#خاطره 📒
همرزم_شهید : ࿐
حدود یڪ هفته قبل از شهادت
#بابڪ بود، با بچه ها
قرعه ڪشے ڪردیم👊
ڪه ڪے جانباز میشه ، ڪے اسیر و
ڪے شهید ؟!
قرعه ؎ جانباز؎ به
#بابڪ افتاد 🌱
شب شهادت امام رضا "؏"
جانباز شد
از ناحیه پا به شدت آسیب دید 💔
و بعد از چند ساعت ،
شربت شیرین شهادت
رو از دست امام رضا "؏" نوشید…⚜
▪️
▫️
#مهربون_برادرم ❥ ❥ ❥
#ت̷و̷م̷ر̷ا̷̷ج̷ا̷ن̷̷و̷̷ج̷ه̷ا̷ن̷ےᰔ
@xx1399
#ازبابڪ_بگو♥️
همرزم #شهیدنورے می گوید:
مدتےکہ درسوریہ بودم #بابڪ خیلے ساڪت و آروم بود،گاهے می رفتتوتنهاییوخلوت دعای شهادت میڪرد واشڪ می ریخت...
بعضےموقع هامی دیدیم
#بابڪ نیست..
دنباش میگشتیم...
می دیدیم رفتہڪناروگوشہ هاجاهاے خلوت تنهاییدعامی کنہ...
همرزم #شهیدنورے میگوید:
#بابڪ همیشہ درحال درسخوندن و عاشق مطالعهویادگیرےمطالبتازه بود.
#بابڪ زیرآتش ضدهواییدشمن درس می خوند..
#شهیدبابڪنورے🦋
#مدیر_عاشق_شهادت
@xx1399
#ازبابڪ_بگو♥️
میخواستیم #بابڪ و اذیت ڪنیم😆
هم تو غـذاش هم تو نوشابش و پـر فـلفل ڪردیم غذارو خورد دیـد تنده میـخواست تحمل ڪنه بـزور با نوشابه بخوره.
نمیدونست تونوشابش هـم فلفل داره نوشابه رو سر ڪشید یهو ریخت بیرون قیافش دراون لحـظه خیلی خـنده دار شده بـودهمه ما ترڪیدیم از خنده خودشم میـخندید 😁😂
و #بابڪ هیچوقت این ڪارمونو تلافی نڪرد
🌸🌸🌸
#شهیدبابڪ🦋
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅
#خاطره🌱
بخشیازوصیتنامہ شهیدمدافع حرم #بابڪ نورےهریس♥️
برادرانم; درنبودمن مسئولیت شما سنگین ترشده،حالاشماعشق ومحبت مرابہ دیگران باید بدهید، زیرامن عاشق خانواده، اطرافیانم، شهرم، وطنم و.بوده اموشما خودمن هستید درجسمی دیگر.
پدرم توهم روزےدرجبهہ حق علیہ باطل از زینب های مملڪتدفاع ڪردے دعاڪن ڪہ بادوستان شهیدت مشهور شوم...
#شهید بابک نوری
🔹...ً_______________________________....
کانال رفیق اسمانی
به کانال رفیق اسمانی بپیوندید
👇👇👇
🌷🌷🌷****🌷🌷🌷
🌷. @xx1399 🌷
🌷🌷🌷****🌷🌷🌷
#خاطره 📒
همرزم_شهید :
شب ورود به #بوکمال بود. تمام گردان
داشت وارد شهر می شد.
برخی از مردم👥 هنوز تو شهر بودند.
ما گروه موشکی بودیم. باید جاهای
خاصی مستقر می شدیم.
چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه🏚
و مراقب اطراف بودیم.
یه پیرمرد به همراه 3 تا #بچه که
از 3-4 ساله تا 10-11 ساله با لباس های
پاره پوره و قیافه های حموم نرفته🙅♀️🙎♂️👶🏻
جلوی ساختمون نشسته بودند
که ما بدونیم اونجا
خانواده زندگی می کنه.
ما ایرانی ها🇮🇷 هم که عاشق
بچه کوچولو😍
خواستیم یکم بچه ها رو
نوازش کنیم. فکرش رو بکن💭
بچه ای که تمام عمرش داعشی دیده،
حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم،
قطعا می ترسه...
