ولنتاین!؟🤌🏽😶
بچہشیعہعشقشوسالگࢪدازدواجِ امیرالمومنین؏وحضرٺزهرا(س) ثابٺ میڪنهمشتی!
ولنتاینواسہغربیهاس!!..
@Oshagh_shohadam
به نام الله🌱
پاسدار حرمت خون شهیدان
درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و سلام بر شهدای کربلای ایران و سلام بر خانواده ی شهداء .🌹
در درجه ی اول تشکر و قدردانی از پدر و مادر عزیزم می کنم ، که توانستند فرزندی تربیت کنند که به این انقلاب اسلامی ایمان داشته باشد. ✨
و شما باید افتخار کنید که توانستید فرزندتان را به جبهه بفرستید و افتخار بکنید که توانستید یک شهید به اسلام هدیه بکنید و ان شاء الله با دادن یک شهید با ایمانی قوی تر پشتیبان ولایت فقیه باشید.🇮🇷
پدر و مادرم برای من ناراحت نباشید که من به آرزوی خود که شهادت بود رسیدم و برای من گریه نکنید که همانطوری که می دانید شهداء زنده اند.🌺
پدر و مادرم حتما به نمازجمعه و دعای کمیل و راهپیمایی ها بروید و بیشتر به به مسجد بروید.🌿
مادر جان یک سخن با تو دارم که باید برادرم محسن یک مسلمان واقعی و حزب الله باشد و در خط ولایت فقیه باشد.🌷
پدر و مادرم اگر جنازه من به دستتان رسید در هرجایی که راحت هستید به خاک بسپارید و اگر جنازه من به دستتان نرسید هیچگونه ناراحت نباشید.🍃
#وصیتنامه
#پویش
شهید محمد حسین زارع
متولد سال 1342 در 1 مهرماه 1361 به درجه رفیع شهادت نائل شد.
مزار شهید در گلزار شهدای امام زاده عقیل (ع) اسلامشهر میباشدـ
@Oshagh_shohadam🕊
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرشبمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
بـہ نیتشہید محمدحسینزارع🕊
الهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…🍃
#پویش
#شهیددرخواستی
پ ،ن : اگه عکس خوب نشد عذر می خوام همین یک دونه عکس از شهید در اینترنت بود به همین دلیل خوب در نیومد چون کوچیک بود 😢
به بزرگی خودتون ببخشید 😔
هدایت شده از 🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#زيـاږݓݩــاݦـہشهــڌا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است
……ڪہ آسمانیت مےڪند.……
🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد.
دلــها را راهےڪربلاے جبــهہها
مےڪنیم و دست بر سینہ،
بہ زیارت "شــهــــــداء" مےنشینیم...|♥️
🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻
#شادے_روح_شهـــــــدا_صلوات🌾
@Oshagh_shohadam
بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتسیوهفتم
نفهمیدم چیشد،
چشمهام رو باز کردم دیدم صبح شده..
واای نماز صبحم قضا شد :((((
بلند شدم وضو گرفتم و نماز قضام رو خوندم،
همیشه سعی کردم نماز صبح مهم باشه واسم..
چون یه بار خوندم که؛
"مادربزرگ شهیدجهادمغنیه دو هفته بعد از شهادت جهاد خواب میبینه که به جهاد میگه:
"چرا آنقدر دیر اومدی بهم سر بزنی؟!"
و شهیدجهادمغنیه گفته:
در بازرسی بودم،
بازرسی نماز مخصوصا نمازصبح"
حالا اون شهید بوده و بازپرسی شده...
وای به حال ما💔
امتحانات شروع شده بود..
نشستم پای درس و کتاب،
باید یه ذره میخوندم تا عصر برم پیش مهدیه
"واااای خونه مهدیار اینا ^-^ "
هنوز یه صفحه نخونده بودم که گوشیم زنگ خورد
"تماس تصویری سه تایی"
_سلام بچههاااا
فاطمه:
-واای هدیه تعریف کن
نارنج:
-زود تند سریع
"چه غلطی کردم دیشب یه پیام دادم"
_اولا جواب سلام واجبه،
دوما شروع کردم به تعریفکردن..
نارنج:
-خاک تو سرت،
یکی سرش خورد به سنگ اومد تو رو بگیره که اون هم پرید..
زدیم زیر خنده،واقعا که
_بچهها میزارید درس بخونم..؟!
فاطمه:
-درس رو بیخیالش بابا...
_عزیزم آقاامامزمان(عج) یار بیسوااااد نمیخواد
باید علم و دانش داشته باشی تا در دوران ظهور به یه دردی بخوری
نارنج:
-راست میگه و هم اینکه رهبر هم گفته؛
"اول درس بعد کار فرهنگی"
_اصلا توقع از ما مذهبیها بیشتر هست،
باید سعی کنیم زمین نخوریم..
فاطمه:
-واااای غلط کردم یه چی گفتم حالا همشون رفتن رو منبر
خندیدیم،
بعد هم خداحافظی و تماس رو قطع کردیم..
نشستم پای درس و کتابم..
