#همسرانه
💠 زن و مرد در زندگی مشترک باید همراه یکدیگر باشند. هیچکدام از آنها معصوم نیستند و لذا ممکن است در زندگی، صفات و رفتارهای نامناسبی را در شرایط مختلف از خود نشان دهند.
💠 هر صفت زشت و یا اخلاق بد همسرتان را یک بیماری حساب کنید که برای اصلاح یا مدیریّت آن نیاز به همراهی با اوست. نگاهتان به او فرد بیماری باشد که نیاز به کمک و همراهی شما دارد نه بیماری که به حال خود رهایش کنیم.
💠 مهربانی، صبوری، تحریک نکردن صفات زشت همسر، تشخیص نیازهای بجای او در حین بیماری، نیّت خالص و نگاه اخروی از ملزومات و ویژگیهای یک همراه مریض است و البته مراجعه به مشاور متبحّر ، کمک فراوانی به شما و همسرتان میکند.
💠 از امروز نقش همراه را برای همسرتان ایفا کنید تا نتایج زیبای آن را ببینید.
نذر #امام_زمان صلوات
حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇
⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معجزه آیت الکرسی
نذر #امام_زمان صلوات
حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇
⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥
در زمان شاهعباس روزی طلبه جوانی که در اصفهان درس میخواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت:
من دیگر از درسخواندن خسته شدهام و میخواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درسخواندن برای آدم، آب و نان نمیشود و کسی از طلبگی به جایی نمیرسد و بهجز بیپولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت:
بسیار خب! حالا که میروی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا میخواهی برو، من مانع کسبوکار و تجارتت نمیشوم.
جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت:
مرا مسخره کردهای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید.
شیخ گفت:
اشکالی ندارد. پس به بازار علوفهفروشان برو و بگو این سنگ خیلی باارزش است، سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسبهایمان بخری.
او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آنها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود، نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد.
شیخ بهایی گفت:
خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم.
طلبه جوان گفت:
با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول میدهند؟
شیخ گفت:
امتحان آن که ضرر ندارد.
طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بیمیلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود، رفت و گفت:
این سنگ را در مقابل صد سکه به امانت نزد تو میسپارم.
مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت:
قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم.
سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت.
پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت. ماموران پسرجوان را گرفتند و میخواستند او را با خود ببرند.
او با تعجب گفت:
مگر من چه کردهام؟
مرد زرگر گفت:
میدانی این سنگ چیست و چقدر میارزد؟
پسر گفت:
نه، مگر چقدر میارزد؟
زرگر گفت:
ارزش این گوهر، بیش از ۱۰هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یکجا ندیدهای، چنین سنگ گرانقیمتی را از کجا آوردهای؟
پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمیکرد سنگی که نانوا با آن نان هم نداده بود، این مقدار ارزش داشته باشد، با لکنتزبان گفت:
به خدا من دزدی نکردهام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وامگرفتن به اینجا بیاورم. اگر باور نمیکنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند.
او ماموران را مرخص کرد و گفت:
آری این مرد راست میگوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت:
ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آوردهای! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ۱۰هزار سکه میپردازد.
شیخ بهایی گفت:
مرد جوان! این سنگ قیمتی که میبینی، گوهر شبچراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ میدرخشد و نور میدهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر میشناسد و قدر گوهر را گوهری میداند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمیدهند و همگان ارزش آن را نمیدانند.
وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسانهای عاقل و فرزانه میدانند و هر بقال و عطاری نمیداند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی، خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز.
پسر جوان از اینکه می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
نذر #امام_زمان صلوات
حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇
⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥
اگه گفتید اینجا کجاست ؟
راهنمایی: برگهای زیبای این جنگل پاسخ سوال است.
برای پاسخ اینجا را کلیک کنید.
حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇
⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥
027.mp3
1.4M
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
📖 تلاوت نور
هر روز تلاوت ترتیل صفحه ای قرآن کریم
امروز: صفحه ۲۷
🎙استاد شهریار پرهیزکار
#ترتیل_صفحه_بیست_و_هفت
━━━━━━━━━━━━━━━━━━
برای تلاوت صفحات قبل قرآن کریم اینجا را کلیک کنید.
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
لطفا برای درج نظر خودتان اینجا را کلیک کنید.📝
نذر #امام_زمان صلوات
حکایات فـــــــــــــــــــرزانگان 👇
┏━🇯🇴🇮🇳━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓
eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━PHarzanegan━┛
16.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درخت گردو ، باغات زشک مشهد۲۴خرداد۱۴۰۲
فرستنده: خادم الرضا.
انشالله زندگیتان همیشه ،صاف و زلال در جریان باشه.
نذر #امام_زمان صلوات
حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇
⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥
سلام به همراهان گرامی، بمنظور اینکه ارتباط در این کانال دوسویه باشد و بتوانیم از نکته نظرات سروران گرامی جهت ارتقای محتوی کانال بهرمند شویم،اطاق زیر تشکیل شده است .
