بسمربالمھد؎
مثلگلها؎ترڪخوردھڪاشۍشدھام! بعدتوپیرڪہنہ،منمتلاشۍشدھام...!シ السݪامعلیڪیابقیةاللہ💔
-----------____---------_____
شهاـدتﺂنﺎستڪہمتفاوتبہﺂخربرسۍ...
ۅگرنہمرگڪہپـایـانهمہقصہهاست💔):
___________
مـیگُفټ:
با شُہدا صحݕت کُنیڊ
آنها صِدای شُما را به خوبے مےشِنوند
و بَرایتان دُعا میکُننڋ..
دوستے با شہدا دو طࢪفه است:)💚
فعالیټ هاۍ ڪانال
چادرانہ🧡
ݜهيدانہ❤️
رهبرانہ😍
تلنگرانہ🌿
مداحے🎧
آیه گࢪافۍ💚
انوا؏ عڪس نوشتہ📍
داستان هاے شهدا📓
لینڪمونه👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3764846726Cfd65e66d26
♡بـہنامـ خــداونـد شـہـد و شـہیـد♡
°سـلامـ خالـق و آدمـ
سـلامـ حضرتخاتمبہ°
^محـرمـان محـرمـ
بـہ حامیـاݩ عـدالـت^
🌹اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ اَيُّهَا الشُّهَدآءُ الْمُؤْمِنُونَ
🕊اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ الاْيمانِ وَ التَّوْحيدِ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللّهِ وَ اَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَ الِهِ
🕊السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدّارِ
🌹اَشْهَدُ اَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدينِهِ وَ اصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ
@Oshagh_shohadam
بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتپنجاهودوم
بابام رو به من گفت:
-تازه ماجراها داریم!
مامان:
--داداشم چه ناراحت شد..
بابا:
-مهم نیست،
-هدیه خوشبخت بشه فقط بقیهاَش پیشکش
-خود هدیه تصمیم گرفته؛پس دیگه آیندهاَش با خودش هست..
در ادامه گفت:
-زیور خانم بعد از اعلام جواب مثبت یه قرار بزار که بیان عقد و عروسی رو مشخص کنیم..
-و هم اینکه هدیه از الان میگم؛
نمیخوام فاصله عقد و عروسی زیاد طول بکشه..
_چشم بابا..
"آنقدررر خوشحال بودم که شاید تا حالا تو عمرم اینقدر خوشحال نبوودم!"
رفتم لباسهام رو پوشیدم؛
"مانتو و شلوار مشکیرنگ
با روسری و ساق زرشکیرنگ"
سوار هاچبکجوووون شدم و رفتم گلزار شهدا
نشستم کنار قبر رفیق شهیدهاَم
"شهیده نجمه قاسمپور"
شهادت هم آرزوست؛
"دخترا هم شهید میشوند اگر شهیدانه زندگی کنند"
"آجی نجمه من دوباره اومدم؛
واااقعااا یه جوری زندگیم رو رقم زدید که آخرش ختم شد به مهدیار"
"من چجوری تشکر کنم آخه!!"
"آبجی نجمه دلم برای امامزمان(عج) خیلی تنگ شده"
قرآن رو درآوردم و شروع کردم به خوندن
"سورهیــــس"
واقعا که سورهی یس قلب قرآن هست؛
و قلب آدم رو آروم میکنه{♡}
راست میگن وقتی دلت برای آقاامامزمان(عج) تنگ شد قرآن بخون..
پاشدم و میان قبرهای شهدا قدم زدم..
چشمم خورد به اون قبر خالی که با مهدیار افتادیم توش و بیاختیار خندیدم.
"کی میدونست آخرش زندگیهامون بهم گره بخوره؟!"
رفتم کافه و یک کیک بستنی سفارش دادم
و خودم رو مهمون کردم..
بعضی وقتها آدم باید خودش رو مهمون کنه و از خودش تشکر کنه به خاطر تمام تحملهایی که تو زندگی در برابر مشکلات کرده..
به گوشیم پیام اومد؛
"واای مهدیار"
"قلبم حتی با دیدن پیامش هم تند میزنه"
مهدیار:
-سلام،ببخشید مزاحم شدم..
-جواب رو اعلام نمیکنین؟!
"آخه مگه نمره هست!!"
_سلام،خواهش میکنم..
_مگه قرار نشد فردا بگیم؟!
مهدیار:
-آره،ولی..!
-خب،عجله داشتم،ببخشید..
"وااای خداا"
"ولی خب یکم اذیت کنیم"
_خب پس همون فردا میگیم؛
شاید هم پسفردا،شاید هم هفته دیگه..
مهدیار:
-نه دیگه،خیلی دیره
-همون فردا انشاءالله..
_حالا ببینم چی میشه..
