هدایت شده از ..
#طرح_مهدوی 💛
یارانمھدی؏همهجواناند♥️🌿
وپیردرمیانآنهابهچشمنمیخورد؛
مگراندکمانندسرمهدرچشم!
• امامعلی(؏)
#اللهمعجللولیکالفرج
هدایت شده از سوࢪنجاݩ:)!
Mehdi_Rasooli___Bayad_Raft_(128).mp3
6.1M
سفر بخیر جَوونے که شدے عاقبت بخیر :)💔
"@oshaghsm
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•| #آقابابک💔
امروز ۲آبان است،روزی که کوله ات رابرداشتی و
خوشحال بودی که وقت اعزام به سوریه فرارسیده است💔
°•| #آقابابک💔
رفتی تا در رگهای وطن، خون حیات جاری شود.🌱
🍃سالهاست که آسمان، کوچ غریبت را بر شانه هایمان، پرنده میتکاند 🕊
و آفتاب، مسیر چشمانت را به انگشت نشان میدهد و میگرید.
🍃سالهاست که بادها، بوی پیراهنت را برکوچههای #رشت مویه میکنند.
دلت♥️، دریا مینوشت و نگاهت، توفان میسرود.
🌿برخاستی؛ آن هنگام که نفسهای سرما، پنجره ها دمشق را سیاه کرده بود و سوریه، میرفت که در اضطراب ثانیه های تجاوز، کمر خم کند.
🌿برخاستی و با قدمهای استوارت در رگهای وطن، خون زندگی جاری شد.
برادرم ...آقابابک 😭 برای بال های زخمیمان دعا کن💔
{۲ آبان سال ۱۳۹۶شهید بابک نوری به سوریه اعزام شدند}
••✾
هدایت شده از 🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
سلام دوستان
میخواهیم یک مسابقه یا چالش راه بیندازیم
مسابقه ما به این صورت است که
شما عزیزان
عکس یا کلیپ یا نقاشی یا طراحی یا شعر و یا هرچیز چیز دیگری.که از شهید نوری هست درست میکنید و برای بنده در پی وی زیر ارسال میکنید
بعدا رایگیری انجام مبشه و به 3 نفر اول جوایزی داده می شود
@zzz1387
👆👆به این پی وی ارسال نمایید
دوستان تا جمعه اخر این هفته برای ارسال کار هاتون زمان دارید
کانالی که چالش در ان برگزار میشود
@xx1399
👆👆👆انجام چالش در پی وی بالا
یا علی مدد✋
های گایز🤙🏻❤️
دخی های شیطون 😜
خوش😑
اینجا کلی چیزای شاخ و خفن داریم💃🏻
مثلا پروف های غمگین شاخ خفن🚶🏻♀
بیوگرافی های شاخ وخفن🙃
استوری های خوش مزه و ......
ورود دختر
آدمین نیاوا @Djfkfnldv
آدمین لیسا @MerinetjooAM
آدمین عسل @Helen90
آدمین سوگند @sognd_joni
@najckrmdlv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اغاز امامت حضرت مهدی (عج)مبارک🎉🎊🎊🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
______________________
_________
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#شهید_حسن_باقری
💐✍100 خاطره کوتاه از شهید
قسمت: 16
86- گردان محاصره شده بود. تانك ها از روي بچه ها رد شدند. فقط هشتاد نفر برگشتند . عصباني عصباني بود. مي گفت « مگه نگفتن اون گرداني كه هشت كيلومتر پيشروي كرده ، سريع بگين بياد عقب؟ گفتيد اومده . چرا فرمانده لشكر و گردان اجتهاد مي كنن گردان بمونه ؟ عمليات تموم شد، يه كلمه به ما نگفتيد بابا اين گردان محاصره س . ما مي گيم ساعت نه و نيم اسم رمز رو مي گيم . نگو دو ساعت و نيم گذشته ،نيرو حركت نكرده ؛ شما هم لازم نمي بيني يه اطلاع بدي . چه قدر تا حالا گفتيم گزارش اشتباه برامون مسئله داره؟» چند لحظه اي هيچ كس حرفي نمي زد . همه ساكت بودند. گفت « از وقتي اين خبر رو شنيدم ، به خدا كمرم شكسته .»
