eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
878 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت نامه شهید بابک نوری👆🏼
‌ ‌شھید‌ها‌هم‌مثل‌ما‌متولد‌مےشوند.. اما‌مثل‌ما‌نمےمیࢪند! بࢪا؎همیشہ‌زنده‌مےمانند(: تاریخ شهادت🕊: ۱۳۹۶/۸/۲۷ @Oshagh_shohadam
💡 🗣 گفت:حاج‌آقا! من‌ شنیده‌ام‌ اگر انسان درنمازمتوجه‌ شود که‌ کسی‌ در‌ حال‌ دزدیدن‌ اوست‌ می‌تواند‌ نماز‌ رابشکند و برود کفشش‌ را بگیرد؛👀👟 درست‌است‌حاج‌آقا؟!❗️ شیخ‌گفت:درست‌ است‌ آقا.👌🙄 نمازی‌ که‌ در‌ آن‌ حواست‌ به‌ کفشت‌ است، اصلاً باید‌ شکست!🤲🥀 @Oshagh_shohadam
چهارمین‌سالگرد‌اسمانی‌شدنت‌مبارک شهیدبابک‌نوری🌿 @Oshagh_shohadam
سلام‌رفقا🖐🏻 امروز سالگرد شهادت شهید مدافع حرم بابک نوری است... میخواهیم از طرف خودمون هدیه ای به داداش مون تقدیم کنیم و ختم صلوات برداشتیم... لطفا تعداد صلوات هایی را که می‌فرستید‌ پی وی زیر اعلام کنید👇🏼 @fatmeto_zahra اجرتون با خود شهید...🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 پدر‌شہید : نمازوبیشترروزهاهمواره‌روزه‌میگرفت واگرازبیماری‌کسےمطلع‌میشد بانیت‌شفاعت‌بیماربراش‌روزه‌میگرفت نماز‌شب‌حتما‌مقید‌بود‌درمسجدرودبارتان محلہ‌رودبارتان‌میخواندوبنابر شب‌زنده‌داران‌همان‌مسجدبه‌دعای‌ندبه علاقه‌ویژه‌ای‌داشت» ‍‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Oshagh_shohadam
سـالـروز شہـادت شہیـدان مدافــع حـرمـ🌹 علیـرضا نظرے✨ عـارف ڪاید خورده ✨ 💠امـام صـادق (علیه السلام) از رسـوݪ خـدا (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند: «ســہ3⃣ طـایفـہ شفـاعت مـےکـنند و شـفاعتشـان پـذیرفتہ مےشـود✅: پیغمبران، علــماء و شہـــدا.» شہـدا را با ذڪر صـلوات یاد ڪنیمـ تا شہدا همـ از ما در قیـامت یـاد ڪنند 🍂 @Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم سال پیش از تلویزیون دیده بودند ، نیست . دیگر نه از زائران خبری هست ، نه از مغازه های دور و اطراف . رد نا امنی باعث شده شهر در سکوت و سکون فرو رود . مزار خانم رقیه سلام الله علیها هم دست کمی از مزار بی بی ندارد . حجم غربت این سرزمین ، آن قدری هست که نفس ها را سنگین کند و بغض را گره بزند در گلو . حال و هوای همه عوض شده، و همه در افکار خود غرق اند . نگاه ها خیس است و پر دز پرسش . انگار همین حالا افتاده باشند در ژرفای این ستم . * * * اتوبوس به مقر بر می گردد . بابک سر گذاشته به پشتی صندلی ، حسین نظری ، عکس هایی را که گرفته اند ، نگاه می کند . بابک گردن خم می کند سمتش ، عکس گنبد و صحن ، از جلوی چشم شان رد می شود ، و بابک می گوید ( دوست دارم دفعه بعد ، با پدر و مادرم بیام زیارت خانم زینب .) حسین ، زیر لب می گوید ( ان شاءالله!) کادر کوچک دوربین ، بابک را کنار ورودی مرقد نشان می دهد . چفیه را مثل دستما گردن ، دور یقه ی لباسش بسته . نگاهش رو به دوربین است . این ، تنها عکس از بابک است که هیچ لبخندی بر لبش نیست و چشمانش توی سوزش و شوری اشک دودو می زند . ماشین به بوحوس می رسد . بچه ها در سیلویی بزرگ که چند اتاق در آن ساخته شده ، مستقر می شوند . داخل اتاق ها ، تخت های سه طبقه ، منتظر در آغوش گرفتن تن خسته شان است . سرمای سالن را چند بخاری از بین می برد . بابک ، تشک ابری را کنار دیوار بر می دارد و گوشه ی اتاق ، زیر تخت آخری ، کنار دیوار پهن می کند . در جواب اعتراض بچه ها که می گویند روی تخت بخوابد ، می گوید روی زمین راحت است . ساق دستش را روی چشمانش می گذارد و پاهایش را داراز می کند . صبح ، بعد از نماز و صبحانه ، وقتی روشنایی روز از در باز شده پهن سیلو می شود ، با محوطه ی کثیفی رو به رو می شوند که پر از گرد و خاک و آشغال است . آقای یعقوب پور، فرمانده ، بچه ها را دور خودش جمع می کند و درباره عمليات و کارهایی که قرار است در آنجا بشود ، صحبت می کند . در آخر می گوید : ما چند روزی تو اینجا منتظر اعلام خبر می مونیم . بهتره این چند روزخوب استراحت کنید . همه متفرق می شوند ، و هر کسی به گوشه ای پناه می برد بعضی به محوطه ی بیرون سیلو ، و برخی هم پاکشان به سمت اتاق و تخت شان می روند . * * * بابک ، دست ها را به کمر می زند و نگاهی به دور و برش می اندازد و می گوید : حاج داوود ، اینجا چقدر کثیفه ؟! داوود بُراق می شود سمتش ؛ تو باز به من گفتی حاج داوود ؟ بابک ، جوری از او فاصله می گیرد که انگار از غضبش ترسیده . می گوید : آخ ببخشید ، حاج داوود ! دیگه بهت نمی گم حاج داوود . . . داوود به سمتش خیز بر می دارد . ‌‌. . ادامــہ دارد ـ ـ ـ 🦋بـہ ڪانـاݪ عـشاق الـشہـدا بـپیـونـد🦋 eitaa.com/Oshagh_shohadam