eitaa logo
✳️حکایات فرزانگان✳️
973 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
544 ویدیو
13 فایل
حکایات جالب ،پنداموز و شیرین از ائمه اطهار علیهم السلام ، بزرگان و فرزانگان @pharzanegan شالیزار سبز @shalizar_sabz ویراستی @azims برای ارتباط و ارسال پستهای مناسب این کانال ،از لینک زیر استفاده کنید. https://eitaa.com/a_sanavandi
مشاهده در ایتا
دانلود
Page016.mp3
767.8K
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» 📖صبح زیبا با تلاوت نور هر روز تلاوت ترتیل صفحه ای قرآن کریم امروز: صفحه16 🎙استاد شهریار پرهیزکار برای شنیدن صفحات قبل اینجا را کلیک کنید. تلاوت این صفحه از قرآن همراه با ترجمه فارسی صبـــــح زیبـــــا 👇 ┏━🇯‌🇴‌🇮‌🇳━━ ⃟⃟ 🌼 ⃟⃟ ━┓ eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69 ┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━Sobheziba━━┛ ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ دیدگاهی بگذارید 📝
🔴 عیادت حضرت عزرائیل بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم یکی از علمای تهران که در آخرین روزهای حیات پر برکت آیت الله خوانساری برای عیادت خدمت رسیده بود، از ایشان نقل می کند: شخص ناشناسی نزد من آمد و گفت: من عزرائیل هستم. پرسیدم برای قبض روح آمده ای؟ گفت: نه برای عیادت آمده ام، اگر مشکلی داری بگو. گفتم: قسمتی از پایم درد می کند. او به پایم دست کشید و برطرف شد. موقع خداحافظی به من گفت: ده روز دیگر برای قبض روح می آیم. و ده روز بعد آن عالم جلیل به لقاالله پیوست روایت خواندنی از استاد بزرگ اخلاق تهران، آیت الله سید احمد خوانساری 🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 @PHarzanegan @SobheZiba @Sticher_PH
🔆با روباه بیعت کردند اصبغ بن نباته گوید: «امیرالمؤمنین علیه‌السلام دستور دادند از کوفه به مدائن لشکرکشی کنیم. ما روز یکشنبه حرکت کردیم و عمربن حریث و هفت نفر دیگر با ما نیامدند و به شهر حریره رفتند و روز چهارشنبه حرکت کردند. چون هفت نفری ناهار می‌خوردند، روباهی را گرفتند و عمر بن حریث گفت: «این امیرالمؤمنین است؛ با او بیعت کنیم.» پس آن‌ها روز جمعه به مدائن رسیدند و امام خطبه ایراد می‌کرد و می‌فرمود: «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هزار حدیث به من یاد داد که هر حدیث، هزار در دارد و هر در کلیدی؛ به خدا قسم روز قیامت هشت نفر با امامشان که روباه است خوانده می‌شوند و اگر بخواهم نام آن‌ها را می‌گویم و آن‌ها را رسوا می‌کنم.» راوی گوید: «دیدم عمر بن حریث، از ترس بر زمین افتاد و بی‌هوش شد. 📚مدینه المعاجز، ص 351 🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 @PHarzanegan @SobheZiba @Sticher_PH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page017.mp3
870.5K
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» 📖 تلاوت نور هر روز تلاوت ترتیل صفحه ای قرآن کریم امروز: صفحه ۱۷ 🎙استاد شهریار پرهیزکار برای تلاوت صفحات قبل قرآن کریم اینجا را کلیک کنید. تلاوت این صفحه از قرآن همراه با ترجمه فارسی حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇 ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥 دیدگاهی بگذارید 📝
هرزمان که دچارنگرانی ،افکارمنفی و یا استرس مداوم شدید بدانید ، که درحال ارسال ارتعاش منفی برای جذب همان نگرانی ها هستید ،،،،،،، حال اگردرهمان لحظه احساسات خودرابا چیزهایی هرچندساده بهبودببخشید،حالتان به مروربهتر وبهترخواهدشد....... سلام.  ،   صبح روز یکشنبه شما بخیر . اهدافت را خودت تعیین کن و زندگیت را خودت شکل بده . خیلی مراقب خودتان باشید. سالروز ارتحال ملکوتی بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت آیت الله امام خمینی (ره) را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت و تعزیت عرض می کنم. امروز متعلق است به امیر مومنان، فاتح خیبر، حیدر کرار، مولی الموحدین حضرت علی (ع) و دخت نبی ، همسر ولایت و مادر امامت حضرت فاطمه زهرا (س). روزم راباتوکل به تو آغاز می کنم خدای مهربان. ذکر امروز یکصد مرتبه (یا ذالجلال و الاکرام) اللهم عجل لولیک الفرج . 🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 @PHarzanegan @SobheZiba @Sticher_PH
