eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
886 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نفری ۵تا صلوات برای ظهور و سلامتی عزیز زهرا ختم کنید...!♥️📿
نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم گفت( بابک دیگه ! ما چند روزی ، عسل رو ناراحت و پکر دیدیم جویا که شدیم ، فهمیدیم بابک می خواد بره سوریه . چند روز پیش که اومده بود دنبال خواهرش ، بهش گفتیم از رفتن منصرف بشه ؛ اونجا جنگه ، شوخی که نیست ؛ اما گفت می دونم جنگه ، و این رو هم میدونم که شوخی نیست ، حرم بی بی زینب سلام الله علیها نیاز به پاسداری داره . خلاصه ، یه جواب هایی به ما داد که نه تنها نتونستیم قانعش کنیم ، متوجه شدیم خیلی هم مصممه ، اما شما پدرش هستید ؛ چرا جلوش رو نمی گیرید ؟ ) گفتم ( الان دوره ای نیست که پدر و مادر دستور بدن . بابک هم بچه ای نیست که نیاز به هدایت و راهنمایی داشته باشه . من فقط به عنوان مشاور در کنارشم ، اون هم اگه مشاوره بخواد . به هر حال می دونم که عالمانه و آگاهانه راهش رو انکخاب کرده و منصرف کردن این آدم سخته .) این ها رو گفتم تا به جواب سوال شما برسم . بر می گرده به این که خودم رو تو چه جایگاهی قرار بدم . اگه فقط از جایگاه یه پدر بخوام نظر بدم ، پدری که فقط بچه اش رو می بینه ، براش اهمیتی نداره دور و برش چی می گذره و کشورش در چه حاله ، همسایه ش می خوره ، نمی خوره ... اگه همچین پدری بودم ، شاید نمی ذاشتم بره ؛اما وقتی پدری به جامعه اش ، دینش ، به تحولات کشورش ، به سرنوشت و رفاه کشورش اهمیت می ده . پدری که نظام رو قبول داره ، پدری که ، جوونیش رو برای تثبیت و حفظ این نظام داده ، هستیش رو برای کشورش گذاشته و هنوز هم برای کارآمد شدن این نظام حاضره هر کاری بکنه ، چطور می تونه جلوی پسرش رو بگیره ؟ حالا یه همچین پدری می تونه با رفتن پسرش مخالفت کنه ؟ من حس کرده بودم که بابک هر طور شده ، می ره ؛ می دونستم شهید می شه ؛ می دونستم اگه بره ، بر نمی گرده ؛ می دونستم بگم نرو ، نمی ره . برای همین ، وقت رفتنش بلند نشدم تا باهاش خداحافظی کنم . رو همین نرده نشسته بود . همین موقع ها بود .... هوا تاریک شده بود . صدای اذان مسجد صادقیه پخش می شود توی خلوتی کوچه ، و از دیوار های خانه خودش را می کشد بالا . نور لامپ ایوان ، روی رنگ طوسی نرده ها می شکند و پخش می شود . 🦋به کانال عشاق الشهدا بپیوندید🦋 🕊@Oshagh_shohadam🕊
26.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•|•💜 آخر به تماشای نگاه که نشینم؟! آنگاه که از دور کنی نیم نگاهی💜 @Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْمـــِ رَبــــِّ المَھـِـدْ؎ موعودﷻ‌…🌱
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 @Oshagh_shohadam
‌ "جان" امانتی‌‌ست... ڪه باید به "جـانان" رساند... اگر خود ندهی ، می‌ستانند... فـاصلـه و همین خیانت در امانت است. 🖋 @Oshagh_shohadam
🌷 : اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند خواهید دید که چه قدر آرامش خانواده ها بیشتر می شود🌱 صدای بلند در پیش نامحرم مقدمه ی آلودگی و گناه را فراهم میکند. اگر حریم ها رعایت شود نامحرم جرأت ندارد کاری انجام دهد🌸 🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
دشمن خیلی ضعیف‌تر و شکننده‌تر از آن است که شما فکر می‌کنید فقط نباید ترسید..:) @Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم در گوشه ای ، ماه از پشت ابر بیرون مانده . حالا سه جفت چشم ، گیر حیاط و سیاهی نرده هاست ؛ نرده هایی که در آخرین لحظه ، بابک بهشان تکیه داده و چشم دوخته به نگاه پدر . اگر این نرده ها زبا داشتند ؛ اگر این نرده ها زبان داشتند ... * * * فکر می کردم کار آسانی ست . زنگ می زنم به دوستان و هم رزمان و آشناهای بابک ، و قرار تلفنی می گذارم . آن ها هم سریع قبول می کنند . بعد من می روم و می