09123532816 09032516300 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ادمین...👇 @tl_09123532816 مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب، در اینجا دریافت کنید و عضو شوید👇 لینک کانال اصلی ما در تلگرام ,ایتا و سروش..👇 @taghvimehamsaran https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
💠میگفت: یکی از بهترین عملیاتها که حضور داشتم، آزادسازی نبل و الزهرا بعد از پنج سال محاصره بود. وقتی وارد نبل شدیم استقبال مردم بی نظیر بود. انگار قیامت شده است.... 💠 بعد از آزادسازی به صادق، پسر ارشدش گفته بود، برو لوازم برگزاری یک هیئت بیش از ۱۰ هزار نفری را از ایران تهیه کن و بیار. چند وقت بعد، فاطمیه بود و حاج رسول، نبل و الزهرا را فاطمی کرد. حاج رسول استوار ✍خداوند به حق حضرت زهرا (س) و شهدا مردم این مناطق را از شر تروریست ها نجات دهد... 🏴🏴🏴 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید حاج رسول استوار 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
اےدل‌مباش‌یکدم‌خالےزعشق‌ومستے وآنگہ‌بروڪہ‌رَستےازنیستےوهستے خار،ارچه‌جان‌بڪاهد،گُل‌عذرِآن‌بخواهد سهل‌ست‌تلخےِمِے،درجنبِ‌ذوقِ‌مستے "حافظ‌شیرازے" 🏝سلام زهرایی‌ترین یوسف، مهدی جان ما قحطی زدگان وصال، عمریست گرفتار فراق شماییم... عمری است که در حسرت جانسوز دیدارتان می‌سوزیم و در آرزوی رسیدنتان لحظه شماری می‌کنیم ای کاش این دیدگان به‌راه مانده با شمیم بهشتی پیراهنتان روشن شود...🏝 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
چه زیباست .. خاطرات مردانی که پروای نام ندارند و در کهف گمنامی خویش مأوا گرفته اند به یاد و... … آنان که در زمین گمنامن و در آسمانها مشهورند …❤️ _و_عاقبتتون شهدایی 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ «می خواست که همین شبونه تو و بچه رو ببریم خونه، ولی دکتر نگذاشت؛ حالا رفته امضا بده که با مسؤولیت خودش شما رو ببره. کمی بعد پیداش شد،آمد کنار تخت لبخندی زد و احوالم را پرسید رو کرد به مادرم و گفت: «خب خاله جان زینب خانم رو آماده کن که با مادر حسن آقا بریم خونه.» منظورش من بودم، فهمیدم اسم بچه را هم انتخاب کرده چند دقیقه بعد از بیمارستان آمدیم بیرون. خانه که رسیدیم، خودش زود دوید طرف رختخواب ها،یک تشک برداشت و آورد کنار بخاری،خواست پهنش کند، مادرم گفت:« این جا،نه ببرین تو اتاق دیگه» پرسید: «برای چی؟» مادرم گفت: «این جا مهمون می آد.» تشک را پهن کرد و گفت:«عیب نداره مهمان ها رو می بریم تو اون اتاق، کی از زینب بهتر که کنار بخاری باشه؟» رفتم روی تشک و دراز کشیدم، زینب را هم دادبغلم، گفت: «کنار ،بخاری، دیگه دخترم سرما نمی خوره.» صدای اذان صبح از مسجد محل بلند شد به مادرم گفت:« خاله شما برو نمازت رو بخون من خودم تا بیای پیش اینا هستم.....» علاقه اش به زینب از همان اول علاقه ی دیگری بود. شب بعد، بچه را که قنداق کرده بودیم، گذاشت روی پاش. دهانش را برد کنار گوش زینب، همین طور شروع کرد به زمزمه کردن نمی دانم چی می گفت تو گوش بچه، وقتی به خودم آمدم دیدم شانه هاش دارد تکان می خورد. یک آن چشمم افتاد به صورتش، خیش شده بود! دقت که کردم دیدم ،اشکهاش مثل باران از ابر بهاری، دارد می ریزد خواستم چیزی بگویم، به خودم گفتم بگذار تو حال خودش باشه. زینب که سه روزه شد، رفت جبهه، قبل از رفتنش گفت:« زینب رو که ان شاء الله بردین حمام،، نگذارین کسی تو گوشش اذان بگه» گفتم:« برای چی؟» ‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 قبر بی سنگ گفت:«خودم که برگشتم، این کارو می کنم.» زینب را یک بار بردیم حمام، هفده روز از عمر او گذشته بود که عبدالحسین آمد هنوز رو زمین نشسته بود که پرسید: «بچه رو بردین حمام؟» گفتم:«بله.» گفت:«ندادین که کسی به گوشش اذان و اقامه بگه؟» وقتی نشست و نفسی تازه کرد به مادرم گفت:« دوباره بچه رو ببرین حمام.» تا بردند حمام و آوردند غروب شد بعد از نماز مغرب زینب را گرفـت تو بغلش و همان پای بخاری نشست نمی دانم چه به گوش زینب می گفت فقط می دانم نزدیک دو ساعت طول کشید از همان اول شروع کرد آرام آرام اشک ریختن وقتی بچه را داد ،بغلم، پیراهن خودش و قنداقه ی او خیس اشک شده بود! دو روز پیش ما ماند شبی که فرداش می خواست برودآمدگفت:« زود آماده بشین می خوایم بریم جایی» «کجا؟» یکی، دو جا نمی خوایم بریم، خیلی جاهاست. فکر زینب را کردم و سردی هوا را گفتم: «منم بیام؟» گفت: «آره، زینب خانم رو هم باید ببریم». یک ماشین گرفته بود خودش نشست پشت فرمان، سوار که شدیم راه افتاد چند تا فامیل تو مشهد داشتیم خانه ی تک تک آنها رفت. ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