لباس منم طرحش مثل لباس داعشی ها👹
بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون👥
اون بچه کوچیکه ترسید و چند قدمی
عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم❌
موقع بیرون اومدن از خونه،
نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم و بوسیدمشون
شهید عارف رفت از تو ماشین🚗
باقلوا آورد و به بچه ها تعارف کرد
باقی بچه های تیم هم اومدند و اون
بچه ها رو کمی نوازش کردند و
باهاشون دست دادند
#شهیدبابک راننده ما بود.
سوئیچ رو بهش دادم گفتم:
بشین بریم. گفت:
حوصله ندارم خودت بشین.
نشستیم تو ماشین و و همین که
حرکت کردیم
#بابڪ زد زیر گریه
اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ
حسرت اون لحظشو خوردم🥀
شهادت ارزومه😭:
کانال رفیق اسمانی
به کانال رفیق اسمانی بپیوندید
👇👇👇
🌷🌷🌷****🌷🌷🌷
🌷. @xx1399 🌷
🌷🌷🌷****🌷🌷🌷
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
#دلتنگے🥀
#مهربون_برادرم 💎
✜زمینزمینبہشت¿¿📞''
زمینزمین داداش #بابڪ !!💞
✜بہشتبہشتخواهر
صدامومیشنو؎⁉️
خدا با توست ...✌️🏻
منم هواتو دارم🌱
-برادر؎ میڪنم برات😇
#شهیدبابکنوࢪےهریس
کانال رفیق اسمانی
به کانال رفیق اسمانی بپیوندید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸,,@xx1399,,🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
[ عکس ]
#معرفی_شهید
♦️ شهید مدافع حرم بابک نوری هریس
📅 تاریخ تولد : 1371/09/21📅
🌄 محل تولد : رشت
📆 تاریخ شهادت : 1396/08/28📆
🏷 محل شهادت : بو کمال سوریه
📿 وضعیت تاهل : مجرد
🔍 محل مزار شهید : گلزار شهدای رشت
خاطره از پدر شهید
با دانشج ها می رفتند کوه
من بابک رو میرسوندم. همین خیابان چمران . با چهار تا اتوبوس حرکت میکردند.
دختر و پسر . همه دانشجو. بابک با اون ها می رفت .
فکر می کنید موقعی که زمان اذان می شد ، اصلا میذاشت که دانشجو ها متوجه بشن که بابڪ می خواد چہ بکنه.
بر اساس گفته ی خود دانشجویان دارم عرض می کنم خدمت شما.
تنها دانشجویی که می رفت سجاده را پهن می کرد نمازش را می خوند عبادتش رو هم می کرد. قرآنش رو هم می خوند. بعدا می اومد و به دانشجویان ملحق می شد
یعنی با عملش می خواست بگه که آقا
این راه راهیست که من انتخاب کردم .
نحوه شهادت💔؛
خمپاره می خوره بہ ماشینی ڪہ بابڪ ڪنارش بوده...
بابڪ بہ شدت ازناحیہ پا مجروح می شہ...😔
قصد داشتند #بابڪ را باآمبولانس بہ عقب برگردانندڪہ...
آمبولانس راه روگم میڪنہ...
وچند ساعت بعد #بابڪ شهید میشہ🕊
انگارهمہچیز دست بہ دست همدادندڪه
درست ظهرشهادت امام رضا(ع)
به شهادت برسد😢😭
#دلتنگ_کربلا
_._._._._._._._
کانال رفیق اسمانی
به کانال رفیق اسمانی بپیوندید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸,,@xx1399,,🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ازبابڪ_بگو♥️
میخواستیم #بابڪ و اذیت ڪنیم😆
هم تو غـذاش هم تو نوشابش و پـر فـلفل ڪردیم غذارو خورد دیـد تنده میـخواست تحمل ڪنه بـزور با نوشابه بخوره.
نمیدونست تونوشابش هـم فلفل داره نوشابه رو سر ڪشید یهو ریخت بیرون قیافش دراون لحـظه خیلی خـنده دار شده بـودهمه ما ترڪیدیم از خنده خودشم میـخندید 😁😂
و #بابڪ هیچوقت این ڪارمونو تلافی نڪرد
🌸🌸🌸
#داداش_بابک🦋
✌شهید بابک نوری هریس✌
کانال رفیق اسمانی
به کانال رفیق اسمانی بپیوندید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸,,@xx1399,,🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ازبابڪ_بگو♥️
میخواستیم #بابڪ و اذیت ڪنیم😆
هم تو غـذاش هم تو نوشابش و پـر فـلفل ڪردیم غذارو خورد دیـد تنده میـخواست تحمل ڪنه بـزور با نوشابه بخوره.