حکایت کرده اند که: مرد کشک سابی بود که برای خودش آرزوهای دور و درازی می کرد و دوست داشت به هرچه که دلش می خواهد برسد. از این رو نزد شیخ بزرگی که ب اهل معنا معروف بود رفت و از او خواست اسم اعظم خدا را به او یاد دهد. زیرا اگر کسی این اسم را داشته باشد میتواند هرچه را که می خواهد بدست آورد. شیخ که مرد را می شناخت و میدانست که اهداف مادی و دنیوی دارد، برای اینکه امتحانش کند ابتدا دستور پخت فرنی خاصی را به او یاد داد و گفت: فرنی را بپز و بفروش ولی شاگردی برای خودت نگیر و دستور پختش را هم به کسی نگو. مرد قبول کرد و رفت. بعد از مدت کوتاهی که از پخت و فروش فرنی هایش می گذشت، کم کم کار و بارش گرفت و مشتریانش بسیار گشت و سپس برای دکانش شاگرد گرفت و دستور پخت فرنی را به او آموخت. مدتی گذشت و شاگردش که در پخت فرنی ماهر شده بود، در جای دیگری مشغول به کار شد. و چون بین مردم شناخته شده تر از اوستایش بود، کار و بارش رونق گرفت تا جایی که کار و بار مرد کشک ساب که استاد او بود، کساد شد. ناچار و درمانده به سوی شیخ رفت و از ورشکستگی اش شکایت کرد و دوباره برای بهبود اوضاعش خواستار اسم اعظم شد. شیخ هم که از ماجرای او خبر داشت گفت: تو راز یک فرنی را نتوانستی نزد خودت حفظ کنی و فاشش کردی آیا می خواهی اسم اعظم را یادت دهم؟ برو همان کشکت را بساب و خدایت را شکر کن! 🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 @PHarzanegan @SobheZiba @Sticher_PH
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای دل بیا بکوی خرابات جا کنیم با پیر میفروش بجان اقتدا کنیم بر آستان پیر خرابات سرنهیم بر عهد بندگی و ارادت وفا کنیم حکایات فــــــــــــــــــــــــــــــــــرزانگان 👇 ┏━🇯‌🇴‌🇮‌🇳━━━━━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓ eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc ┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━PHarzanegan━━━━┛
Page018.mp3
850.1K
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» 📖 تلاوت نور هر روز تلاوت ترتیل صفحه ای قرآن کریم امروز: صفحه ۱۸ 🎙استاد شهریار پرهیزکار برای تلاوت صفحات قبل قرآن کریم اینجا را کلیک کنید. تلاوت این صفحه از قرآن همراه با ترجمه فارسی حکایات فـــــــــــــــــــــــرزانگان 👇 ┏━🇯‌🇴‌🇮‌🇳━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓ eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc ┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━PHarzanegan━┛ دیدگاهی بگذارید 📝
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد. مگسی را کشتم. 🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 @PHarzanegan @SobheZiba @Sticher_PH
✨﷽✨ *حماد بن حبیب* «حماد بن حبیب کوفی» گفت: سالی برای انجام حج با عده‌ای بیرون شدیم همین‌که از جایگاهی به نام «زباله» کوچ کردیم بادی سهمگین و سیاه وزید، آن‌قدر شدید بود که قافله را زا هم متفرق ساخت. من در آن بیابان سرگردان ماندم تا خود را به زمینی که از آب و گیاه خالی بود رساندم. تاریکی شب مرا فراگرفت، از دور درختی به نظرم رسید، نزدیک آن رفتم، جوانی را دیدم با جامه‌های سفید که بوی مُشک از او می‌وزید، به طرف آن درخت آمد. با خود گفتم: این شخص یکی از اولیاء خدا باشد! ترسیدم اگر مرا ببیند به جای دیگر برود، لذا خود را پوشیده داشتم. او آماده نماز شد و اول دعا کرد (یا مَنْ حاذَ کُلَّ شَی مَلَکُوتا…) آنگاه وارد نماز شد. من به آن مکان نزدیک شدم، چشمه‌ی آبی دیدم که از زمین می‌جوشید. وضو ساختم و پشت سرش به نماز ایستادم. در نماز چون به آیه‌ای می‌گذشت که در آن وعده یا وعید بود با ناله و آه، آن آیه را تکرار می‌کرد. شب روی به نهایت گذاشت، جوان از جای خود حرکت نمود و به راز و نیاز مشغول شد (یا مَنْ قَصدَهُ الضّالُونَ…) ترسیدم از نظرم غائب شود، نزدش رفتم و عرض کردم ترا سوگند می‌دهم به آن کسی که خستگی را از تو گرفته و لذت این تنهائی را در کامت قرار داده، بر من ترحّم نما که راه گم کرده‌ام و آرزو دارم به کردار تو موفق شوم. فرمود: «اگر از راستی بر خدا توکل می‌کردی گم نمی‌شدی، اینک از دنبالم بیا.» به کنار درخت رفت و دست مرا گرفت (و با طَیِ الْاَرْض) مرا به جائی آورد. صبح طلوع کرده بود و فرمود: مژده باد ترا به این مکان که مکه است؛ و صدای حاجیان را می‌شنیدم! عرض کردم ترا سوگند می‌دهم به آن کسی که به او در قیامت امیدواری، بگو کیستی؟ فرمود: اکنون که سوگند دادی من علی بن الحسین (زین‌العابدین) هستم. منبع📚: پند تاریخ، ج 5، ص 182 بحارالانوار، ج 11، ص 24 حکایات فــــــــــــــــــــــــــــــــــرزانگان 👇 ┏━🇯‌🇴‌🇮‌🇳━━━━━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓ eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc ┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━PHarzanegan━━━━┛
Page019.mp3
959.5K
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» 📖 تلاوت نور هر روز تلاوت ترتیل صفحه ای قرآن کریم امروز: صفحه ۱۹ 🎙استاد شهریار پرهیزکار برای تلاوت صفحات قبل قرآن کریم اینجا را کلیک کنید. تلاوت این صفحه از قرآن همراه با ترجمه فارسی ━ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan ━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ در عضو شوید👆 دیدگاهی بگذارید 📝