eitaa logo
°• اُنیبْ •°🇵🇸
856 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
بِسمـ رَب النور🌝 ثبت پیچ و خم های زندگی برای رسیدن به هدف. خطای ما رو به پای دینِ‌مون نزارید...! تولدمون:1402/4/7 کپی؟حلالت؛فقط برای ظهور آقا صلوات بفرست🌱 📍کرج درخدمتیم:🌿 @ya_rogayeee_313 @bent_olhossein315 میشنویم: https://ngli.ir/320280694870
مشاهده در ایتا
دانلود
°• اُنیبْ •°🇵🇸
ولی قضیه این جا نماز خیلی برام دوست داشتنیه...🥲🤌🏻 بگم؟!
یه روز تو مدرسه با یکی از رفقام داشتیم حرف میزدیم یهو حرف از مشهد و امام رضا شد گفتیم چقدر دلمون تنگه ان شاء الله آقا بطلبه به زودی سه چهار روز بعدش رفت مشهد بهم عکس فرستاد خیلی دلم گرفت خیلی دلم شکست خب من عید فطر رفته بودم و بخاطر شلوغی نشد زیارت کنیم ضریحو و این تو دلم مونده بود بعدش که اومد این جانماز بهم داد سوغاتی انگار اون سوغاتی شده بود آرامش روح من هرموقع حالم بد میشد میرفتم نگاش میکردم تسبیحشو برمی‌داشتم و ذکر میگفتم بلکه یکم بهتر بشم خلاصه گذشتو یه شب داشتیم با خادم الشهدا چت میکردیم از دلتنگی هامون میگفتیم، می‌گفتیم چی میشد لحظه سال تحویل پیش آقا باشی یا این که باهم بریم و اینا فرداش یا پس فرداش من رفتم ی خرید عید یه چند تیکش مونده بود (همون روز که هوا بارونی بود) رسیدم خونه داشتیم باهم چت میکردیم بعد گفتش ک سفرمون جور شد داریم میریم سال تحویل مشهد مام قرار بود بریم ولی چون شلوغ بود مشهد و جا جور نشد قسمت نشد اون چند روز هم حالم خیلی بد بود اینو که گفت من گریم گرفت اینقدر اون روز گریه کردم خدا میدونه یه چیزی یادم افتاد تو یه کانال خونده بودم که یه شهیدی یه مشکلی براشون پیش میاد و رفیقشون میگن متوسل بشو به سه ساله تسبیحو برمیدارن به ده تا نرسیده کارشون درست میشه منم گفتم بزار بگم سه ساله که ردم نمیکنه نشستم با همون تسبیح که... ❤️‍🩹
°• اُنیبْ •°🇵🇸
یه روز تو مدرسه با یکی از رفقام داشتیم حرف میزدیم یهو حرف از مشهد و امام رضا شد گفتیم چقدر دلمون تنگ
نشستم با همون تسبیح ک دوستم اون تسبیح برام سوغاتی آورده بود ذکر الهی به رقیه گفتم با هردونه گفتن ذکر کلی اشک میریختم اون روز اونقدر گریه کرده بودم چشام درد میکرد کلی گله کردم به امام رضا داشتم با حضرت معصومه درد دل میکردم هرچی باشه من تو این شهر بزرگ شدم از بچگی رفتم پیششون بزرگ شدم یهو نفهمیدم چی شد دیدم دارم گله داداششو پیشش میکنم از کارم خجالت کشیدم ولی حالم خیلی بدتر از این حرفا بود اون شب به هرکی که اعتقاد داشتم قسم خوردم خواستم مشهدمو جور کنن یهو چشم باز کردم دیدم سفرم جور شده و من تو راه مشهدم انگار که تو خواب بودم باورم نمیشد من؟! امام رضا!؟ چقدر تو خوبی دورت بگردم 🥺همین که رسیدم پیشش بغلم کرد دست کشید سرم کلی از کارم خجالت کشیدم💔 با این که سفرمون خیلی کوتاه بود ولی با این دلتنگی که من داشتم حداقل حالم خیلی بهتر شد🥲❤️‍🩹