eitaa logo
پیش دبستانی کیامهر🔰
15.9هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
1.3هزار فایل
اموزشهای پیش از دبستان را با ما دنبال کنید http://eitaa.com/joinchat/2204762126Cc6dc2e98aa @PISHDABESTANIKIA لینک گروه جهت پرسش و پاسخ و تبادل تجارب https://eitaa.com/joinchat/3881041938Cc08fe3fa34 آیدی جهت تبلیغات و تبادل : @kimiarhn8379
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆در این هفته به تفکر انتقادی پرداخته می شود. اینکه نشانه های تفکر انتقادی چیست؟ چگونه می توان آن را پرورش داد؟ و اینکه کودک مجهز به تفکر انتقادی چه تفاوتی با دیگر کودکان دارد. 👇👇👇 کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🔆پرسشگری از نشانه های تفکر انتقادی است. تفکر انتقادی یا شک و تردید، که موجب سوال کردن می شود از نشانه های تفکر است. کودک و نوجوان باید بداند چرا فصلها تغییر می کنند، چرا انسان عمر جاوید ندارد، چگونه می تواند مانند پدر قوی شود و ... . کودکی که فرصت کنجکاوی و تردید در مورد واقعیتها را نداشته باشد، در بزرگسالی فردی بی تفاوت، و رها از هر قید و بند و قوانینی خواهد بود. او امکان تصمیم گیری در مورد ساده ترین مسائل را ندارد و همواره وابسته به دیگران است واعتماد به نفس ضعیفی دارد. بردن کودکان به طبیعت و گردش در آن آنها را با بسیاری از ابهامهای موجود در محیط آشنا می سازد و انگیزه است برای کنجکاوی، تردید و سوال. مطالعه و داستان، که بر تجربه و دانش کودکان می افزاید، موجب رشد تفکر انتقادی در آنها می شود، چون هر چه آنها بیشتر بدانند، بیشتر در مورد ماهیت پدیده های ناشناخته کنجکاو می شوند و در مورد آنها به طرح سوال می پردازند. چنین کودکانی هر پیشنهاد وسوسه کننده ای را از دوستان نمی پذیرند، به درستی آن شک می کنند و عواقب آن را مورد پرسش قرار می دهند. بنابراین از بسیاری از خطرات در امان خواهند بود. کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
داستانها ابزارهای لذت بخش برای آموزش تفکر فلسفی به کودکان بشمار می آیند. در این کانال چهارشنبه های هر هفته به معرفی یک کتاب پرداخته می شود و خلاصه ای از داستان در اختیار شما قرار خواهد گرفت. کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
موضوع داستان کتاب راجع به واسیاست....... واسیا اسباب‌بازی‌های بسیاری داشت؛ اما روزی او دو پایش را توی یک کفش کرد که اسب چوبی می‌خواهد. مادر واسیا به او گفت که باید چندروزی برای داشتن اسب چوبی صبر کند، چون پول کافی برای خرید آن نداشت. واسیا از این حرف مادر عصبانی شد و سر مادرش داد کشید. مادرش به او گفت، پسر بی‌ادبی است و باید معذرت‌خواهی کند؛ اما واسیا گفت که معذرت نمی‌خواهد. سپس لباس‌هایش را پوشید و از خانه بیرون رفت تا مادر بهتری پیدا کند. با قهرکردن واسیا، سرمایی سخت به شهر آمد. او پیرمردی را دید. پیرمرد از او خواست تا از مادرش عذرخواهی کند؛ اما واسیا قبول نکرد. واسیا با دیدن زنی که سگ درازی داشت، فکر کرد که آن زن با سگ درازش می‌تواند مادر خوبی برای او باشد. زن پیشنهاد واسیا را قبول کرد و او را به خانه‌اش برود. خانۀ آن زن پر از برف شده بود. آنقدر برف که واسیا و آن زن نمی‌توانستند به‌تنهایی برف‌ها را خارج کنند. واسیا با خود گفت، اگر