"وااای چقدر درس خستهکننده هست ولی چه باید کرد..!"
بعد یک ساعت مطالعه سرم رو از رو کتاب برداشتم..
@Oshagh_shohadam
بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتسیوهشتم
رفتم وضو گرفتم و نشستم پای جانماز..
یه دو رکعت نماز شُکر خوندم...
چون واقعا ازدواجی که میلی بهش نباشه قشنگ نیست..
از خدا خواستم همه چی رو درست کنه...
یه نگاه به قاب #یافاطمهالزهرا رویِ دیوار کردم
"مامانزهرا(سلاماللهعلیها)!
نمیدونم چی شد که اینجوری شد
ولی من همه چی رو دادم دست شما
مادری کنید برام..."
ناهار خوردم و رفتم نشستم پای گوشی..
رفتم تو اینستا و دوتا پست گذاشتم...
"یک پست سیاسی و یک پست مهدوی"
چیز الکی که نیست،جنگ، جنگ نرم هست،
باید فعالیت بشه تو فضای مجازی..
به جای اینکه بیکار بچرخیم تو مجازی باید فعالیت کنیم..
قرار شد برم یه گوشیم رو چک کنم و بیام بیرون ولی نمیدونم چرا دوساعت شد..
پاشدم رفتم لباس پوشیدم...
"شلوار ششجیب مشکلیرنگ با پیرهن و کفش خاکیرنگ با روسری مشکیرنگ..
هر موقع تیپ مورد علاقم یعنی "چریک" میپوشم جلوی چادرم رو میبندم تا معلوم نشه
آخه برای خودم میپوشم نه دیگران..
سوار هاچبکجوون شدم و گازش رو گرفتم
رسیدیم و رسیدیم..
تو آینه ماشین خودم رو برانداز کردم؛
"وووووی جووون،
آخه تو چرااا آنقدر خوشکلی دختر؟!هااااا"
متوجه نگاه کسی شدم،برگشتم...
یه پیرزن بود که تکیه به عصاش من رو نگااه میکرد اومد از کنارم رد بشه که گفت:
-خدا همه مریضها رو شفا بده..
اون من رو میگفت..؟!
دستهام رو گرفتم بالا و گفتم:
_الهی آمین
زدم زیر خنده و رفتم و درب خونه رو زدم...
مهدیه اومد و درب رو باز کرد...
بعد از سلام و احوالپرسی رفتیم داخل..
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
@Oshagh_shohadam
بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتسیونهم
مهدیه:
--چرا حلقه نشونت دستت نیست دختر..؟!
_نامزدیم رو بهم زدم..
پرید بالا و یه جیغی زد..
"این چرا خوشحال میشه!!"
مهدیه:
--چراااااا..؟!
_به درد هم نمیخوردیم،
حالا تو چرا بال در میاری..؟!
مهدیه:
--هاا..!من..!خب چیزه..!
--آهان خب دوتائیمون در مجردبودن تفاهم داریم..
_آخه این هم شد دلیل..؟!
مهدیه:
--حالا بیخیال،
بیا بریم درس بخونیم که چند هفته بیشتر تا کنکور نموندهــ...
چادرم رو درآوردم و شروع کردم به توضیحدادن درسهاش..
وسط درس خوندن بودیم که مامان مهدیه با یه ظرف میوه اومد داخل اتاق..
لیلا:
-دستت درد نکنه دخترم،واقعا زحمت میکشی..
_این چه حرفیه،وظیفمه..
لیلا:
-برای جبران زحماتت میخوام ببرمت یه جایی..
باذوق گفتم:
_خواهش میکنم،
_کجااااا..؟!
لیلا:
-ما همیشه این موقعهای سال خانوادگی میریم مشهد میخوام توهم بیای باهامون..
مهدیه:
--وااااااااااااای،عاااالی بووووود..
--باااااااید بیاااااااای...
_واااای دستتون درد نکنه؛
از اونجایی که تعارفی نیستم باید ببینم چی میشه..
"وااای یعنی قرار بود مهدیارم بیااااد!"
لیلا:
-خانوادتم بیار دخترم!
انگار نمک ریخت رو زخمم💔
_خاله لیلا من خانوادم اهل این چیزها نیستن
_یه جورایی خیلی فرق دارن با من..
آهـــان پس مذهبی نیستن
-درکت میکنم دخترم من هم زمانی که عاشق رضا(شوهرش)شدم مذهبی نبود ولی خب ازدواج کردیم و خیلی اذیت میشدم..ولی خب گذشت..
"مهدیه قبلا بهم گفته بود که پدرش سکته کرده
و چندین سال پیش فوت کرده"
_خدا رحمتشون کند
لیلا:
-ممنون و همچنین رفتگان شما رو هم انشاءالله..
@Oshagh_shohadam
35.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در سایهی او هیچ کسی کافر دین نیست،
اصلا تو بگو چیست اگر، عشق همین نیست!
والله که نزدیکتر از او به یقین نیست،
در دین علی، پینه فقط رویِ جبین نیست!
#علی_قلیچ
#میلاد_امام_علی
@Oshagh_shohadam