نشینم رو به رویشان ، و با روی خوش می خواهم فقط از بابک بگویند . می گویند ، و من بر می گردم خانه ، و می نشینم به تایپ کردن . فکر می کردم دو سه ماهه تمام می شود ؛ اما اینطور نشد . به خیلی ها زنگ می زنم ؛ که می گویند خبرم می کنند ؛ و نمی کنند . خیلی ها دوست صمیمی او معرفی می شوند ؛ اما در قرار حضوری متوجه می شوم فقط یکی دوبار بابک را سر کلاس با برنامه ای دیده اند . خیلی ها یه هوای فیلم برداری و دوربین می آیند و دفتر و دستک و ضبط گوشی را که می بینند ، توی ذوق شان می خورد . خیلی ها می گویند توی مصاحبه ها و برنامه های قبلی ، هر چه را که بوده ، گفته اند و من بروم و توی نت دنبالشان بگردم . مادر ، وارد جزئیات نمی شود . از گذشته و کودکی بابک ، خاطره و حرفی ندارد . الهام ، چیز خاصی یادش نمی آید . امید و عسل ، برادر و خواهر کوچک تر بابک هم با من مصاحبه نمی کنند . پسر خاله اش که دوست صمیمی اش هم بوده و تا زمان سوار شدن بابک به اتوبوس همراهی اش کرده ، از رویا رویی با من طفره می رود . از چند طریق خواسته ام و او نخواسته . خیلی ها می آیند و حرف می زنند ؛ اما هیچ خاطره ای از بابک ندارند . خیلی ها هم خاطره های زیادی از جنگ و سوریه و داعش دارند ؛ ولی بابک در آنها نقشی ندارد . دوره ی فعالیت بابک در سوریه کوتاه بوده ، و این حرکت او آن قدر دور از تصور بوده که هیچکس برای چنین روزی آماده نبوده. در واقع کسی نمی توانسته از کار جوانی سر در آورد که سرش همیشه توی کار و خودش بوده و حتی خبر قبولی فوق لیسانسش را به کسی جز خانواده اش نداده ؛ پسری که سالیان سال، بسیجی بودنش را ، آن هم بسیجی فعال بودنش را ، حتی دوست و فامیل متوجه نشده بود ؛ پسری که خیلی از دوستانش ، بعد از شهادتش ، متوجه سوریه رفتنش شده اند ‌. این پسر ، اهل تظاهر و سوءاستفاده نبوده . متواضع بوده و می گفته که من برای خودم درس خوانده و دانشگاه قبول شده ام ؛ چرا باید برای این جشن بگیرم ؟ من برای دل خودم و اعتقاد خودم به بسیج رفته ام ، و حالا هم برای وظیفه ای که روی شانه ام سنگینی می کند ، راهی سوریه می شوم ؛ چرا باید افکار خودم را به کسی تحمیل کنم ؟ به هر حال ، کار نوشتن کتاب ، آن جور که فکر می کردم ، پیش نمی رود . راه افتاده ام و آمده ام رشت . انگار این شهر ، بخشی از من شده ، توی کوچه و خیابان ها ، مدام دنبال پوستری از بابک می گردم . انگار هرجا او نباشد و حرفش نباشد ، هوا هم امنیت و اعتبار ندارد . * * * 🦋به کانال عشاق الشهدا بپیوندید🦋 🕊@Oshagh_shohadam🕊
[•🌿😌•] بانۅ‌زینب‌سلیمانےمیگوید . .🌸! حجابتان‌راحفظ‌ڪنید‌🙂 تادشمن‌آتـش‌بگیـرد...!" 🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 @Oshagh_shohadam
دهه هشتادی واقعی را با امثال بشناسیم، نه نسخه‌های فانتزی و پلاستیکی! ✍🏻 میثم مطیعی 🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
اربعینت‌سھم‌خوبان‌شد . . من‌جامانده‌ام‌ :) • در‌فراغ‌کࢪبلا‌عکس‌حرم‌را‌در‌آغوش‌مۍگیرم📸؛ ؏′ ¹روز‌مـانده‌تا‌اربعینت‌اربـاب . . 🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
با یک عده طلبه آمدند قم همه شهید شدند الا محسن خوابِ امام‌حسین(ع) را دیده بود! آقا بهش گفته بود کارهات رو بکن اینبار دیگه بار آخره یک سربند داده بود به یکی از رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به سینه‌ام..! آخه از آقا خواستم بی‌سر شهید شم:) با چندتا از فرماندهان رفته بود توی دیدگاه! گلوله۱۲۰ خورده بود وسطشون جنازه‌اش که آمد، سر نداشت! سربند رو بستیم به سینه‌اش روی سربند نوشته بود أنا زائر الحسین(ع) @Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••• بگذار‌عاقلان‌ما‌را‌به‌ماندن‌بخوانند راحلان‌طریق‌عشق‌می‌دانندڪه‌ ماندن‌در‌رفتن‌استــــ @Oshagh_shohadam
یکی از دوستان به نیابت از همگی زیارت کردند و زیارت عاشورا خوندن ممنونیم که به یاد مون بودید🌹🌹