مامان‌های بیشتری داشت، کارها ساده‌تر می‌شد. در همین‌لحظه، چهار زن، مشابه زن نخست، ظاهر شدند و خانه را تمیز کردند. همۀ آن زن‌ها می‌خواستند مادر واسیا شوند. هریک از آنها او را به‌سمت خود می‌کشیدند. واسیا ترسید و فرار کرد. او با خود گفت نمی‌شود در یک زمان این همه مادر را دوست داشت. با این‌حال، او همچنان دوست نداشت از مادرش عذرخواهی کند. پس از این ماجرا، واسیا دوست داشت زن بستنی‌فروشِ مهربان و شاد مادر او شود؛ اما زن بستنی‌فروش وقتی فهمید درخواست واسیا به‌خاطر بستنی است، ناراحت شد. واسیا نیز خجالت کشید و رفت. او به‌‌سمت جنگل پوشیده از برف حرکت کرد. در آنجا او گم شد. در راه روباهی را دید. روباه با اینکه دوست داشت واسیا پسر او باشد؛ اما او روباه بود و فریب‌کار. به‌طوری‌ که واسیا را با وعدۀ آش گرم برای جمع‌کردن هیزم و حمل آنها تا خانه ترغیب کرد؛ بی‌آنکه ذره‌ای آش به او بدهد. واسیا تعجب کرد چون از نظر او مادرها هیچ‌گاه فریب نمی‌دهند. واسیا در حالی‌که خود را سرزنش می‌کرد که چرا به‌دنبال مادر دیگری بوده است؛ خرسی را دید. او این‌بار برای رفتن به خانۀ خرس شرط بست که پسر او نباشد. خرس قبول کرد؛ اما هنگامی‌که واسیا را به‌خانه‌اش برد، زمان خواب زمستانی‌اش فرا رسید و به خواب زمستانی رفت. واسیا باز هم خود را سرزنش کرد و رفتار خرس را با رفتار مادرش مقایسه کرد که همیشه اول او را می‌خواباند. او حتی هنگامی که از سرما به درخت صنوبری پناه برد؛ آغوش درخت صنوبر را با آغوش نرم مادرش مقایسه کرد. او در سرما اسب پیرِ ناامیدی را دی. اسب پیر از اینکه هیچ‌کس به او احتیاجی نداشت، انتظارش را نمی‌کشید و نگرانش نمی‌شد، ناراحت بود. اسب زندگی را بی‌معنا می‌یافت. واسیا با شنیدن حرف‌های اسب به فکر فرو رفت و با خود گفت، چه‌کسی به او احتیاج دارد و نگرانش می‌شود. پاسخ او مادرش بود. او به‌خوبی می‌دانست که مادرش از اینکه نمی‌داند او کجاست غصه می‌خورد. او دلش برای مادرش سوخت و با کمک اسب پیر به‌سمت خانه حرکت کرد. او همچنین به اسب گفت که به او احتیاج دارد و از او خواست تا دوست او باشد. با هر قدم واسیا به‌سمت خانه، هوا گرم و گرم‌تر می‌شد. او هنگامی‌که به خانه رسید، به آغوش مادرش پرید و با گریه از مادرش عذرخواهی کرد. او فهمید که معذرت‌خواستن از دیگران چه کار ساده و در عین‌حال خوب و آرامش‌بخشی است. مادر، واسیا را بوسی دو واسیا دیگر تنش گرم شده بود و از سرما خبری نبود. صبح روز بعد، او اسب چوبی کوچکی را کنار تخت خود دید. 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
در این کتاب نویسنده به زیبایی دور شدن از خانه و دسترسی نداشتن به گرمای وجود مادر و عشق او را با سرمای زمستان و زیاد شدن برف و بوران نشان می دهد. این تشبیه موجب می شود خواننده بین دلتنگی بچه برای مادر و سرمای زمستان رابطه برقرار کند و نیاز به مادر و علاقه خالصانه او را با تمام وجود حس کند. نویسنده به خوبی نشان می دهد که هیچ از انتخابهای دیگر واسیا نمی تواند جای مادر او را بگیرد. در روند ماجراها او متوجه می شود، هیج یک از گزینه ها فداکاری مادر خود را ندارند. البته هر کودکی ممکن است این بردداشتها را نداشته باشد. بنابراین خوب است که والدین و مربیان همراه کودک داستان را خوانده سپس با طرح سوالهای زیر او را به فکر کردن تشویق کنند. چرا واسیا از خانه بیرون رفت؟