eitaa logo
|°پر پرواز°|
98 دنبال‌کننده
482 عکس
274 ویدیو
51 فایل
-وأنتَ‌المَفزَعُ‌فِي‌المُلِمّات و تو پناهي در هر پیشامدِ بد!🤍🌱 🌱🎈خادم: @sadat7894 @M_7898
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽‌✨ 🌹 حجت الاسلام رفیعی: معامله امام رضا(ع) با زائرانشان🌹 شرح زيارت امين الله: 🔹زيارت قبور اهل بيت(ع) پاك كننده و حركت دهنده از شرك به سوي توحيد است. 🔹زيارت بهترين وسيله براي درك محضر ائمه معصومين(ع) است، انسان از طريق زيارت و توسل به اهل بيت(ع) امنيت روحي و رواني خود را به دست مي ورد. 🔹زیارت حضور آگاهانه و قلبی است كه انسان به وسيله آن از عالم مادي جدا مي شود و به معنويت حقيقي متصل مي كند، حضور در اماكن مقدسه، پیوند قلبی و تاثیرات ژرف در انسان به وجود می آورد كه موجب اصلاح اخلاق مي شود. 🔹امام رضا (ع) كه فرموده‌اند: «هر کس به زیارت من بیاید من در سه جا به دیدن او می‌روم هنگامی که نامه اعمال به دست‌های راست و چپ داده می‌شود، در وقت نهادن اعمال در میزان و در هنگام عبور از صراط.»، محال است کسی به امامت علی بن موسی‌الرضا(ع) اعتقاد داشته باشد، اما نبوت و معاد و توحید که اصول دین هستند را نپذیرفته باشد. 🔹جريان زيارت از امام شروع مي شود و پايانش لقاءالله است، حضور مسلمانان در حرم ائمه اطهار(ع) در اصل تبيلغ دين اسلام و ابراز بيزاري از دشمنان دين است. 🔹امام رضا(ع) به تمام زائرانش توجه دارد، اولین امری که زائر بایستی به آن توجه کند آن است که در زیارت، تسلیم امر امامت باشد و نسبت به حقوق امام معرفت داشته باشد. 🔹 زیارت انسان را از سرگردانی نجات می‌دهد و به دارالسلام می‌رساند، ائمه معصومین(ع) نورهای خدا در تاریکی هستند که مردم به برکت و یمن حضور آن‌ها راه دین و سعادت را پیدا می‌کنند. ♦️از سلسه سخنرانی های حجت الاسلام رفیعی در حرم رضوی♦️
وقت مرگش فرا رسیده بود فرشته مرگ بالا سرش ایستاده بود ازش پرسید: برای آخرین بار سوالی نداری؟ گفت: میخوام بدونم خدا چرا خودشو نشون نمیده؟ چرا نمیتونیم بزرگی و عظمتشو ببینیم فرشته مرگ با اشاره ای آینه تمام قدی داخل سالن رو به چند صد تکه تقسیم کرد، یکی از تکه های کوچیک آینه رو برداشت و بهش داد، فرشته مرگ پرسید: توی این تکه آینه، خودتو کامل به من نشون بده! مرده هرچی سعی کرد نتونست، جواب داد: نمیشه، خیلی کوچیکه فقط گوشه ای از چشم و ابرو به زور دیده میشه، باید آینه بزرگتر باشه! فرشته مرگ گفت: پس مشکل نه از منه نه از تو، بلکه از آینه است!! برای اینکه خدا رو ببینی آینه دلت رو بزرگ کن" بزرگِ بزرگ" 🙃☘
💉💊 هشت قرص ضد افسردگی در قرآن 💠 🔸 صبر یکی از اساسی ترین روش های مقابله با استرس و عوارض ناشی از آن می باشد. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ 💠 🔸 در بین عبادات هیچ عبادتی مانند نماز نیست. نماز بهترین وسیله برای ارتباط انسان با خدای متعال است و به خاطر توجه دادن نفس انسان به خدای قادر، مصائب و مشکلات را از یاد او برده؛ لذا در قرآن کریم به مؤمنین دستور استعانت و کمک جستن از نماز داده شده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ 💠 🔸 در اهمیت دعا همین بس که قرآن کریم از زبان خدا می فرماید: ای پیامبر! به بندگانم بگو اگر نبود دعای شما، پروردگارم اعتنایی به شما نمی کرد: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِکمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاوءُکمْ 💠 🔸 با مراجعه به آیات و روایات روشن می گردد که قرآن نسخه شفابخش خدای سبحان برای بیماران روانی است. قرآن شفای دردهایی است که چه بسا از محدوده ناهنجاری های شناخته شده روان شناسی خارج است «یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ 💠 🔸 قرآن کریم از جمله آثار تقوی را خروج از مشکلات معرفی می کند، و یا کسانی که در گذران زندگی گرفتار فقر هستند و از این طریق مبتلا به ناراحتی و اضطراب اند، قرآن کریم یکی از آثار تقوی را روزی از طریق غیرمنتظره می داند. «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حیثُ لا یحْتَسِبْ؛ 💠 🔸منظور از توکل به خدا این است که انسان تلاش گر کار خد را به او واگذارد و حل مشکلات خویش را از او بخواهد، خدایی که قدرت حل هر مشکلی را دارد. «وَمَن یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را می کند. 