eitaa logo
|°پر پرواز°|
98 دنبال‌کننده
482 عکس
274 ویدیو
51 فایل
-وأنتَ‌المَفزَعُ‌فِي‌المُلِمّات و تو پناهي در هر پیشامدِ بد!🤍🌱 🌱🎈خادم: @sadat7894 @M_7898
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان های عاشقانه مذهبی بسم رب الشهدا مجنون من کجایی؟ حسین منو از آغوش در آورد و دستمو گرفت با بقیه روبوسی کرد به سمت ماشین حرکت کردیم مادر پیش آقا جواد جلو نشست منو زینب و حسینم پشت سرم گذاشتم رو شونه اش تا قزوین راحت خوابیدم رسیدیم حسین :رقیه جان آجی پاشو اروم چشامو باز کردم حس خوبی داشتم بعد از چهل و پنج روز طعم یه خواب شیرین رو چشیده بودم زل زدم تو چشمای حسین داداش -داداش خیلی خوشحالم پیشمی حسین: ‌منم عزیز دلم برو استراحت الان رفقای من میان اونجا شمابرو بالا عصر باهم میریم پیش بابا ‌-چشم 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 رواے حسین زینب فرستادم بالا استراحت کنه خیلی ضعیف شده امیدوارم با ورودش ب تیم مصاحبه شهدا کمی قوی بشه تو همین فکرا بودم ک صدای زنگ در بلندشد در باز کردم با چهره های شاد بچه ها روبرو شدم دوست صمیمیم سیدمجتبی اول ازهمه وارد شد و درهمون حال گفت رسیدن بخیر مدافع -‌ممنونم داداش بیاید تو سید مجتبی : راستی حسین حاج آقا کریمی زنگ زد بهم گفت پنجشنبه بریم معراج -إه پس توام تو اون جلسه هستی؟ سیدمجتبی: آره محمد:داداش تعریف کن سوریه چه خبر -الحمدالله امنه ان شالله بزودی شر داعش از جهان اسلام کم بشه با بچه ها از پایگاه ،بسیج و هئیت حرف زدیم سیدمجتبی:حسین جان داداش ما بریم دیگه توام خسته ای فعلا یاعلی -یاعلی سیدمجتبی یاالله مابریم بچه ها تا دم در بدرقه کردم فکرم شدیدا درگیر حرف سید مجتبی شد یعنی حاجی چه فکری تو سرشه 😏😏😏 تو همین فکرا بودم ک صدای زنگ بلند شد برای احتیاط گفتم کیه صدای زنونه:بازکنید دربازکردم حسناخانم از دوستای رقیه بود سریع سرم زیر انداختم: بفرمایید داخل حسناخانم :ممنون بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @StudentCircle