eitaa logo
آنلاین‌شاپ‌چیچکـ📚🌱
419 دنبال‌کننده
892 عکس
22 ویدیو
0 فایل
-کتـٰاب را بھِ سینه فشردم ؛ و کتاب با تمام سردۍ جلدش مَرا گرم کرد . . رضایت هامون◡◡🌱 @rezayat134 . - جهت سفارشـ💛 : @Fatemeh927 ارسال به سراسر ایران🛵
مشاهده در ایتا
دانلود
📚🌱(ع) 🖇✨این کتاب از معدود آثار تحلیلی و تفصیلی است که درباره زندگانی امام حسن مجتبی(ع)، موقعیت سیاسی او و شرایط صلح امام با معاویه سخن گفته است. این اثر به همّت حضرت آیت الله العظمی خامنه ای به فارسی ترجمه و توسط انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است. 🔸این کتاب در زمرۀ متقن ترین کتب تاریخی در موضوع خود است و مؤلف در آن به موضوعاتی پرداخته که در کتب مشابه به آنها کمتر توجه شده است. منابع پژوهشی این اثر نیز قریب به صد منبع معتبر و ارزشمند است. کتاب، فراهم آمده فکری منظم، مبتکر و قوی است. هماهنگی و پیوستگی اش آن را به صورت جویباری سرشار و لبریز از اندوخته های عقلی و نقلی درآورده و به واحدهایی به هم پیوسته و به نهایت غنی و کامل- از همه جهاتی که با موضوع متناسب است و موجب ارزش تمام- همانند ساخته است. پیراستگی اش همراه با جامعیت و روشنی اش همراه با عمق و نقد تحلیلی اش، نقطه مرکزی این ممیزات است. ▫️نوع جلد: گالینگور ▫️رده سنی: عمومی ▫️قالب کتاب: تحقیق ▫️تعداد صفحه: ۴۶۱ صفحه قیمت: فعلا ۱۱٠.٠٠٠ تومان!🌱 ثبت سفارش: @Fatemeh927 ๑|@Online_chichak |Ꮺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 و من نمی‌دانم آیا مادرش هم او را به اندازه‌ی من دوست داشت!؟ آیا کسی می‌توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می‌کند!؟ آدم پر می‌شود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچگاه دچار تردید نشود. -سمفونی مردگان/عباس معروفی✨ ๑|@Online_chichak |Ꮺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕✨ ✍🌿رضا وحید» در داستان بلند «جایزه تابستانی» با قلمی شیرین ماجرای شرطی را تعریف می‌کند که خیلی از پسربچه‌ها از سر گذرانده‌اند یا حداقل برایش تلاش کرده‌اند. اینکه اگر معدلت خوب بشود برایت فلان چیز را می‌خریم! رضا وحید این داستان شیرین را برای نونهالان و نوجوانان نوشته و با خواندن آن حسابی سر کیف خواهید آمد. 🖇📚جایزه تابستانی ماجرای پسربچه‌ی دوست‌داشتنی و درسخوانی است که از پدرش قول یک دوچرخه را برای تابستان گرفته است. اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود و او و خانواده‌ی باصفایش تمام تابستان را با ماجراهای بامزه‌ای پشت سر می‌گذارند. ماجراهایی که همه زیر سر جایزه تابستانی‌ است! ▫️ناشر: جمکران ▫️نوع جلد: شومیز ▫️رده سنی: عمومی ▫️قالب کتاب: داستان ▫️تعداد صفحه: ۱۵۱ صفحه قیمت: فعلا ۳۸.٠٠٠ تومان!🌱 ثبت سفارش: @Fatemeh927 ๑|@Online_chichak |Ꮺ
