هدایت شده از خبر فوری
عصای مادر
🔹مادر شهید غلامحسین اشعری با بیان خاطرات فرزند شهیدش میگوید: " پا درد داشتم و نمیتوانستم درست مثل قبل راه بروم. قرار بود به درمانگاه بروم تا آمپول بزنم. در خیابان بودم که ناگهان، عضلهی پایم گرفت و دیگر نتوانستم قدم از قدم بردارم. دستی زیر بازویم را گرفت. نگاهم را برگردانم و دیدم غلامحسین است. با پدرش داشتند به هیئت امامزاده عبدالله (ع) میرفتند. تا من را دیده بود، سریع از ماشین پیاده شده بود تا به من کمک کند. من را بلند کرد، روی کولش گذاشت و تا درمانگاه برد. بعد از اینکه تزریق را انجام دادم، باز کمکم کرد و من را به خانه رساند و گفت: «مامان، کار دیگهای نداری؟ اگه درد داری یا میخوای گریه کنی من نمیرم. پیشت میمونم.» من هم به او گفتم: «نه پسرم! خیالت راحت؛ برو به هيئتت برس."
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
@AkhbareFori
هدایت شده از خبر فوری
جوانی که بعد از شهادت شناخته شد
🔹پدر شهید میثم نظری درباره فرزندش میگوید: «تازه بعد از شهادتش بود که فهمیدیم در چند موسسه خیریه برای سالمندان و نیازمندان کار میکند و شبها برای رسیدگی به آنها به موسسه میرفت برایشان لباس میشست و آنان را به حمام میبرد.»
🔹خواهر شهید با اشاره به خصوصیات اخلاقی برادرش بیان میکند: " بهخاطر روحیاتش خیلی در مدرسه اذیت میشد و احساس میکرد که در این مسیر آیندهای ندارد اما در این میان معلم دینی دوران دبیرستانش تاثیر عمیقی بر او گذاشت، طوری که او نماز شب و نماز اول وقتش ترک نمیشد. خواهرش شهادت میثم را ثمره تاثیر عمیقی میداند که معلم دینی میثم بر او گذاشت. او گفت غیرت میثم زبانزد خاص و عام بود طوری که در محل نمیگذاشت به کسی بی احترامی شود اما این غیرت باعث نشده بود که او با بی احترامی و خشونت با دیگران برخورد کند.
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_حرم
@AkhbareFori
هدایت شده از خبر فوری
اجکت نکرد تا هواپیمایش به روستا نخورد
🔹 صبح روز بیست و یکم فروردین ماه سال ۱۳۹۱، سیدعلی به عنوان «استادخلبان» و بازرگانفر به عنوان «کمک خلبان» با هواپیمای آموزشی پریدند، تا بر سر آبهای نیلگون خلیج فارس رفتند و در حال برگشت بودند که هواپیما دچار نقص فنی شد. سیدعلی با مهارت بالا، هواپیما را تا نزدیکیهای شیراز کشاند.
🔹هواپیما دیگر در حال سقوط بود و کار از کار گذشته بود و وقت آن رسیده بود که سیدعلی اجکت کند، ولی به دلیل اینکه هواپیما بر سر خانههای روستای نظرآباد در منطقه سروستان شیراز رسیده بود، این کار نکرد. اهالی نظرآباد میگفتند: «به قدری هواپیما، نزدیک به زمین شده بود که ما در حال فرار از خانههایمان بودیم، ولی در یک لحظه سر هواپیما به سمت آسمان و به سوی کوههای اطراف روستا رفت، سقوط کرد و منفجر شد.»
