#شهیدنواب_صفوی
نزدیک صبح …
جوخه اعدام …
در کنار میدان بزرگ پادگان به خط ایستادند.
نواب و یارانش از سلول بیرون آمدند.
ناگهان سید محمد واحدی فریاد زد: “اللّه اکبر، اللّه اکبر”
به اشاره سرهنگ اللهیاری، پاسبانی دست بر دهان سید محمد گذاشت.
سرهنگ پرسید: اگر خواسته ای دارید بگویید.
سید برای غسل شهادت آب طلبید. آبی که فراهم شد سرد بود.
نواب خشمگین فریاد زد:
اگر آب گرم نباشد، رنگ ما می پرد و تو و امثال تو فکر می کنند ترسیده ایم.
اما مهم نیست. خدا آگاه است که لحظه به لحظه اشتیاق ما به شهادت بیشتر می شود.
آن گاه یارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: خلیلم، محمدم، مظفرم! زودتر آماده شوید. زودتر غسل شهادت کنید، امشب جده ام فاطمه زهرا علیهاالسلام منتظر ماست”
🌹ارواح طیبه شهداء #صلوات