نمیدونست تونوشابش هـم فلفل داره نوشابه رو سر ڪشید یهو ریخت بیرون قیافش دراون لحـظه خیلی خـنده دار شده بـودهمه ما ترڪیدیم از خنده خودشم میـخندید 😁😂
و #بابڪ هیچوقت این ڪارمونو تلافی نڪرد
🌸🌸🌸
#داداش_بابک🦋
✌شهید بابک نوری هریس✌
کانال رفیق اسمانی
به کانال رفیق اسمانی بپیوندید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸,,@xx1399,,🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خاطره
#بابڪ زنگ زد و گفت:
سبحان همین الان وسایلتو جمع ڪטּ
دو روز بریم قم...🌺
گفتم: #بابڪ جاٰن میشه چند روز
دیگه بریم؟؟!
گفت: نه همین الان!🙁
با اصرارم ڪه بود دوتایے راه افتادیم
از رشت رفتیـم قــم🕌
اونجا ازش پرسیدم:
#بابڪ اینهمه عجله و اصرار
براٰےچے بود؟!؟
گفت:براٰی فرار از گناه!
اگه میموندم رشت،
دچار یه گناه میشدم...⛓
براٰےهمین اومدم به
حضرت معصومه ۜ پنـاه آوردم
✿━━━━━━━❥❀❥━━━━━━━
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷 @xx1399 🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
*#از_بابڪ_بگو🌸*
*رفیقشهید:*
*فراگیری عملی و تئوری هایشعالی بود*
*ایندوست و همراه شهید بابک نوری با بیان اینڪه #بابڪ اخلاقخاصی داشت واین بودڪه وقتی تصمیمبه ڪاری میگرفت،حتماآن ڪار راانجام میدادو مهمهدفیبودڪه داشت،اظهارڪرد: خیلیچیزهادراینمدتڪم یادگرفت، چونخیلیخوبگوش میدادوخوب تبادلنظرمیڪردوچیزیڪهنمیدانسترا میپرسید،فراگیریعملی وتئوری هایش فوق العادهبود وچیزیراڪه یادمی گرفتدیگرفراموشنمیڪرد.*
*#خواهر_بابڪ『♥️』*
کانال عُشاق اَلشهدا
به کانال عُشاق اَلشهدا بپیوندید👇🏻
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸,,@xx1399,,🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
*#خاطــره🎞*
*همرزمشهیدنورے:*
*صبحهادربیابان هاےالبوڪمال*
*هوابهشدتسردبود.*
*بخاطرسرماےشبوبیدارے،*
*صبحهابـےرمقبودیم.*
*گاهےبراےنمازصبحتیمممیکردیم.*
*وقتےموقعنمازظهرمیشد*
*#بابڪ اجبارمیڪرد*
*قضاےنمازصبحهمبخونید*
*چونصبحبہجاےوضوتیممڪردین.*
کانال عُشاق اَلشهدا
به کانال عُشاق اَلشهدا بپیوندید👇🏻
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸,,@xx1399,,🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خاطره 📒
همرزم_شهید : ࿐
حدود یڪ هفته قبل از شهادت
#بابڪ بود، با بچه ها
قرعه ڪشے ڪردیم👊
ڪه ڪے جانباز میشه ، ڪے اسیر و
ڪے شهید ؟!
قرعه ؎ جانباز؎ به
#بابڪ افتاد 🌱
شب شهادت امام رضا "؏"
جانباز شد
از ناحیه پا به شدت آسیب دید 💔
و بعد از چند ساعت ،
شربت شیرین شهادت
رو از دست امام رضا "؏" نوشید…⚜
▪️
▫️
#مهربون_برادرم ❥ ❥ ❥
#ت̷و̷م̷ر̷ا̷̷ج̷ا̷ن̷̷و̷̷ج̷ه̷ا̷ن̷ےᰔ
@xx1399
#خاطره 📒
همخدمتے_شهید : ࿐
#بابڪ اینقد به فرمانده ها میگفت:
چشم حاج آقا ...🌱
این کلمه تکه کلامش شده بود
ما هم هر وقت میخواستیم #بابڪ و اذیتش
کنیم همش می گفتیم :🗣
چشم حاج آقا ⚓
#بابڪ فقط میگفت : تموم کن علی
بعد میرفت آشپزخونه مینشست…⚜
ما فکر میکردیم برای اینکه خودشو تو دل فرمانده ها جا کنه اینکارو میکنه....