💠 🔸توجه به آمرزش خداوند و بخشش او؛ یعنی تمامی گناهان قابل آمرزش هستند. 💠 🔸 توسل به اولیای الهی مانند پیامبران و اوصیای گرامشان یقیناً مایه امن و آرامش روان است؛ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ ❌ پ‌ن: شخص افسرده در کنار تمام این راهکارها باید تحت نظارت متخصص باشد و در صورت نیاز دارو مصرف کند و درمان را پیش ببرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازهم زائرت نیستم😔 مولا جان ازدورسلام 👋 کبوتر🕊دلمون❤️ روبفرستیم سامرا حرم مطهر (ع) و عرض ادب کنیم. 🏴(ع) پدر عزیز حضرت مهدی (عج) را به امام زمان (عج) تسلیت عرض می نماییم🏴
🎊💛خدایـا 💚در شب ولایت و امامت 🎊🧡حضرت مهدی (عج ) 💚بهترین ها و زیباترینها 🎊🧡را برای دوستان و عزیزانم 💚از درگاهت خواهـانـم 🎊🧡خدایـا 💚قلبشـان را 🎊🧡خوشحال‌ و سرشار از 💚آرامش و خوشبختی‌ کن 🎊🧡شبتون شـاد شـاد 🌷💛عیـدتون مبارکــــ💛🌷 💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ 💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ ♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
*در زمان ناصرالدین شاه قاجار پیرمردی کنار رودخانه ای آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را می گذراند￸* *پیرمرد یک گاو ۸ گوسفند و ۴۰ درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که درآن زمان وضع مالی خوبی بود￸* ￸ *روزی دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار از دست سربازان شاه به کلبه پیرمرد رسید￸* *دزد به پیرمرد گفت￸:* *می خواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو می دهم￸* *پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها خانه بزرگی درشهر می خرد و ثروتمند زندگی می کند* ￸ *برای همین قبول کرد￸* *از فردای آن روز پیرمرد شروع به ساختن پل کرد* *درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستون های پل از آنها استفاده کند￸* ￸ *روزها تا دیر وقت سخت کار می کرد و پیش خود می گفت دیگر به کلبه و آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم* ￸ *پس هر روز حیوانات خود را می کشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست می کرد￸* *حتی در ساختن پل از چوبهای کلبه و آسیاب خود استفاده می کرد￸* *￸طوری که بعداز گذشت یک هفته ساختن پل ؛ دیگر نه کلبه ای برای خود جا گذاشت نه آسیابی* *به دزدگفت پل تمام شد و تو می توانی از روی پل رد بشی￸* ￸ *دزد به پیرمرد گفت من اول شترهای خود را از روی پل رد می کنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسه های طلا بار دارد آسیب نزند￸* *پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز از روی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده￸!* *دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را ازمن بگیر￸* ￸ *پیرمرد قبول کرد* ￸ *و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود اتفاق افتاد* ￸ ￸ *وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنها ماند* *وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن￸!* *پیرمرد نگاهی به او کرد و گفت همه چی خوب پیش می رفت￸* *فقط نمی دانم چرا وقتی خرش از پل گذشت￸* *شدم تنهای تنهای تنها* *ضرب المثل خرش از پل گذشت از همین جا شروع شد* *برگرفته ازکتاب دزدان قاجار* *نتیجه￸:*👇🏻 توی زندگیت حواست باشه خر چه کسی رو از پل رد می کنی￸
روزی گدایی به دیدن درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: «این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده‌ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.» درویش خنده ای کرد و گفت : «من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم.» با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند. بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: «من کاسه گدایی‌ام را در چادر تو جا گذاشته‌ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.» درویش خندید و گفت: «دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته‌اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند.» در دنیا بودن، وابستگی نیست. وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید می‌شود به آن وارستگی می‌گویند.