عزیزانی که تمایل دارند ،عکس،فیلم،مطالب آموزنده و داستانی جهت درج در کانال (پس از ویرایش و آماده سازی)با نام خودشان ارسال نمایند.روی لینک زیر کلیک کنند.
باتشکر .
خادم شما،عظیم سناوندی .مشهد مقدس
اینجا را کلیک کنید
✨﷽✨
*لبتون همیشه خندون *
#لبخند
یک روز مردی دست بچه ای را گرفت و به سلمانی برد. به سلمانی گفت: من عجله دارم، اول سر مرا بتراش بعد هم موهای بچه را بزن. سلمانی سر او را تراشید. مرد به سلمانی گفت تا موهای بچه را اصلاح کنی برمی گردم.
سلمانی سر بچه را هم اصلاح کرد ولی خبری از آمدن مرد نشد. به بچه گفت: چرا پدرت نمی آید؟ بچه جواب داد: او پدرم نبود. سلمانی گفت: پس کی بود؟ گفت: نمیدانم. در کوچه مرا دید و به من گفت بیا دونفری برویم مجانی اصلاح کنیم😉
.....................................
اتوبوسی حامل خانم ها تصادف کرد و تمام سرنشینان آن کشته شدند.
هرکدام از شوهران آن خانم ها به مدت یک هفته عزاداری کردند به جز یک نفر که پس از گذشت بیش از ۲هفته هنوز دائما گریه میکرد.
وقتی از او علت را جویا شدند گفت:
همسر من از اتوبوس جا مانده بود😅
.......................................
در زمان آغا محمدخان قاجار شخصى از حاکم شهر خود که با صدراعظم نسبت داشت، نزد صدراعظم شکایت برد. صدراعظم که دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.
مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.
گفت: پس به شیراز برو.
او گفت: شیراز هم در اختیار خواهرزاده شماست.
گفت: پس به تبریز برو.
گفت: آنجا هم در دست نوه شماست.
صدراعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم؟ برو به جهنم!!!
مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارند😉
نذر #امام_زمان صلوات
حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇
⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥
✨﷽✨
*شتر وفادار... *
بیست بار با شترش رفته بود حج،
بدون اینکه حتی یک شلاق به او بزند!
بعد از شهادت، شتر بدون اینکه قبر او را دیده باشد آمد همانجا،
زانوهایش را خم کرد؛ افتاد روی خاک.
با همان زبان بسته صیحه می کشید،
خودش را می مالید به خاکها،
سرش را به زمین می زد،
اشک چشمهایش خاک را تر کرده بود.
خبرش وقتی به امام باقر (علیه السلام) رسید، آمد و از او خواست آرام باشد.
شتر از کنار قبر بلند شد و چند قدم برداشت ولی انگار دلش آرام نگرفت،
برگشت و دوباره همان ضجه ها را شروع کرد.
امام یکبار دیگر آمد و آرامش کرد.
بار سوم ،که بی قراری اش را دید فرمود: رهایش کنید.
سه روز آنجا ماند و بالاخره از درد فراق، جان داد.
همانجا، کنار تربت مولایش، زین العابدین (علیه السلام)...
منبع 📚: بحار الانوار، جلد 46، ص 148
نذر #امام_زمان صلوات
حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇
⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥
✨﷽✨
*امتحان به وسیله بلا *
🍃خداوند نعمت بسیاری به ایّوب انعام فرمود و او دائماً شکر نعمتها را به جا میآورد. شیطان به خدا گفت: «ایّوب برای این شکر میکند که نعمت فراوان دادی، اگر او را از دنیا محروم کنی هرآینه شکر هیچ نعمت تو را ادا نکند.»
👌پس خداوند او را بر بلا برای امتحان مبتلا کرد. زراعتهایش سوخت، گوسفندانش هلاک شدند و بسیاری جراحت و دُمل در بدن او به هم رسید و فرزندانش و غلامانش غیر از یک غلام از بین رفتند و مالش تلف شد. پس او در همه حال شکر خدای به جا میآورد. این امتحان هفت سال طول کشید و آنهایی که هیجده سال و سیزده سال گفتهاند، قول ضعیف است.
📚تفسیر قمی، ج 2، ص 239
👈امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «خداوند ایّوب را به از دست دادن دارایی و فرزندانش امتحان کرد.»
📚بحار الانوار، ج 12، ص 351
نذر #امام_زمان صلوات
حکایات فــــــــــــــــــــــــرزانگان 👇
┏━🇯🇴🇮🇳━━━━━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓
splus.ir/joingroup/AEoTIsbYTFrjraHFP2nwnA
┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━PHarzanegan━━━━┛
#کودکانه
٧ چيزی که هر بچه اى نياز داره بشنوه:
دوستت دارم.
بهت افتخار ميكنم.
متاسفم.
تو را ميبخشم.
دارم بهت گوش ميدهم.
اين مسئوليت توست.
تو ميتونى از پسش بر بيايى.
صبـــــح زیبـــــا 👇
⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @Sobheziba━━━━🚥