#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
#دکلمه
#مناسبتی_میلاد_پیامبر
این دکلمه را می توانید در هنگام خوراکی خوردن برای بچه ها اجرا کنید.
با لحنی آرام و کودکانه
🙏☺️🌸🙏☺️🌸🎂🎂🎂
پیامبر عزیز ما خیلی به عطر علاقه داشت.
همیشه حتی در سفر با خودش عطری بر میداشت.
همیشه بوی عطر اون به جا می موند تو کوچه ها.
هر کسی رد می شد می گفت چه بوی خوبی ای خدا.
پیامبر خوب خدا انگار از اینجا رد شده.
سراسر کوچه پر از بوی محمدی شده.
هر جا می رفت اونجا می شد باغ گل محمدی.
همه با هم داد میزدند.
خوش آمدی (2)
دسته گل محمدی(2)
👏👏👏👏👏👏
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
#شعر_سلام
#مناسبتی_میلاد_پیامبر
سلام سلام بچه ها
آی غنچه ها نوگلا
سلام من بر شما
دسته گلای زیبا
سلام سلام بچه ها
سلام به تو ای عزیز که خوشکلی و تمیز
سلام دهیم به همه
با خوشحالی و خنده
من جشنم و من جشنم
شادی با خود میارم
لبها رو خندون کنم
شیرینی و هدیه دارم
دست بزنید بچه ها تو جشن امروز ما
امروز ما خیلی شادین
اگه گفتید براچی ؟؟؟؟
🔴(سوال مربی از بچه ها و سپس ادامه شعر)
پیامبرم محمد در این روز دنیا آمد
تولد و میلاد آقا رسول الله (2)
او حبیب خدا بود
عاشق بچه ها بود
برامون هدیه آورد
قرآن و عترت آورد (2)
قرآن او مجیده
پر معنی و کریمه
عترت او که هستند؟؟
که اهل بیتش هستند.
فاطمه و همسرش
علی و دو پسرش
امام حسن و حسین
سر ور عالم هستند
پنج نور بی نظیرند
بر مومنین امیرند.
🔴🔴🔴توجه کنید شعر ها با لحن خوب و خوشایند و شاد برای بچه ها خوانده شود.
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
پسر با ادب
یکی از روزهای خوب خدا،امام صادق(ع)دوستانش را به مهمانی دعوت کرده بود.«عماربن حیان» هم در بین آنها بود.عمار به دوستش گفت:چه روز خوبی است.ما چقدر خوشبختیم که مهمان امام صادق(ع)هستیم.کاش پسرم اسماعیل را هم با خودم میآوردم.او خیلی امام را دوست دارد.جایش در اینجا خالی است.امام صادق(ع)با یک سینی میوه به اتاق آمد.سینی را جلوی آنها گذاشت و در کنارشان نشست.عمار رو به امام صادق(ع)کرد و گفت:«میخواستم اسماعیل را بیاورم.او پسر آرام و با ادبی است و خیلی شما را دوست دارد.به من هم خیلی نیکی میکند.» امام صادق(ع)با همان لبخند به سخنان عمار گوش کرد و گفت:«من هم پسرت اسماعیل را دوست داشتم اما حالا که گفتی به تو نیکی میکند او را بیشتر از قبل دوست دارم.»
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
برگزاری ناهار وحدت در این هفته موجب خوشحالی و سرور بچه ها و ب یادماندن صفات نیکو حضرت محمد «ص» و.امام صادق «ع» و همبستگی همه مسلمانان می شود.