40 روز نبودیم اعضای کانال کم شده😢😕 کانالای ديگه نذری ميدن بگين ما هم بیاییم 😀🙃
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍در بازار شهری مرد قصابی کنار مرد فرش‌فروشی، مغازه داشت. قصاب مرد سخاوتمندی بود و با این‌که ثروت زیادی نداشت ولی هر روز نصف گوسفند به فقراء می‌داد. 🔥مرد فرش‌فروش که چندین برابر قصاب درآمد داشت، ریالی سخاوت نداشت. عصر‌ها که فرش‌فروش دم درب مغازه روی صندلی می‌نشست، مردمی که از قصاب گوشت می‌گرفتند، به آن مرد فرش‌فروش مَتَلک می‌انداختند و می‌گفتند: این همه ثروت را به گور خواهی برد ای خسیس!! ببخش و میان خلق عزت پیدا کن. بعد از مدتی مرد فرش‌فروش از دنیا رفت. هیچ‌کس جز زن و فرزندانش در تشییع جنازۀ او حاضر نشدند. سه روز بعد از مرگ مرد فرش‌فروش، مردم به مغازۀ قصاب آمدند ولی قصاب گفت: از گوشت رایگان دیگر خبری نیست. مردم روی به قصاب کردند و گفتند: چه شد تو هم مثل همسایه‌ات مرد فرش‌فروش خسیس شده‌ای؟! مرد قصاب شروع به گریه کرد و گفت: من خسیس بودم و سخاوتی نداشتم، هر گوشتی که من به مردم می‌دادم احسان مرد فرش‌فروش بود ولی اجازه نمی‌داد من به شما بگویم تا او را بشناسید. اکنون که او از دنیا رفته، دیگر از گوشت‌ هم خبری نیست.... ✨نیکان روزگار در پشت پرده‌ها هستند، نیکی می‌کنند و جفا می‌بینند.✨
🔆 ✍باز شدن درب جهنم با یک جمله! 🔹مدتی است که این اصطلاح بین مردم رایج شده است: "اعصاب نداریم" 🔸و این جمله گویی کلید توجیه هر بداخلاقی و بدرفتاری شده است! 🔹اما آیا این جمله ما را از عواقب اعمال ناخوشایندمان تبرئه می‌کند؟ 🔸مثلا بر اثر خستگی و کلافگی بر سر پدر و مادرمان یا دوست و همکارمان فریاد می‌کشیم و در نهایت با هزار تا منت گذاشتن می‌گوییم: "اعصاب نداریم" و انتظار دل‌جویی هم داریم! 🔹پس کی می‌خواهیم حق‌الناس‌های ناشی از این رذیله اخلاقی را از گردنمان برداریم؟ "پرخاشگری" رذیله‌ای سمی است که دنیا و آخرت ما را به باد می‌دهد. رذیله‌ای که ائمه معصومین علیهم‌السلام به شدت از آن نهی کرده‌اند. 💠 پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: «در مسلمان دو خصلت روا نیست: بخل و بداخلاقى.» 💠 در حدیث دیگری از پیامبر صلى الله علیه و آله می‎خوانیم كه فرمودند: «بیشترین چیزی كه امت من به سبب آن وارد بهشت می‎شوند تقوی و حسن خُلق است.» 💠 حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «كامل‌ترین شما از نظر ایمان كسی است كه اخلاقش نیكوتر باشد.» 🔰باید توجه داشته باشیم که تحمل ناملایمات و سختی‌های روزگار برای ما آرامش دنیا و آخرت را در پی دارد و دامن زدن به این ناملایمات علاوه بر تیره کردن دنیایمان راهی مستقیم به جهنم است. 📚جهاد النفس وسائل الشیعة/ترجمه افراسیابى ۶۹/۲۸۱ 📚احتجاجات/ترجمه بحالأنوار/ج‏۳۵٠،۲
ازحضرت سلیمان(ع) 🍃مردی یک طوطی را که حرف می‌زد در قفس کرده بود و سر گذری می‌نشست. اسم رهگذران را می‌پرسید و به ازای پولی که به او می‌دادند طوطی را وادار می‌کرد اسم آنان را تکرار کند. ☀️روزی حضرت سلیمان از آنجا می‌گذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌دانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.» ✨حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمی‌آورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد. حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.» 🦜طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایده‌ای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد. 👌نتیجه:بسیار پیش می‌آید که ما انسانها اسیر داشته‌های خود هستیم. 🍂🦋🍂