#معرفی_شهید
#شهید_خلبان
@AkhbareFori
هدایت شده از خبر فوری
شهیدی که «صیاد لحظه ها» نام گرفت
🔹یکی از همرزمان شهید کاظم فتحیزاده میگوید: " یک بار با همدیگر کوه رفتیم، به نقطهای در منطقه کولک رسیدیم که توسط عراق مینگذاری شده بود. داشتم راه میرفتم که کاظم گفت: صبر کن، تکان نخور. چیزی جلوی پایم نشان داد و گفت: این یک مین گوجهای است. من فکر کردم قارچ است. به آرامی مین را کشید بالا و چاشنیاش را کشید و خنثی کرد. روزهای مرخصی هم کارش همین بود. میرفت توی میادین مین و مینها را خنثی میکرد. کاظم میگفت: خدا را خوش نمیآید عشایری که اینجا رفت و آمد دارند دچار مشکل شوند.
🔹کاظم فتحیزاده با اینکه تحصیلات چندانی نداشت و آموزشهای آکادمیک را نگذرانده بود اما به واسطه تجربه اندوزی و دقت و هوش سرشاری که داشت در نقشهخوانی نابغه بود.
🔹یکروز قبل از شروع یک عملیاتی نقشهای را پهن کرده بودند، کاظم تا چشمش به نقشه افتاد مکثی کرد و انگشت روی یک مربع در نقشه گذاشت و گفت: مقر و پایگاه منافقین همین نقطه است! اطرافیان به شوخی گفتند: حتماً علم غیب داری و سپس با استفاده از قطبنما و نقشه مشغول در عین ناباوری دیدند مقر درست در همان نقطهای است که کاظم چند لحظه پیش بر روی نقشه نشان داده است.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
@AkhbareFori
هدایت شده از خبر فوری
افشاگریهایی که کار دست «عبدالحمید» داد
🔹شهید عبدالحمید دیالمه وقتی شنید بنیصدر برای ریاست جمهوری کاندیدا شده است مخالفت جدی خود را اعلام کرد و گفت: «ریاست جمهوری بنی صدر برای جمهوری اسلامی فاجعه است!» و تا توانست علیه او روشنگری کرد. حتی پیشنهاد داد در رابطه با اقتصاد و جایگاه زن با او بحث آزاد داشته باشد که بنی صدر از این موضوع شانه خالی کرد.
🔹شهید دیالمه، ابتکارهای چشمگیری در زمینه های هنری و ادبی از خود بروز داد و همزمان با تحصیل، در زمان اختناق رژیم منحوس پهلوی نمایشنامه و فیلم های پرباری را تهیه و اجرا کرد. «تأسیس کتابخانه اسلامی» از دیگر ابتکارات وی بود.
#معرفی_شهید
#شهید_ترور
@AkhbareFori
هدایت شده از اخبار مشهد
شهیدی که با شهادتش از عدد ۱۱/۲۳ رمزگشایی کرد
🔹شهید محمدرضا حمامی هنگام شهادت، معروف شد به «داماد يک شبه»، و «حنظله خراسان». وقتی ازدواج کرد فقط یک شب توانست در مشهد دوام بیاورد و فردای آن روز دوباره عازم منطقه شد. هرچه دوستان و فامیل به او گفتند تو تازه ازدواج کردی حداقل یک هفته بمان، ولی او قبول نمیکرد. میگفت منطقه به من نیاز دارد. این آخرین باری بود که شهید حمامی عازم جبهه شد و بعد از آن در عملیات «والفجر مقدماتی» به شهادت رسید.
🔹یکی از همرزمان شهید تعریف میکند: " محمدرضا حدود یک ماه قبل از شهادتش، مرتب باخودش عدد بیست و سه، یازده (۱۱/۲۳) را تکرار میکرد. پرسیدم این عدد چیست؟ در جواب گفت: «مجید تو هم تکرار کن تافراموش نکنی».
🔹 " من که از حرفهای محمدرضا سر در نمیآوردم دیگر چیزی نگفتم، ولی عدد بیست و سه، یازده در ذهنم بود. روزی که به شهادت رسید، عراقیها او را از پشت با تیر زدند ناگهان یاد حرفش افتادم که میگفت: «بیست و سه، یازده را فراموش نکن»، چون آنروز دقیقاً ۲۳ بهمن ماه بود. با شهادتش فهمیدم که او از مدتها قبل میدانست که در این روز به شهادت میرسد."
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
@AkhbarMashhad