ولی بعد ها فهمیدیم اشتباه میکردیم😞💔
#رفیق_شهیدم
شهید بابک نوری🙂
به کانال عـشـاق الشـهـدا بپیوندید👇🏻👇🏻
🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره🎞
رفـیــقشهید:🌷
شب ورود به بوکمال بود. تمام گردان داشت وارد شهر می شد. برخی از مردم هنوز تو شهر بودند. ما گروه موشکی بودیم. باید جاهای خاصی مستقر می شدیم.
چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه و مراقب اطراف بودیم. یه پیرمرد به همراه 3 تا بچه که از 3-4 ساله تا 10-11 ساله👶👧 با لباس های پاره پوره و قیافه های حموم نرفته جلوی ساختمون نشسته بودند که ما بدونیم اونجا خانواده زندگی می کنه.
ما ایرانی ها هم هم که عاشق بچه کوچولو😍
خواستیم یکم بچه ها رو نوازش کنیم. فکرش رو بکن بچه ای که تمام عمرش داعشی دیده، حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم، قطعا می ترسه😨
لباس منم طرحش مثل لباس داعشی ها بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون اون بچه کوچیکه ترسید و چند قدمی عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم
موقع بیرون اومدن از خونه، نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم و بوسیدمشون😚
شهید عارف رفت از تو ماشین باقلوا آورد و به بچه ها تعارف کرد😋
باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه ها رو کمی نوازش کردند و باهاشون دست دادند🤝
#ݜہیدبابڪ راننده ما بود. سوئیچ رو بهش دادم گفتم: بشین بریم. گفت: حوصله ندارم خودت بشین. نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت کردیم#بابڪ زد زیر گریه😭
اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ حسرت اون حالش رو خوردم...😥
#ݜہیدبابڪنورے
#شاید_تلنگر
به کانال عـشـاق الشـهـدا بپیوندید👇🏻👇🏻
🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
#خـاطره🎞
همرزمشهید🧔🏻
تویروستاییبهاسمحمیمهمستقربودیم.🦋
ڪارما،پشتیبانیازنیروهایپیادهحزبالله بود.🌿
باید یه۲۰-۱۰کیلومتریعقبترآمادهمی بودیمتادرصورتلزومواردعملبشیم.🥊
به گماگفتندبریدوتومنطقهایبهاسم T2 بمونید..🌱یهمنطقهایکنارپالایشگاهبود.
منو #بابڪ وحسینراهافتادیم.
مسیرروبلدنبودیموداشتیمپشتسر ماشینشهیدنظریحرکتمیکردیم.🚙 البتهاونموقعشهیدنظریصداش نمیکردیم...یهوتومسیریهجعبهمهمات دیدیم...فشنگکلاشبود.🔗
گفتمبابڪبابڪ نگهدار.یهجعبهفشنگ اونجاافتاده..🤨🌸
#بابڪ گفولشکنباباحتماخالیه..
گفتمنه،نگهدار،جعبهپلمبهحیفه،اونجاکه بیکاریم..واسهخودمونمیریمتیر اندازی..هیچینباشه ۱۰۰۰تاگلولههست..
بابکگفدیگهازشردشدیمولشکن.
گفتمخببرگرد.👀
گفتماشیناقاینظریروگممیکنیم.گفتم اخهتواینبیابونکهفقطهمینجاده هست،مسیرروگمنمیکنیم.
خبیهذرهبیشترگازمیدی..
بابکتاکیدداشتکهاونجعبهخالیه.. خلاصهاینکهنگهنداشتورفتیم..
اونشببابقیهبچههادوراتیشنشسته بودیم...🔥 رانندهآمادهوپشتیبانیاومد بهموناضافهشد.
داشتمیگفت:امروزموقعیکهاومدم اینجا متوجهشدمیهجعبهفشنگکلاشگم شده..احتمالاوسطراهافتاده.