😅 🫖کتری و خرج آرپی‌جی🫖 🔸 اردیبهشت ۱۳۶۱ اردوگاه دارخویین. 💢 در اردوگاه بر اثر بی احتیاطی و سهل انگاری اتفاقات ناگواری هم می‌افتاد.😊 ✨ظهر یکی از روزها، هنگامی که همه در خواب بودیم صدای انفجاری در کنار چادر همه مان را بیرون کشید.😨 💢 پیرمردی موسفید که رنگ چهره وحشت زده از محاسنش سفیدتر می‌نمود، به کناری افتاده، آن طرف‌تر کتری بزرگی افتاده بود که ته آن سوراخ بود.🤭 💢دود سفیدی از چاله اجاق برمی خاست. قضیه را جویا شدیم، پیرمرد که هنوز باورش نمیشد زنده باشد، گفت: ✨ کتری را پرآب کردم و گذاشتم روی آتیش تا واسه بعد از ظهر چایی درست کنم.😓 💢 یکی از بچه ها که نمیدونم مال کدوم گروهان بود، اومد پهلوم و گفت: حاجی میخوای زودتر آب جوش بیاد؟.😜 ✨خب منم گفتم آره.🙂 💢اونم از جیبش یه چیز لوله ای بزرگ درآورد و گفت: بیا حاجی این خرج رو بزار زیرش، سه شماره جوش میاد. 🤪 ✨ یکی نبود بهم بگه آخه فلک زده، بچه‌ها که خوابن، تو هم عجله نداری واسه درست کردن چایی، ولش کن بزار با همین خارهای بیابون درست بشه.😑 💢خرج رو گذاشتم زیر کتری.🤐 ✨ نفهمیدم چرا پسره زودی دوید و رفت.😕 💢 یه دفعه دیدم کتری ترکید و یه چیزی از جلوی صورتم رد شد.😟 ✨ فکر کردم اینجا رو بمبارون کردن.🤯 💢 پسرک شیطون خرج پرتاب آرپی‌جی به او داده بود،که شدت انفجار زیادی دارد.😁😂😅 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
سلام لطفا اگه وقت دارید سه چهار دقیقه وقت بگذارید و این متن رو کامل بخونید* هر وقت بابام می‌دید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، می‌گفت چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ 🤔 آب چکه می‌کرد، می‌گفت: اسراف حرامه!😔 اتاقم که بهم ریخته بود می‌گفت: تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه..🙄 حتی درزمان بیماریش نیز تذکر می‌داد مدام حرفهای تکراری وعذاب‌آور،😤 تا اینکه روز خوشی فرا رسید؛ چون می‌بایست در شرکت بزرگی برای کار، مصاحبه بدم. با خود گفتم اگر قبول شدم، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو، ترک می‌کنم.😅 صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بِهم‌ پول‌ داد و با لبخند گفت: فرزندم!😍 ۱-مُرَتب و منظم باش؛ ۲-همیشه خیرخواه دیگران‌ باش ۳-مثبت اندیش باش؛ ۴-خودت رو باور داشته باش؛ تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم می‌کنه!😔 با سرعت به شرکت رویایی‌ام رفتم، به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود! به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله.. اومدم تو راهرو، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که می‌گفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سر جاش محکم کردم تا نیوفته! از کنار باغچه رد می‌شدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم..‌ پله‌ها را بالا می‌رفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ‌ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه می‌شد، لذا اونا رو خاموش کردم! به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی‌شون تعریف می‌کردن! عجیب بود؛ هر کسی که می‌رفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه می‌امد بیرون! با خودم گفتم: اینا با این دَک و پوزشون رد شدن، مگر ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً!! بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن! باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم🍃🌺 *اون‌روز حرفای بابام بهم انرژی می‌داد* توی این فکرا بودم که اسم‌مو صدا زدن. وارد اتاق مصاحبه‌ شدم، دیدم۳نفر نشستن و به من نگاه می‌کنند😳 یکی‌شون گفت: کِی می‌خواهی کارتو شروع کنی؟ لحظه‌ای فکر کردم، داره مسخره‌م می‌کنه یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش! پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده‌ام یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!! باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید؟! گفت: چون با پرسش که نمی‌شه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی.. در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد، کار، مصاحبه، شغل و.. هیچ چیز جز صورت پدرم را ندیدم، کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری.. عزیزانم! در ماوراء نصایح و توبیخهای‌ مادرها و پدرها، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهید فهمید... اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند: می‌گن قدیما حیاطها درب نداشت اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود... می‌دونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟ چرا اينقدر شاد بودن؟ چرا اينقدر احساس تنهايی نمی‌كردند؟ چرا زندگی‌ها بركت داشت؟ چرا عمرشون طولانی بود؟... چون تو کتاب‌ها دنبال ثواب نمی‌گشتند که چی بخونند ثواب داره، دنبال عمل‌کردن بودند. فقط یک کلام می‌گفتند: خدایا به داده‌هایت شکر. نمی‌گفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره می‌گفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره موقعی که غذا می‌پختند، نمی‌گفتند بدیم ‌به همسایه ثواب داره، می‌گفتند بو بلند شده، همسایه میلش می‌کشه ببریم اونا هم بخورن. موقعی که یکی مریض می‌شد نمی‌گفتن این دعا رو بخونی خوب می‌شی، می‌رفتن خونه طرف ظرفاشو می‌شستن جارو می‌زدن، غذاشو می‌پختن که بچه‌هایش‌غصه نخورن اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود. به بچه عیدی می‌دادند، می‌گفتن دلشون شاد می‌شه به همسایه می‌رسیدن می‌گفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره... خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتاب‌ها دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاح‌کنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم‌ 💝 نه فقط با خواندن دعا... مهربان باشیم محبت کنیم بی‌منت...💗 *پیشنهاد میکنم این متن تاثیر گذار رو برای دوستان ، عزیزان ویا بچه هاتون بفرستید.* نیکوکاری همیشه پول دادن نیست. همین هم میتونه نیکوکاری باشه. شاد باشید.
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍طفلی از باغی گردو می‌دزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین کردند تا دزد گردو را بیابند. روزی وقتی طفل گردوها را دزدید و قصد داشت از باغ خارج شود لشکرِ کمین‌کرده‌ها به دنبال طفل افتادند و طفل گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد. آنان پسرک را در گوشه‌ای بن‌بست گیر انداختند و پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست. حکیمی عارف این صحنه را می‌دید که صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و می‌گوید: برخیز! چرا گردوهای ما را می‌دزدی؟! طفل گفت: من دزدی نکردم. یکی گفت: دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار می‌کنی؟ دیگری گفت: من شاهد پریدنت از درخت بودم... حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند. حکیم در کُنجی نشست و زار زار گریست. گفت: خدایا! در روز محشر که تو می‌ایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با این‌که دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!! خدایا! امروز من محشر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِ‌ام رحم نما و با من در محاسبۀ گناهانم تنها و پناهم باش و چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز در آن روز بر من رحم فرما و مرا نجات ده!!!
‍ 🌺 💌‌ 📄قسـمت بیستـ و یکم 🔮 15 🖤شیـطان و حسد را در دل قابیـل افشانـد...همچـنان‌که در گذشـته نیز برای آدم نقشه کشیـد و باعث اخراج او از بهـشت شد و او را در زمیـن به زحمت انداخت و موجـب نافرمانی او از خـداوند گشت... ☀️امـروز نیز طرح و نقشـه‌ای دیگر دارد؛ چـون او راضی نخواهـد شد که آدم و فرزندانـش در و رضـایت زندگی کننـد... 👹مـگر شیطان خود را با آدم فرامـوش می‌کند؟ روزی خداونـد به او دستور داد که بـه آدم سجده کند، اما او تـکبر کرد و نپذیرفت و هشـدار داد که خــواهد گرفت... ✔️پــس هرگاه فرصت انتـقام یافت، تأخیر نکـرد... سپس آدم را کرد و او را در گـودال عصیان و نافرمانی انداخت و نتیـجه‌اش دوری از بهشـت بود. 🗯امــروز نیز از نو آغـاز کرده است و نقشه‌ای جدیـد دارد؛ چون او فـرزند آدم را رها نمی‌کـند، تا با خیال آسـوده خدا را اطاعت کنـد و به این ترتیـب کم‌کم قابیل نسـبت به برادرش هابیل شـروع به بدزبانی و دشمـنی نمود... 💞آدم خـــواست که و اختلاف میان دو فـرزندش را از بــین ببرد و به همین خاطر خداوند را میـان ایشان داور قرار داد... پـس خداوند از آنـان خواست که هر کدام از دسـت‌رنج و محصول خود در راه خـدا کننـد و قربانی هرکس کـه مورد قبول خـداوند واقع شود، رستگار شـده و به آرزویـش خواهد رسیـد... 📖سرگذشــت فرزندان آدم در سـوره مائده آیات 27 تا 31 آمــده و و همچنین در تورات صـف پیدایش آیه 4 اشــاره شده اسـت... 