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
پیغمبر ما محمد (ص)
پیغمبر خوب ما......... نور خدا محمد (ص)
چراغ راه مردم .........رهبر ما محمد (ص)
ما کودکان همیشه.........گوییم یا محمد (ص)
ما پیرو تو هستیم
صل علی محمد
ای پیرو محمد.........ای کودک مسلمان
قلب تو پاک و روشن ......... از نور دین و ایمان
یارو نگهدار تو ......... باشد خدا و قران
بگو تو ،یا محمد
صل علی محمد
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
مشخصات امام صادق (ع)
نام:جعفر(ع)
لقب:صادق(ع)
کنیه:ابوعبدالله(ع)
نام پدر:محمد(ع)
نام مادر:ام فروه
تاریخ ولادت:17 ربیع الاول
سال ولادت:83 قمری
محل ولادت:مدینه منوره
مدت امامت:34 سال
مدت عمر شریف:65 سال
تاریخ شهادت:25 شوال
سال شهادت:148 هجری
محل شهادت:مدینه
سبب شهادت:مسمومیت به دستور منصور دوانیقی
محل دفن:قبرستان بقیع
نام قاتل:منصور دوانیقی
تعداد فرزندان:7 پسر و 3 دختر
خلیفه زمان ولادت:ولید بن عبد الملک
خلیفه زمان شهادت:منصور دوانیقی
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
خونه اش داشت کوچه رو نگاه می کرد. کوچه های مدینه، حسابی زیر باران خیس شده بود. ناگهان او، مردی رو دید که تو تاریکی شب، کیسه سنگینی رو روی پشتش حمل می کرد، اما کمی جلوتر کیسه روی زمین افتاد و همه چیز پخش شد. مرد سریع رفت تا ببیند اوضاع از چه قرار است؟
وقتی جلوتر رفت، دید امام صادق علیه السلام مشغول جمع آوری بسته های غذایی هست که روی زمین ریخته. مرد به امام کمک کرد و بسته ها را داخل کیسه ریخت. بعد همراه امام به جایی رفت که مردم فقیر زندگی می کردند، ولی هیچ کس بیدار نشد و نفهمید چه کسی برایشان غذا می آورد. امام صادق علیه السلام به مرد فرمود: «پیامبر فرمودند: کسی که شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، مسلمان نیست».
بوی گل محمدی
بوی گل محمدیبوی کتاب می دهیهرچه سؤال سخت رازود جواب می دهیشناس نامه تو رادر آسمان نوشته اندو با گُل و گلاب و نورگِل تو را سرشته اندچه جاده های روشنیمیان حرف های توستهنوز این زمین پر ازصدای آشنای توستتو یاد داده ای به ماکه می توان پرنده بودتمام عمر مثل رودبه سوی او رونده بود
محمدکاظم مزینانی
روزی تلخ
امام جعفر صادق علیه السلام 65 سال عمر کردند که 31 سال آن را به امامت و هدایت جامعه اسلامی و مردم مشغول بودند. آن قدر بزرگوار و در نزد مردم با احترام بودند که حاکم ظالم آن دوران به نام منصور دوانیقی، طاقت نیاورد که امام زنده بماند و باز هم در بین مردم به امامت و هدایت آن ها بپردازد. به همین علت، روزی امام را به قصر خود دعوت کرد و بعد با حیله و فریب و با انگوری به زهر آغشته، امام را مسموم کرد و به شهادت رساند. امام در روز 25 ماه شوال سال 148 هجری قمری به شهادت رسید و بعد پیکر پاکش را در قبرستان بقیع، در کنار پدر گرامی اش به خاک سپردند. آن امام بزرگوار به شهادت رسید و از میان ما رفت، اما کلام و رفتار آن حضرت، همیشه سرمشق و الگوی مسلمانان جهان خواهد بود.
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
دوستی و برادری
امام صادق(ع)بسیار دانا و مهربان بود.روزی دو نفر از یاران امام صادق(ع)نزد ایشان آمدند.امام صادق(ع)از یکی از آنها پرسیدند:آیا او را دوست داری؟آن مرد پاسخ داد :آری ما مثل برادریم.امام صادق(ع)فرمودند:اگر کسی را دوست داری به او بگو تا دوستی شما پابرجاتر و محکمتر شود.
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
نیکی به پدر و مادر
یکی از دوستان امام صادق(ع)به نام ابراهیم به ایشان گفت : «پدرم پیر و ناتوان شده است،من به او خیلی کمک میکنم و حتی او را به دستشویی هم میبرم.» حضرت فرمودند:«اگر توانستی لقمه هم در دهان او بگذار تا خداوند هم از تو راضی باشد.»
منبع:داستانهای بهشتی/خانم دکتر اعظم فعال
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#امام_جعفر_صادق
کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🆔CHANNEL :
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀🌀🌀
#داستان_میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
از دوردست های مکه صداهایی می آمد .
شب کم کم می رفت و سپیده سر میزد .
جمعه بود .
باد خنکی توی خانه ها بازی می کرد .
در یکی از خانه ها مادری بی تاب بود . مادری از درد عرق می ریخت .
پیش از آفتاب بچه به دنیا آمد . مادر که بچه اش را دید خندید . نوزاد مثل فصل بهار خواستنی بود . زیبا بود . پوستش سرخ و سفید بود . مژه هایش بلند بود . آنقدر پر بود که یکپارچه به نظر می رسید . چثه اش متوسط بود . دست و بازوهایش گوشتالو . کف دستش پهن و پنجه هایش بلند .