_خداحافظ
مهدیار:
-خداحافظ
"به راستی که هیچ چیز لذتبخشتر از اذیت کردن اونی که دوسش داری نیست.."
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
@Oshagh_shohadam
بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتپنجاهوسوم
" از زبان هدیه "
اومدم خونه...
یه کفش مردونه جلویِ دَر بود..
"یعنی کیه؟!"
رفتم داخل؛فردین بود..
با یادآوری اون خاطرهی بد ریختم بهم..
ولی سعی کردم به روم نیارم
_سلام،خوبید؟!
فردین:
-سلام،قربونت تو خوبی؟!
_ممنون،مامان اینا نیستن؟!
-نه،با خانواده من رفتن بیرون..
-شاید آخرشب برگردن..
_آهان،ناهار خوردین؟!
-نه،فهمیدم خونه نیستی دوتا غذا گرفتم..
_واای خیلیممنون؛
_صبر کن برم لباسم رو عوض کنم بیام گرم کنم..
-باشه
رفتم تو اتاق؛
هیچوقت هیچ وقت فکر نمیکردم فردین بهم خیانت کنه ولی هیچ چیز از هیچکس بعید نیست
"باید ازش بپرسم درباره اون اتفاق"
"چرا اون کارو کرد...؟!"
"ولی نه،مگه بیکارم بپرسم؟!"
"اصلا به رو خودم هم نمیارم...!"
لباسم رو با یه شلوار مشکی و پیرهن بلند زرد
و با شال مشکی و جوراب عوض کردم
و اومدم بیرون..
یه جوراب و ساق دست نُو همیشه گذاشتم گوشه اتاق که نامحرم اومد سریع بپوشم..
آخه جوراب و ساق دست چیزی هست که حتی ما دخترهای مذهبی هم یادمون میره باید جلوی نامحرمهای حتی اقوام بپوشیم..
البته بگماااا این رو از رفیق شهیدهاَم "شهیدهنجمهقاسمپور" یاد گرفتم..
غذاها رو ریختم تو قابلمه و یکم آب ریختم روش و زیرش رو روشن کردم "کباب بود"
تو تمام این مدت نگاه سنگین فردین رو حس میکردم
_تا غذا گرم بشه نمازم رو بخونم..
-باشه
رفتم و نمازم رو خوندم؛
زیارتآلیاسین رو هم خوندم که خیلی چسبید..
چادرم رو تا کردم و اومدم بیرون؛
وسایل رو گذاشتم رویِ میز ناهار خوری و صدا زدم:
_پسردایی بیا غذا بخور
اومد نشست پشت میز شروع کردیم به غذاخوردن..
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
@Oshagh_shohadam
#تلنگرانہ 🌱
مثلاهرروزڪهازخوابپامیشیم ..
بہجـٰاےاینڪهسریعبریمسراغگوشۍبہدوستاے
مجازیمونسلاموصبحبخیربگیم ..
دستمونوبزاریمروقلبمونوبہآقـٰاصاحبالزمان
سلامبگیم:)'!
مـٰاهموناییمڪهمثلاآرزوسربازیاشروداریم!
#امام_زمان
@Oshagh_shohadam
هنگام نماز اول وقت حاضر شو🙂
شاید اخرین دیدارت با خــــ♡ــــدا باشد...🌱
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
حواسمون باشه الان دمـ اذان رفتیم دم در خونه خـدا شاکـر محبـت ها و لطف خـدا باشیم ❤️ نه طلبکار واسه چ
حدیث اشم پیدا شد 😅🌱
از این بهتر می خوای منتظر چی هستی ؟
سجاده ات رو پهن کن بشین و خواهر برادر های دینی ات رو یاد کن براشون دعا کن روزی دنیا و اخرتت رو ببر 😍
بهتر از اسلام مگه داریم اخه 🌿
میشینی واسه بقیه دعا میکنی خدا مشکل تو رو حل می کنه 💐
برید نماز بخونید بیاید براتون یک جایزه عالی دارم😅🌺
خودم که خیلی بعد از دیدنش حالم خوب شد 🌱
امیدوارم شما هم مثل من لذت ببرید ازش 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از جایزه امون 😉
همیشه که نباید جایزه های گرون گرون و مدل بالا داد یک وقتایی باید به همین چهارتا جمله زیبا راضی باشیم 😅😍
ولی جدا از شوخی
تا حالا اینجوری بهش فکر کرده بودی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چقدر دوستمون داره ❤️
واقعا چه لذتی از این بالاتر که شخص اول دینت شخصی که از همه بهتره☘
وجودش سراسر نوره ✨
از تبار خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها است🌸
کسی که دارای کمال و بزرگی امیرالمومنین علیه السلامه 🌹
اینطور عاشقانه دوستت داره ♥️
واقعا چه عشقی از این بالاتر چه عشقی به این راستی
مگه تو دنیا پیدا میشه ⁉️