📖وَاتْــلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَــيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَــانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِــمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَــرِ قَالَ لَأَقْتُلَــنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَــقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّــقِينَ 📖و داستــان دو فرزند آدم را بحـقّ بر آنها بخوان: هنـگامی که هر کدام، کاری برای تقـرّب (به پروردگار) انجام دادنـد؛ امّا از یکی پذیرفـته شد، و از دیگری پذیرفـته نشد؛ (برادری که عملـش مردود شده بـود، به برادر دیگر) گـفت: «به خدا سـوگند تو را خواهـم کشت!» (برادر دیـگر) گفت: «(من چه گناهـی دارم؟ زیرا) خـدا، تنها از پرهیزگـاران می‌پذیرد! ◽️المائــده_27 🌱قابیـل و باغبانی می‌کـرد، پس در میان محصـولاتش گشت و مقـداری از محصولات را که نـزدیک بود شود و ارزش چـندانی نداشت، انتخـاب کرد و آن را در جـای تعیین شده قـرار داد... 🐏ولی هابیـل که کارش نگـهداری از حیوانات ( ) بود، در مـیان حیواناتش یکی از آن‌ها را انتخاب کـرد و سرش را برید و در محـل تعیین‌ شده قـرار داد، تا پرندگان و حیوانـات وحشی از گوشـت آن بخورند... 🌤با دمـیده‌شدن صبحگـاهان و طلوع آفتاب مشـخص شد که قربـانی هابیل (که از روی اخـلاص و با رضـایت قلبی در راه خدا بخشـیده بود) مورد قـبول واقع شده و چیـزی از آن باقی نمانده اسـت. ✘اما قربانی قابیـل که بیش‌تر از و مـواد پس‌مانده و غیـرقابل استفاده از مـیوه‌ها و محصولات کشاورزی بـود، همچنان بر جـای خود باقی بوده و مـورد پذیرش خداوند متـعال قرار نگرفـته بود. ✔️قَـالَ إِنَّمَا يَتَقَــبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُــتَّقِينَ ✔️خداونـد تنها از می‌پذیـرد 🔥شیطــان تصمیم گرفــت که آتش اختلاف و دشــمنی را میان دو بــرادر شعله‌ور سازد. کیــنه و نفرت را میان فرزنــدان آدم ایجاد کـند. او در این کار اســتاد است و زیـادی دارد. به همین خاطـر از روش‌های گونــاگونی بهره می‌گیرد. بلافاصـله آتش کینه را در دل قابـیل افروخت و ارتبـاط میان او و خانواده‌اش را زشـت جلوه داد (و وانمود می‌‌کـرد که هابیل از او ارزشمنـدتر است). 👈🏼قابـیل هر روز بیـش‌تر از روز گذشته از هابیــل می‌گشت و کیـنه‌ی او را بیش‌تر در دل می‌پــروراند. 😈در نتیـجه شیطان به او گـفت که برادرش هابیل مانـعی است در مقابل او و تا او هسـت آرزوهایش تحـقق نخواهد یافت. ناچـار باید او را از ســر راه برداشـت و از دسـتش نجات یافــت... 🖊ادامــــه دارد ان شــــاءالله
|°پر پرواز°|
‍ 🌺 #الگوهای_نایاب 💌‌ #بیوگرافی_پیامبران 📄قسـمت بیستـ و یکم 🔮 #سیدنا_آدم_علیه_السلام 15 🖤شیـطان #
‍ 🌺 💌‌ 📄قسـمت بیستـ و دوم 🔮 16 ✍🏼قابــیل تهدیـداتش را نســبت به برادرش آغاز کرد و در ایــن میان مرتب با وی سـخن می‌گفــت و او را راهنمایی می‌کـرد... 🗣قابــیل به هابیل گفـت: تو را خواهم کشــت و این کار را با تو حتمــا انجام خواهم داد. تو کـسی هستی که مانــع برآورده شـدن آرزوهای من می‌باشــی، تو زندگی را بر مـن نموده‌ای. (پـس تو را می‌کشم) و پــس از آن در کـمال آرامش و خوشـی زندگی خواهـم کرد و همشیره و همزادم نیـز از آن من خواهد بود و از لـذت‌های زندگی بهره‌مـند خواهم شد.... به درستـی که قربانی تو مورد قبــول خداوند واقع شـد، ولی قربانی مــن رد شد. ♥️هابــــیل با مهربانی و آرامش گفــــت: خـداوند تنها از پرهــیزگاران می‌پذیـرد 😡در این هنـگام چهره‌ی قابیــل برافروخته شد و چشمـانش از شدت و غضب سرخ گشــت و گفت: «این کار را حتماً خواهـم کرد، یعنی تو را می‌کــشم» 👇🏼هابیــــل در پاسخ گفــــــت: 📖لَئِنۢ بَسَـطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقۡتُـلَنِي مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٖ يَـدِيَ إِلَيۡكَ لِأَقۡتُلَـكَۖ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰـلَمِينَ ٢٨ 📖إِنِّيٓ أُرِيـدُ أَن تَبُوٓأَ بِإِثۡمِي وَإِثۡمِــــكَ فَتَكُونَ مِنۡ أَصۡحَٰــبِ ٱلنَّارِۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰــلِمِينَ ٢٩ ◽️المــــائدة: 28- 29 📖اگـر تو برای کشــتن من دست دراز کنی، مـن به سوی تو دسـت دراز نمی‌کنم تا تو را بکشـم. آخر من از خدا (یعنی) پروردگـار جهانیان می‌ترسم. 