روایت #آخرین_دیدار
لبخند زیبای ماه با غبطه همراه بود.
وقتی چهره زیبای بیمار در رختخواب را می دید و زیبایی خودش به چشم نمی آمد.
بیمار در بستر درد می کشید و تحمل می کرد .فرشتگان بر بالینش با غم نشسته و نوای "یامن اسمه دوا و ذکره شفا" یشان با اشک همراه بود.
ماه در آسمان دیگر لبخند نمی زد و درد کشیدن ماه زمین را می نگریست.
درد امانش را برید.
دیگر تاب و توان تحمل نداشت.
صدا کرد عزیز دلش را.
-زینب، حبیبتی یاختی!
( زینب، خواهر عزیزم!)
صدای برادر به گوش زینب رسید و پرواز کرد به سمت اتاق حسنش.
دلِ عاشقِ برادرش کمی شور می زد.
آخر صدای برادرش کمی حزن داشت گویی از چیزی رنج می برد.
وای نکند برادرش دردی داشته باشد یا خدای نکرده مریض باشد؟
به در اتاق رسید.
نفس عمیقی کشید. لبخندی زد و داخل شد.
آماده بود که از عمق جانش بگوید
(جانم برادر) اما،
برادر عزیزِ جانش را در حالی دید که از درد به خود پیچیده و آه و ناله می کند.
قلب زینب با دیدن این صحنه در سینه تکان خورد.
فریادش دل فرشتگان اسمان و زمین را پر خون کرد:
+ حسن، یا أخي! ماذا حدث لك يا أخي المظلوم؟
درد اجازه حرف زدن به حسن بن علی نمیداد.
باید مینشست و زینبش را در آغوش میکشید. خواهر عزیزش را.
اما درد اجازه نمیداد که آن طور که میخواهد به خواهرش خوشامد بگوید.
زینب کنار بالین حسنش بر زمین افتاد و نوای "حسن یا اخی" گفتنش از قلبش بیان میشد.
دستش را به سمت چهره ی زرد و رنگ پریده ی برادر برد.
زینب جان نوازشش کن بیمار دلشکسته ات را، بجای مادرت نیز نوازشش کن.
حسنت مادر ندارد...!
به دستور برادرش، به خانه ی حسین بن علی رفت و اورا به بالین برادری آورد که هیچ کس باورش نمیشد دارد از کنارشان میرود.
حسین وارد شد و کنار برادر نشست.
اشک چشمانشان روان بود و شاهد دردِ برادری بودند که عمری از دست این مردم عذاب کشیده بود.
آخ حسن میشود نروی؟
میشود پر نکشی و کنار برادر و خواهرت بمانی؟
حسن جان تو می روی و در عاشورا سر حسینت را تشنه میبرند.
حسن جانی میروی و بعد از عاشورا زینبت را به اسارت میبرند.
حسن جان میشود نروی؟
میسوزد لبم و داغ شده جگرم
زخم و دردم حاصل است از همسرم
آخ خواهر کجایی برس به دادم
آخ امان از غمِ جگر پاره پاره حسن...
زینب گریه میکرد و قربان صدقه ی برادری میرفت که کسی نمیتوانست دردش را درمان کند.
-برادر.حسنم.دردت به جانم.آرام باش عزیزِ زینب.
کسی نمیتواند درک کند درد زینب را چگونه جگر تکه تکه شده ی برادرش را در تشت دید.
آخ خدایا حسین چه کشیدی از دیدن این صحنه؟
زینب چگونه گریستی و بغض خفقان گلویت را با گریه آرام کردی؟
زینبِ فاطمه ی مصطفی مادری کن برای حسنت که سیلی خوردن مادر را در کودکی دید.
-برادرم
حسن جان سلام مرا به جدمان برسان
حسن جان مادرمان را بجای من نیز به آغوش بکش.
حسن جان پدر را دیدی بگو مردم هنوز راه قبل را میروند.
حسنم من چگونه ۷۰ تیرِ دخیل بسته به پیکرت را ببینم و گریه نکنم؟
چگونه گریه نکنم که حسینم ۷۲ یار در عاشورا دارد و حسنم ۷۰ تیر بر پیکر مطهرش؟
خطاب به امت رسولم میگویم:
حواستان به پاره ی تن فاطمه باشد...
حواستان به زخم جگر عزیزِ زینب باشد...
این دل سینه ی اسرار فاطمه است...
صاحب این تن شاهد سیلی فاطمه است...💔😭
حسنم آرام بخواب.
قول میدهم در عاشورا حافظ حسینمان باشم.
حسن جان قول میدهم اما حسین را نیز با نعل اسبان مزین کردن حسن😭
سلام مرا به مادر برسان💔
#حسن_غریب_مادر
#امام_حسن_مجتبیع
#۲۸صفر۱۴۴۶
╔═══🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
@Onsbaghalam
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃═══╝