📕✨ بین آرزوها و عاداتتان تعادل ایجاد کنید. یکی از ساده­ ترین راه‌های شروع این است که بدانید کی دارید کارها را بر حسب عادت انجام می‌دهید و بعد یاد بگیرید چگونه می‌توانید تفکرتان را طوری عوض کنید که با آرزوهایتان در تعادل باشند. ๑|@Online_chichak |Ꮺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧡🌿 📚🌱جلد دوم مجموعه‌ی از چشم‌ها، خاطراتی از زندگی شهید مهدی باکری را مرور می‌کند؛ خاطراتی که از زبان همسر و هم‌رزمان و دوستان و فرماندهان شهید بازگو شده است. راویان، خاطراتی متنوع و متفاوت از کنار مهدی باکری بودن در دوران انقلاب و روزهای جنگ را روایت کرده و بر ارزش بالای این خاطرات در زندگی شخصی خودشان تأکید می‌کنند. ▫️نوع جلد: شومیز ▫️ناشر: روایت فتح ▫️رده سنی: عمومی ▫️قالب کتاب: زندگینامه ▫️نویسنده: فرهاد خضری ▫️تعداد صفحه: ۲۳۲ صفحه قیمت: فعلا ۵۲.٠٠٠ تومان!🌱 ثبت سفارش: @Fatemeh927 ๑|@Online_chichak |Ꮺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕✨ 🔸از جمله آثاری است که نقش اصلی اش را مردم بازی می کنند. مردمی که در کوچه پس کوچه های روزگاری کهن مثلا حوالی سال های 220هجری قمری آنقدر ها به چشم تاریخ نیامدند که راوی روزهای سخت زندگانی ائمه اطهار باشند. ▫️ناشر: به نشر ▫️نوع جلد: شومیز ▫️رده سنی: عمومی ▫️قالب کتاب: رمان ▫️نویسنده: مظفر سالاری ▫️تعداد صفحه: ۲۴۵ صفحه قیمت: فعلا ۶٠.٠٠٠ تومان!🌱 ثبت سفارش: @Fatemeh927 ๑|@Online_chichak |Ꮺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنلاین‌شاپ‌چیچکـ📚🌱
📕✨#مرا‌باخودت‌ببر 🔸از جمله آثاری است که نقش اصلی اش را مردم بازی می کنند. مردمی که در کوچه پس کوچه
🌱 اولین بار بود که آمال خانه‌شان را می‌دید. ابراهیم اتاق‌هایی را که تعمیر شده بود، نشانش داد. - تا چشم به هم بزنی، می بینی‌که زندگیمان را شروع کرده‌ایم! آمال دست و صورت مادر را بوسید و کلوچۀ بزرگ و مخصوصی را که داخل دستمالی بود، به او داد. - خیلی ضعیف شده‌اید! اگر از این کلوچه بخورید، حالتان بهتر می‌شود! برای شما درست کرده‌ام! مادر استقبالی نشان نداد و تشکر نکرد. پرسید: «مطمئنی که آن عفریته چیزی در خمیر این کلوچه نریخته است؟ » آمال سر تکان داد و لبخند زد. اگرچه مادر اکراه داشت، آمال موهایش را شانه زد و کمک کرد لباسش را عوض کند. - فردا زودتر می‌آیم و شما را به حمام می‌برم! مادر حرفی نزد. ابراهیم از چاه آب کشید و آمال لباس‌ها را در حیاط شست و روی بند انداخت. موقع رفتن، ابراهیم به او گفت: «کاش به آن خانه برنمی‌گشتی و همین جا می‌ماندی! » - اگر به حج رفته بودی، می‌ماندم، هرچند مادرت با من حرف نمی‌زد و بداخلاقی می‌کرد. فراموش نکن هنوز نامحرمیم! آمال که رفت، مادر کلوچه را که در سینی چوبی بود، از خود دور کرد. - من به این نان تیره رنگ لب نمی‌زنم. ابراهیم گوشه‌ای از آن را کند و در دهان گذاشت. - به به! خیلی خوشمزه است! آمال این کلوچۀ چاق و چلۀ زنجبیلی را برای شما درست کرده است! تکۀ دیگری کند و به دهان مادر نزدیک کرد. ๑|@Online_chichak |Ꮺ