📖من می‌خواهـم (تو) با (کوله‌بار) گنـاه من و گناه خود (در روز رســتاخیز به سوی پروردگار) برگـردی و از باشی و این ســزای (عادلانه‌ی خدا) بــرای ستم‌کاران اســت. 👿با ایــن حال شیطان به شـدت در درون قابیل رخنــه کرده و سخـت او را داده بــود. به طوری که گوش‌هایـش از شنیدن حـق، کر و چشم‌هایش از دیـدن حقیقت، کور شده بود. شیطـان آن‌قدر در قابیل نفــوذ کرده بود، مثل ایــن بود که در و پوســتش نیز نفوذ کرده اســت و او را به حـرکت در می‌آورد. ⚡️پــس در لحظه‌ای که کسـی از آن دو خبر نداشت، ناگهــان قابیل به هابیل شد و بر فــرق سرش کوبید و چـیزی نگذشت که هابیـل در بین دو دسـتان قابیل جان باخــت و جز جــثه‌ای بی‌جان، چیزی از او باقــی نماند که غــرق در خون خود بود. ✍🏼و اینـگونه شد که او اولیـن کسی شد که قطع کرد و اولین جنایتِ آدم کشی تاریـخ را قابیل به نام خــودش ثبت کرد و از خاســران و نگونبخــتان شد... ⚠️قابیــل جسد برادرش را بر زمین نهــاد و کمی آن طرف‌تــر به او نگاه می‌کــرد در حالی‌که از بر خود می‌لــرزید و قلبــش به شدت می‌تپـید. در این لحــظه کمی فکر کرد و فهــمید که چه گناه بزرگــی کرده است و احســاس می‌کرد که بــرادر و پشتیبانش را از دســت داده است و به ایــن ترتیب بود که: 🔥﴿فَأَصۡــبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِــرِينَ ٣٠﴾ 🔥«..جزو ستــــــــــم‌کاران شد» 🗯وجدانــش او را سرزنش می‌کــرد و گرفتار دام اندوه و تأسـف‌ شده بود و و حــیران، تنهای تنها، احـساس می‌کرد که هر ذره‌ای از ذرات هسـتی او را ملامـت و می‌کـنند.. 🖊ادامــــه دارد ان شــــاءالله
امام‌ علیه السلام: ««مَا كُنّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ (ص) إِلا بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً وَ وُلْدَهُ». امام حسين (ع) فرمود: «ما در عهد رسول خدا (ص) منافقان را نمى‏شناختيم، جز در دشمنى آنها با على و اولادش». (عيون أخبار الرّضا، ج ۲ ص ۷۲ ص۳۰۵ )
🌸🍃🌸🍃🌸 ↻ﺣﻀﺮﺕ علی ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺣﻀﺮﺕ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ: ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻓﺪﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺍﻱ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﺷﺪﻩ؟! ﺁﻳﺎ ﻛﺴﻲ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻛﺮﺩﻩ؟! ﭼﺮﺍ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻴﺪ؟! ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﻗﺒﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ (ﻛﻨﺎﺭ) ﺷّﻂ ﻓﺮﺍﺕ ﻛﺸﺘﻪ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﻫﻲ ﺍﺯ ﺗﺮﺑﺘﺶ ﺍﺳﺘﺸﺎﻣﻢ ﻛﻨﻲ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻠﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺸﺘﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺎﻙ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻣﻘﺪﺍﺭﻱ ﺑﻮﺋﻴﺪﻡ، ﺑﻲ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺍﺷﻜﻢ ﺟﺎﺭﻱ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺍﺳﺖ. 📚خصائص الحسينيه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
🌺 در محضر بزرگان 🌺 با نیت کار کن❗️ مثلا در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزوهای دور و دراز می شویی ... سرت را با این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می کنی ... سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن ... خانه را که جارو میزنی و لباس ها را که می شویی ، به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از زندگی و وجودت انجام بده ... چند وقت که با نیت کار کردی ، آن وقت ببین که نور همه فضای زندگی ات را پر می کند و راه سیرت باز می شود ... 💫مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی 💫 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شیخ رجبعلی خیاط میفرمود بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی ، خمش می‌کنی ... هر چه خم شود خالی تر می‌شود ؛ اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی می‌شود ... دل آدم هم همین طور است ؛ گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم ، غصه ، از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران ... قرآن می‌گوید : "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بیفت ؛ " این نسخه‌ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ┅═══🍃✼📖✼🍃═══┅