مادر دستی به صورت نوزاد کشید . چشم پدر بزرگ که به نوزاد افتاد او را روی دو دستش گرفت . با سپاس از خدا برایش دعا کرد . بعد به کعبه رفت . نوزاد را به سینه اش چسبانده بود . دوباره خدا را سپاس گفت . آن وقت برای سلامتی فرزند یادگار از دست رفته اش عبدالله دعا کرد . لب و دست پدربزرگ می لرزید . خیلی خوشحال بد . انگار مرگ پسرش عبدالله پیرش کرده بود . اما حالا امید تازه ای داشت .
پدربزرگ همیشه نگران بچه ای بود که آمنه در راه داشت . اما حالا آرام شده بود . شادی با نوزاد به خانه ی آن ها آمده بود .
روز هفتم تولد نوزاد پدربزرگ اسم نوزاد را محمد گذاشت . استفاده از این اسم میان اعراب رسم نبود . کمی عجیب به نظر می آمد . بابابزرگ در برابر تعجب آن ها می گفت : آرزو دارم این فرزند پیش خدا و در نظر مردم پسندیده باشد و ستایش شود .
از طرف دیگر مادر پسرش را احمد صدا می زد . احمد یعنی کسی که خدا را بیشتر ستایش می کند .
آن روز پدر بزرگ چند شتر قربانی کرد و به همه بی چیزها و بینوایان غذا داد .
آن شب همه ی مردم مکه مهمان پدربزرگ بودند . آن ها با شادی و سرور به خواب خوش رفتند . همیچ کس نمی دانست که این نوزاد همان کسی است که حضرت ابراهیم برای آمدنش دعا کرده است . حضرت موسی از او خبر داده است .داوود پیامبر در آوازهایش نام او را زمزمه کرده است و حضرت مسیح مژده ی آمدنش را داده بود.
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد(ص)
#داستان_میلاد_پیامبر_اکرم
از دوردست های مکه صداهایی می آمد .
شب کم کم می رفت و سپیده سر میزد .
جمعه بود .
باد خنکی توی خانه ها بازی می کرد .
در یکی از خانه ها مادری بی تاب بود . مادری از درد عرق می ریخت .
پیش از آفتاب بچه به دنیا آمد . مادر که بچه اش را دید خندید . نوزاد مثل فصل بهار خواستنی بود . زیبا بود . پوستش سرخ و سفید بود . مژه هایش بلند بود . آنقدر پر بود که یکپارچه به نظر می رسید . چثه اش متوسط بود . دست و بازوهایش گوشتالو . کف دستش پهن و پنجه هایش بلند .
مادر دستی به صورت نوزاد کشید . چشم پدر بزرگ که به نوزاد افتاد او را روی دو دستش گرفت . با سپاس از خدا برایش دعا کرد . بعد به کعبه رفت . نوزاد را به سینه اش چسبانده بود . دوباره خدا را سپاس گفت . آن وقت برای سلامتی فرزند یادگار از دست رفته اش عبدالله دعا کرد . لب و دست پدربزرگ می لرزید . خیلی خوشحال بد . انگار مرگ پسرش عبدالله پیرش کرده بود . اما حالا امید تازه ای داشت .
پدربزرگ همیشه نگران بچه ای بود که آمنه در راه داشت . اما حالا آرام شده بود . شادی با نوزاد به خانه ی آن ها آمده بود .
روز هفتم تولد نوزاد پدربزرگ اسم نوزاد را محمد گذاشت . استفاده از این اسم میان اعراب رسم نبود . کمی عجیب به نظر می آمد . بابابزرگ در برابر تعجب آن ها می گفت : آرزو دارم این فرزند پیش خدا و در نظر مردم پسندیده باشد و ستایش شود .
از طرف دیگر مادر پسرش را احمد صدا می زد . احمد یعنی کسی که خدا را بیشتر ستایش می کند .
آن روز پدر بزرگ چند شتر قربانی کرد و به همه بی چیزها و بینوایان غذا داد .
آن شب همه ی مردم مکه مهمان پدربزرگ بودند . آن ها با شادی و سرور به خواب خوش رفتند . همیچ کس نمی دانست که این نوزاد همان کسی است که حضرت ابراهیم برای آمدنش دعا کرده است . حضرت موسی از او خبر داده است .داوود پیامبر در آوازهایش نام او را زمزمه کرده است و حضرت مسیح مژده ی آمدنش را داده بود.
#واحدکار_ولادت_حضرت_محمد
@PISHDABESTANIKIA