★★★★★★★★★★
87- عمليات رمضان تازه تمام شده بود. همه خسته بودند . حسن وسايلش را مي گشت ؛ دنبال چيزي بود . گفتم « چي مي خوايي؟» گفت « واكس . مي خوام كفشامو واكس بزنم، بايد بريم جلسه .»
★★★★★★★★★★
88- سي چهل درصد نيروهاي تيپ شهيد شده بودند؛ بقيه هم مي خواستند برگردند. اين جوري همه بايد عوض مي شدند؛ چه ستاد، چه طرح و برنامه و چه مهندسي. حسن گفت« خب ، كي مي مونه تو تيپ ؟ اين طوري بايد هر سه ماه يك تيپ درست كنيم،كه فقط اسمش تيپه . بابا! جنگيدن موقتي نيست . بايد با جنگ اخت شد. جنگيدن براي سپاه واجب عيني صد در صده به تك تك شما هم احتياجه . كادر تيپ بايد ثابت باشه. غير از اين راه ديگه اي نيست.»
★★★★★★★★★★
89- رفته بوديم شناسايي . فاصله ي ما با نفربرهاي عراقي كمتر از صد متر بود. از بالاي خاكريز خط عراقي ها را نگاه مي كردم . هرچه مي ديدم، مي گفتم . يك دفعه حسن گفت « زود بيا پايين بريم » شصت هفتاد متر دور نشده بوديم كه يك خمپاره خورد همان جا .
★★★★★★★★★★
90- بايد مي رفت تهران . فرمانده ها جلسه داشند. خانمش را بردند بيمارستان. هرچه گفتم« بمان، امروز پدر مي شي. شايد تو را خواستند.» گفت «خدايي كه بچه داده،خودش هم كاراش رو انجام مي ده.»
★★★★★★★★★★
91- طرف وقتي رسيد كه دفتر مخابرات بسته بود. حالش گرفته شد . با اخم و تخم نشست يك گوشه .
– چرا اينقدر ناراحتي. چي شده ؟
- اومدم تلفن بزنم. مي بيني كه بسته اس.
– خوب بيا بريم از دفتر فرماندهي تلفن كن.
– فرماندهت دعوا نكنه. برات مشكل دست مي شه ها.
– نه ، تو بيا . هيچي نمي گه . دوستيم باهم. مي گفت « مسئول تداركاتم. اگه نرم بچه ها كارشون لنگ مي مونه.»
- نگران نباش . مي رسونمت.
– تو چه كار مي كني اين جا ؟ اسمت چيه ؟
- باقر . راننده ي فرمانده ام . بچه ي ميدون خراسونم.
– اسم تو چيه ؟ بچه ي كجايي ؟ - مهدي. منم بچه ي هفده شهريورم.
– پس بچه محليم. كلي حرف زدند، خنديدند. وقتي مي خواست پياده بشه ، بهش گفت « اخوي ،دعا كن ما هم شهيد بشيم.»
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
هدایت شده از رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
12-kermanshahi-amir-Shab9-Moharram[10](rasekhoon.net).mp3
5.34M
عکس
رفیقِ
شهیدمـ^
تو قابـــِ چِشمآمِ هر شَبــــ^...
🥀🍂🥀🍂🥀
#رفیق_شهید
#رفیق_شهیدم
#ما_ملت_امام_حسینیم
هدایت شده از دختران باحجاب
https://harfeto.timefriend.net/100564373
پیام بده به رفیق شهیدت
هر چیزی میخوای به صورت ناشناس بگو