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍طفلی از باغی گردو می‌دزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین کردند تا دزد گردو را بیابند. روزی وقتی طفل گردوها را دزدید و قصد داشت از باغ خارج شود لشکرِ کمین‌کرده‌ها به دنبال طفل افتادند و طفل گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد. آنان پسرک را در گوشه‌ای بن‌بست گیر انداختند و پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست. حکیمی عارف این صحنه را می‌دید که صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و می‌گوید: برخیز! چرا گردوهای ما را می‌دزدی؟! طفل گفت: من دزدی نکردم. یکی گفت: دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار می‌کنی؟ دیگری گفت: من شاهد پریدنت از درخت بودم... حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند. حکیم در کُنجی نشست و زار زار گریست. گفت: خدایا! در روز محشر که تو می‌ایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با این‌که دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!! خدایا! امروز من محشر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِ‌ام رحم نما و با من در محاسبۀ گناهانم تنها و پناهم باش و چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز در آن روز بر من رحم فرما و مرا نجات ده!!!
✨إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ ﴿۲۲۲﴾ ✨خداوند توبه‏ كنندگان را دوست دارد (۲۲۲) 📚سوره مبارکه البقرة ✍بخشی از آیه ۲۲۲ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ •---✾دوستی با خدا
✍بگو بار خدايا تويى ڪه فــرمانفرمايى هر آن ڪس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى فرمانروايى را باز ستانى و هرڪه را خواهى عزت بخشى و هر ڪه را خـــواهى خــــوار گــردانى هــمه به دست تــــوست و تو بر هـر چـــيز تـــوانايى. 📚سوره مبارڪه آل عمران آیه ۲۶ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ •---✾دوستی با خدا
🌷 پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) : ✍ من أحسن فیما بینه و بین اللَّه کفاه اللَّه ما بینه و بین النّاس و من أصلح سریرته أصلح اللَّه علانیته و من عمل لآخرته کفاه اللَّه دنیاه. 👌 هر که روابط خویش با خدا را نیکو دارد خدا روابط او را با مردم اصلاح و هر که پنهان خویش اصلاح کند خدا عیان او را اصلاح کند و هر که براى آخرت خویش کار کند خدا دنیاى وى را کفایت کند. 📚 نهج الفصاحه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
🌵•• و خدا درباره‌ تمام قلب‌هایی که شکستی 💔 از تو خواهد پرسید :)
نجات می یابیم ✨از "تکبر" به وسیله """سلام""" ✨از "مصیبت" به وسیله‌ """صدقه""" ✨از "بیماری" به وسیله """دعا""" ✨از "حرص"به وسیله """شکر"""" ✨از"غصه" به وسیله """صبر""" ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ •---✾دوستی با خدا
⇜🌧 صبـر کن که وعده خـداوند حـق است(:♥️
✨ 🌸امام علی ع: 🍃در دوستى با دوستت،اندازه نگه دار،چه بساكه روزى دشمنت شودو دردشمنى بادشمنت،ازحدش تجاوز مكن،چه بسا كه روزى دوستت گردد 📚نهج البلاغه،حکمت۲۶۸ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ •---✾دوستی با خدا
✅▪️صورتش سه تیغه بود و موهاش بلند! راننده تاکسی بود از این لاتای قدیمی... بهش گفتم ببخشید مخاطب این جمله کیه؟ با لحن لاتی گفت: «هر کی یه عشقی داره،یکی کفتربازی یکی چاقوکشی...مام عشقمون اربابمونه،اینو نوشتم که اگر یه شبی یا نصفه شبی سوار ماشین ما شد و ما نشناختیم حمل بر بی ادبی نشه»❤️ السلام علیک یا اباصالح المهدی😔