eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
886 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
*↯ازولادٺ تاشہادٺ یھ مسیࢪھِ ڪسے ڪ تواێن مسیࢪ خداࢪوانتخاب ڪنھ اوݩ بࢪندس!شھید میشھ شہید!!:)💔 @Oshagh_shohadam
-تاریخ تولد‌ و وفـٰات‌ دست من‌ و‌ شمـٰا‌ نیست..! ولـےِ تاریخ دسٺ خودمونہ! کےمیخواۍبشےهمونے کھ خدا مےخواد؟!🍃❤️ @Oshagh_shohadam
نویسنده:فاطمه رهبر انتشارات_خط مقدم رایگان میزارم براتون به شرط دعا شهادت در حق ادمین های کانال و نویسنده محترم در هر موقعیتی ، به فکر جلو رفتن است . همه متوجه بی قراری های این جوان اند . این روزها، بابک ، بعد ایفای مسئولیت هایی که بر عهده دارد ، بیشتر وقتش را با خواندن نماز و دعا پر می کند . خط عملیات ، بعد از چند روز جلو کشیده می شود . حالا نیروها از منطقه ی تی ، چهار به تی ، پنج رسیده اند . پیشروی امیدوار کننده ای ست . فرمانده برای سرکشی به عقبه ، یعنی تی ، دو ، می آید . پستی و بلندی های جاده و آفتاب داغی که قصدش سوزاندن است . باعث کلافگی سرنشینان ماشین شده . جای خواب مناسب و نبود مکان برای استحمام ، ناخواسته خُلق ها را تنگ کرده . یعقوب پور از ماشین پیاده می شود . این بار ، سرهنگ زارع هم همراهش است . یعقوب پور روی لباس هایش دست می کشد و خاک روی صورت و ریشش را تکان می دهد . سر بالا می گیرد و رو به آفتاب ، کنار یکی از چادر ها بابک را می بیند . سایه اش کشیده شده تا ‌کنار چادر پشتیبانی . باورش نمی شود که بابک از حمیمه هم خارج شده است . این بار باید با این جوان جدی باشد . این طور که او در حال حرکت و پیشروی است ، هیچ بعید نیست که زودتر از فرمانده به بوکمال برسد ! بابک را صدا می زند . بابک ، باز با همان نگاه آمیخته با شرم و لب های کشیده و یونیفرم مرتب و سر و صورت و موهایی که از پاکیزگی برق می زند ، مقابلش می ایستد . قرار بود اخم کند و با تحکم یک فرمانده رو به رویش بایستد و او را برای سرپیچی از دستورش توبیخ کند ؛ اما حالا که بابک رو به رویش ایستاده ، کلماتش کمتر رنگ و بوی ملامت دارد : _ اقا بابک ، همین جوری داری با ما می آیی ها؟! چی شده ، آقا ؟! چرا به حرف ما گوش نمی کنی ؟ اگه حرفی هست ، به ما هم بگو . اگه هدفی داری ، بگو خوب ، ما هم بدونیم . . . سکوت بین شان ، با صدای خش خشی که بابک با نوک پوتینش در می آورد ، خدشه دار می شود . فرمانده ، دست های بلند و کشیده اش رد پشت هیکل ورزیده اش قفل می کند . شانه هایش را عقب می اندازد . خستگی این چند روز ، انگار یک کوله پشتی پر از سنگ شده و روی دوشش قرار گرفته . همچنان منتظر پاسخ می ماند . بابک سر بالا می گیرد . موهایش کجکی ریخته شده روی شقیقه ی چپش . می گوید : آقا ، ما اومده ایم بجنگیم ؛ نه این که بخوریم و بخوابیم . تو حمیمه ، همه اش دراز‌کش بودیم ! چرا وقتی می تونم اینجا مفید باشم ، تو عقبه بمونم ؟ یعقوب پور ، به جوانی که یک سر و گردن از او کوتاه تر است ، نگاه می کند . مانده چه بگوید . دست هایش گره خورده و هی سر انگشتانش باز و بسته می شود . نفسی می گیرد و به دور و برش نگاهی می اندازد . چقدر دلش برای دیدن دار و درخت و خش خش برگ ها توی هوا تنگ شده . به نزدیک شدن علیرضا نظری نگاه می کند . با ام دست می دهند . نظری ، همان جور که ریش های تُنُک و سفیدش را می خاراند ، به طرف سرهنگ زارع می رود که کنار ماشین با عده ای مشغول صحبت است . گروه موشکی تا حدودی سر و سامان گرفته و حالا برای پیشروی ، منتظر دستور فرمانده است . نظری ، اندام نحیف و لاغرش را تکیه می دهد به تویوتای کنار دستش ، حدود شصت سال دارد . باد ، با مشتی شن ، لای موهای سفیدش پیچ و تاب می خورد . آقای زارع ، جانشینش را صدا می زند . یعقوب پور ، قبل از رفتن ، نگاهی به بابک که همان طور سر به زیر مشغول ور رفتن با خاک و خل هاست ، می کند می گوید : دیگه از اینجا تکون نخور ، بابک ؛ بابک ، . ‌. . ادامـــہ دارد ـ ـ ـ 🦋بـہ ڪانـاݪ عـشـاق الـشہـدا بـپیـونـدیـد🦋 eitaa.com/Oshagh_shohadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـے شود، پرواز است ……ڪہ آسمانیت مےڪند.…… 🌱و اگر بال خونیـن داشتہ باشے🌱 دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مےگیرد. دلــ‌ها را راهےڪربلاے جبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــ‌هــــــداء" مےنشینیم...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌻 🌾 @Oshagh_shohadam
جمعه دلگیر نیست جمعه دلش گیر کسی ست💔 یا بن الحسن آقابیاااااااااا اللهم عجل لولیک الفرج..💔 @Oshagh_shohadam
شِڪَستَم.... شِڪَستۍ.... شِڪَستَند.... دِل‌ِمَہدۍرا.... ڪُجـٰایۍدۅرِت‌بِگَردَم....!💔 @Oshagh_shohadam
⚠️ میگما🖐🏻 احیانااینقدر‌ڪہ‌شڪایٺ‌مےکنی ازنداشتہ‌هات خدا‌وکیلۍ چقدر‌واسہ داشتھ هات شڪر‌خد‌اکردی؟ @Oshagh_shohadam ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عالم‌ منتظر‌ امام‌ زمان، و‌ امام‌ زمان‌"عج" منتظرِ آدمایی که بلند بشن‌ و خودشون‌ را‌ بسازن... :) @Oshagh_shohadam‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ࢪفیق‌؛‌حواست‌بہ‌جوونیت‌باشہ نڪنه‌پات‌بلغزه‌،قࢪاࢪه‌این‌پاها‌تو‌ گࢪدان‌صاحب‌الزمان‌"عج"باش...シ! - @Oshagh_shohadam
استادرائفی‌پور: اگه‌همین‌جمعه، جمعه‌ظهور‌بود؛ چه‌کارباید‌بکنیم...؟! چقدرآماده‌ای‌...؟! چقدر‌حساب‌وکتابت رودرست‌کردی؟🔖 چقدرحق‌الناس‌گردنت‌هست...؟! چقدرتوبه‌کردی‌...؟! دریه‌سری‌روایات‌اومده که‌بعد‌از‌ظهور‌دیگر توبه‌ای‌پذیرفته‌نمیشه...!!!💔 @Oshagh_shohadam