یهلحظهمنوبابکچشمتوچشمشدیم، بابکیهلبخندیزد.👀😆
اونلحظهدلممیخواستخودمشهیدش کنم.😐🔪
بعدمنبهشگفتمالانچیڪارتکنم؟
گفببینیهبارحرففرماندهروگوش ندادما.🙆🏻♂
ولیازدستدادنهزارتافشنگچیزینبود بشهباهاشکناراومد.🤦🏻♂🚶🏻♂
#شهیدبابڪنورے💛
🕊🌷@Oshagh_shohad🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیقشهید :🗣
هوا خیلی سرد بود...🥶
ماهممون تو چادارا ۷یا۸نفری میخوابیدیم واقعا وحشتناک بودسرمای اون شبا ...
ساعت سه شب بود پاشدم رفتم بیرون،
دیدم یکی کنار ماشین باهمون پتو داره نماز شب میخونه!!
این چیزا رو ما تو واقعیت ندیدیم، توفیلمادیدیم!
اما من درمورد #بابڪ دیدم ..🍃
یه جوون عاشق ..🍂
#بابڪ داشت تواون سرما باخداش حرف میزد...🙃
#شهید_بابک_نوری
#عزیزبرادرم
#مدافعحرم
@Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره🎞
رفـیــقشهید:🌷
شب ورود به بوکمال بود. تمام گردان داشت وارد شهر می شد. برخی از مردم هنوز تو شهر بودند. ما گروه موشکی بودیم. باید جاهای خاصی مستقر می شدیم.
چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه و مراقب اطراف بودیم. یه پیرمرد به همراه 3 تا بچه که از 3-4 ساله تا 10-11 ساله👶👧 با لباس های پاره پوره و قیافه های حموم نرفته جلوی ساختمون نشسته بودند که ما بدونیم اونجا خانواده زندگی می کنه.
ما ایرانی ها هم هم که عاشق بچه کوچولو😍
خواستیم یکم بچه ها رو نوازش کنیم. فکرش رو بکن بچه ای که تمام عمرش داعشی دیده، حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم، قطعا می ترسه😨
لباس منم طرحش مثل لباس داعشی ها بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون اون بچه کوچیکه ترسید و چند قدمی عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم
موقع بیرون اومدن از خونه، نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم و بوسیدمشون😚
شهید عارف رفت از تو ماشین باقلوا آورد و به بچه ها تعارف کرد😋
باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه ها رو کمی نوازش کردند و باهاشون دست دادند🤝
#ݜہیدبابڪ راننده ما بود. سوئیچ رو بهش دادم گفتم: بشین بریم. گفت: حوصله ندارم خودت بشین. نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت کردیم#بابڪ زد زیر گریه😭
اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ حسرت اون حالش رو خوردم...😥
#ݜہیدبابڪنورے🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره🎞
رفـیــقشهید:🌷
شب ورود به بوکمال بود. تمام گردان داشت وارد شهر می شد. برخی از مردم هنوز تو شهر بودند. ما گروه موشکی بودیم. باید جاهای خاصی مستقر می شدیم.
چند دقیقه ای رفتیم بالای یه خونه و مراقب اطراف بودیم. یه پیرمرد به همراه 3 تا بچه که از 3-4 ساله تا 10-11 ساله👶👧 با لباس های پاره پوره و قیافه های حموم نرفته جلوی ساختمون نشسته بودند که ما بدونیم اونجا خانواده زندگی می کنه.
ما ایرانی ها هم هم که عاشق بچه کوچولو😍
خواستیم یکم بچه ها رو نوازش کنیم. فکرش رو بکن بچه ای که تمام عمرش داعشی دیده، حالا با دیدن ما که لباس نظامی پوشیدیم، قطعا می ترسه😨
لباس منم طرحش مثل لباس داعشی ها بود. موقعی که رفتیم نزدیکشون اون بچه کوچیکه ترسید و چند قدمی عقب رفت. ما هم دیگه کاریش نداشتیم
موقع بیرون اومدن از خونه، نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بچه ها رو بغل کردم و بوسیدمشون😚
شهید عارف رفت از تو ماشین باقلوا آورد و به بچه ها تعارف کرد😋
باقی بچه های تیم هم اومدند و اون بچه ها رو کمی نوازش کردند و باهاشون دست دادند🤝
#ݜہیدبابڪ راننده ما بود. سوئیچ رو بهش دادم گفتم: بشین بریم. گفت: حوصله ندارم خودت بشین. نشستیم تو ماشین و و همین که حرکت کردیم#بابڪ زد زیر گریه😭
اون لحظه بود که از اعماق قلبمـ حسرت اون حالش رو خوردم...😥
#ݜہیدبابڪنورے
@Oshagh_shohadam