هدایت شده از - قرین -
بایستی در علم روانشناسی شاخهی جدیدی
به نام [ مشهد درمانی ] ابداع شود تا حال
مردمان سریعتر از آنچه میپندارند ؛ خوب
شود:))
عزیزِ ماندگارِ من؛
مراقبههایت به وقتِ دلهرهها و دلگیریها، آبِ روی آتش است و خاکسترِ روی آتشِ نیمسوز را هم دودِ هوا میکند. بمآن و بمآن برای همین یک نفر، همین من، تنها؛ که زیباست این حضور ..
هدایت شده از خیآلِخوش.
خوشحالم که فور زدید عیون خانم.
کلمآت از توصیفِ چنل و قلمِ شما عاجزند.
قبل از نوشتنِ هر متن ، میشینید ساعتها فکر میکنید و
غرقِ کلمات میشید تا یک متنِ زیبا در بیاد ، تک تکِ
کلمآت از تهِ قلبتون در میاد که انقدر به دل میشینن.
همونجور که میگه : هر آنچه که
از دل برون آید لاجرم به دل نشیند.
آروم ، بالغ ، صبور ، زیبا ، خوشوایب ،
خوشعکس ، مهربون و خوشقلم💙.
برایِ عیون : https://eitaa.com/Oyooni .
عیون .
خوشحالم که فور زدید عیون خانم. کلمآت از توصیفِ چنل و قلمِ شما عاجزند. قبل از نوشتنِ هر متن ، میشینی
ممنونم بابتِ این توصیفِ قشنگ و دلنشین، آبیِ خوشرنگ.
میزارم همینجا بمونه تا هر وقت چشمم بهش خورد، مثلِ همین الآن لبخندِ کِشدار بیفته روی لبهام.🤍
مرا به صرفِ فنجانی قهوه به آغوشی اَمن دعوت کرد؛ او از فنجانِ آرامشِ دقایق نوشید و من از قهوۀ چشمهایش.
آدمها چقدر توی شب عوض میشن مآهی.
برای لحظهای کوتاه دل از موسیقی کندم و به چهرۀ خنثی و نیمهتاریکش که نیمۀ دیگهـش با نورِ کم سوی چراغِ پشتِ پنجره روشن شده بود، کنجکاوانه نگاه کردم.
میگم یعنی.. آدم شبا لطیفتر و نحیفتر و ضعیفتر میشه؟ یا شبا زورِ بازو دارن؟ شایدم هر دوتاش، نه؟
چیه این آدمیزاد مآهی؟ آخه تو فکرشو بکن کل روز داری از این سرِ شهر تا اون سرِ شهر خودتو سرگرمِ کار میکنی و هزارتا بار از گوشه موشههای زندگی رو دوشِ نه چندان سبکت میریزی و کلی کارِ دیگه رو با جملۀ "وقت ندارم" کنسل میکنی و زمان میگه دِ برو که رفتیم؛ زِرتی شب که میشه دلت یهو میاد وسط میگه دالّی، من اومدم و کوله بارِ احساسات، بیا اینورِ بازار که آتیش زدم به مالم.. میریم سرِ بساطِ دل میبینیم یه مُشت دلتنگیِ شیرین و یه خروار اشتیاق و یه گونی اکلیل ذوقی، از اون طرف دو قاشق زهرِ تنگدلی و دو بندِ انگشت اشک و آهِ سینهسوز و یه چمدون انواع و اقسام غم. حالا ما موندیم و جیبِ خالی و دلتنگیِ همیشه رایگان.
بدیِ داستان میدونی کجاست مآهی؟ اونجاست که حتی اگه همین امروز تو بغل گرفته باشی و تو بغل گرفته شده باشی، فرقی به حالِ دستفروشیِ دل نداره جز اینکه حجمِ کمتری به خوردمون میده تا جایی که به بغلِ همیشگی برسی و اکسیرِ جاودان بخوری که بساطِ رنگ رنگیِ همیشه قشنگِ از همه رنگ بچینه واست این دلِ ما.
چیه این دل مآهی؟ چیه این آدمیزادِ دلباخته؟