eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
828 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
بـسـم‌رب‌ِّالـمـهـدےعـج ‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ تو همین فکرها بودم که در خونه باز شد؛ و مامانم اومد تو.. _سلام مامان،چطووووری؟! مامان: -سلام عزیزم،ممنون تو خوبی؟! _قربونت برم،چرا آنقدر زود اومدید؟! مامان: -دیگه فقط رفتیم یکم گردش کردیم و برگشتیم.. _بابا کجاست..؟! مامان: -اون هم با داییت رفت برا یه کاری.. -واااای چقدر سوال پیچ میکنی دختره فوضول..! _فوضول نیستم کنجکاوم رفتم تو اتاقم و ماسک صورت رو برداشتم و زدم به صورتم و یه نگاه به آینه کردم و زدم زیر خنده "این خارجی‌ها از این ماسک‌ها میزنن باکلاس میشن اونوقت من شبیه جن و روح شدم.. تلفن خونه زنگ خورد؛ _مامان تلفن رو جواب میدی..؟! _دستام کثیفه.. با صدای سلام و احوال‌پرسیش، فهمیدم جواب داده.. رفتم تو حال.. مامان: -بله..فکراش رو کردهــ! "واااااااااااااای خاله لیلاست" *-* به سرعت جِت رفتم زانو زدم کنار مامانم نشستم مامان: -بله،جواب مثبته؛مبارک صاحبش.. .... -فقط یه چیز لیلاجان،اگه میشه فرداشب بیاید خونه ما ان‌شاءلله قرار عقد و عروسی رو بزاریم.. .... -قربان شما، -پس ان‌شاءالله فرداشب منتظریم.. .... -خداحافظ شما من با تمام ذوووقی که تو چشم‌هام بود پریدم بغل مامانم _وااااااااااااای مامان فداااااااات مامان: -واااای ولم کن.. -ماسکِت لباسم رو کثیف میکنه.. -دختره‌ی کثیف، آخه تو الان وقت شوهر کردنته بچه؟! خندیدم صدای در اومد "بابامه" رفتم تا جلوی در استقبالش؛یادم نبود ماسک دارم بابام تا من رو دید یه لحظه چشم‌هاش گرد شد و رفت عقب.. بابا: --خدا خَفَت نکنه پدر سوخته.. --یه هایی یه هویی مثل این جن‌هااا _سلام،باید خوشگل کنم بابایی.. مامان: -دختر بی‌حیا پریدم تو بغل بابام و یه ماچ گنده از لپش کردم بابا: --دختر ماسکت زندگیم رو کثیف کرد؛ آخه من مطمئنم این پسره مهدیار مورد داره.. _چـــــــــــــــــــرا؟! بابا: --چون اگه عقل داشت نمیومد تو رو بگیره.. _واااای بابا مثلا من دخترتماااا بابا: --دیگه من طرفدار هم‌نوعم هستم.. _کات فووووور اووور بابا --اووووور رفتم تو اتاق، واای چقدر خوشحالم این روزها.. گوشیم رو برداشتم و دوتا پیام از طرف مهدیه: -آخر تو رو بهمون انداختن! _تا دلتم بخواااد پیام دوم از طرف مهدیار: -ممنون بابت جواب جوابش رو ندادم اصلااا مغرور نیستم‌هااااا ولی خب،اصلا بیخیال پریدم رو تخت و به سقف خیره شدم.. "وااااای خدایا دمت گررررم" ‌ نویسنده: @Oshagh_shohadam