ـ دیگه اخم نکنیا!
یکی تای ابرویم را بالا می اندازم:
ـ چرا؟
ریز میخندد و میگوید:
ـ چون خواستنی تر میشی!
من هم میخندم:
ـ ای زبون دراز! تو این حرف ها رو از کجا میاری رها؟!
و بعد میگویم:
ـ خب چی میخواستی بپرسی؟!
لبش را تر میکند:
ـ این ذکرایی که بعد از نمازات میگی... من فقط الحمداللهش رو بلدم! میشه بقیشو بهم یاد بدی؟!🥺🥺
ادامه ماجرا های #حامد و #رها تو این کانال😎😍😍
https://eitaa.com/cherikroman
#رمان_فرماندهی_بداخلاق