‌ چرا بیرون از خانه هوا سرد بود و هر چه از خانه دورتر می شد هوا بدتر می شد؟‌ چرا هیچ کدام از آنانی که بجای مادر خود انتخاب کرد، نتوانستند جای مادر او را بگیرند؟ شما اگر جای واسیا بودید وقتی که مادر گفت حالا نمی توان اسب چوبی را بخرد چه می کردید؟ انتظار می رود در پاسخ به این سوالها و بحثی که بین او و مربی و یا خانواده رخ می دهد، کودک بتواند به مفاهیمی که نظر او را در مورد مادر بیان می کند مانند گذشت، مهربانی، دوست داشتن اشاره کند. همچنین مفاهیمی چون ریا و غرور بیجا در بر هم زدن آرامش زندگی و پذیرش اشتباه و مسولیت پذیری در حفظ آرامش وبرقراری رابطه خوب با دیگران را به خوبی درک کرده باشد. 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
کودکان ما نیاز به تفکر دارند تا از اطلاعات کسب شده از کتابهای درسی بهره گیرند. تفکر فلسفی به کودک امکان تفکر مستقل می دهد، او را از وابستگی فکری به دیگران رها می کند، به محیط و جهان می اندیشد و فردی مسئولیت پذیر می شود. با خواندن داستان، کودک و نوجوان فرصت پیدا می کند در مورد خود، باورها، عملها و عکس العملها بیندیشد، آنها را مورد ارزیابی قرار دهد سپس به بیان نظرات و دیدگاه ها در این رابطه بپردازد. بیان نظرات و دیدگاه ها نه تنها موجب می شود این خواننده جوان خودش و علاقه ها و ارزشهایش را بشناسد، بلکه والدین، مربیان و روانشناسان نیز می توانند به ویژگیهای شخصیتی ا پی ببرند و دریابند که چه چیزی به روان او آسیب زده است. ویگوتسکی، روانشناس صاحب نام به این روش، یعنی بیان نظرات خود و شنیدن نظرات دیگران، درک دلایل برخی از دیدگاه ها و رفتارها را درونی سازی می نامد. او درونی سازی را مرحله ای از رشد و تفکر می داند. خواندن داستان و بیان نظرات در مورد داستان، به کودک و نوجوان کمک می کند که دیدگاه های درونی شده خود را بیان نماید. از این طریق والدین، مربیان و معلمان می توانند بهتر کودک را بشناسند وبه تفکر درونی شده او پی ببرند. برای عملی شدن این روش، توصیه می شود بعد از خواندن داستان از کودک و نوجوان در مورد نظر آنان نسبت به قهرمان داستان و دلایل برخی از رویدادها سوال کرد. از او بخواهید اشتباه های شخصیتهای داستان و بینش آنها و رفتارهای درست را بیان کنند. بحث در مورد پیامد رفتارهای درست و نادرست از دیگر زمینه گفتگو با کودک ونوجوان پس از خواندن داستان است. 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🔴 آشنایی با افراد برجسته در هر موضوع و آگاهی از دیدگاه آن ها به مطالعه ما جهت داده و ما را با نظرهای مختلف آشنا می کند. کانال موسسه کیهان دانش پاژ سعی دارد با معرفی و بیان دیدگاه های برخی از بزرگان در زمینه تفکر کودک، شما را در این راه یاری کند. امروز نگاهی گذرا به متیو لیپمن خواهیم داشت... 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
داستانها ابزارهای لذت بخش برای آموزش تفکر فلسفی به کودکان بشمار می آیند. در این کانال چهارشنبه های هر هفته به معرفی یک کتاب پرداخته می شود و خلاصه ای از داستان در اختیار شما قرار خواهد گرفت. کانال کشوری پیش دبستانی کیامهر 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
موضوع داستان کتاب راجع به واسیاست....... واسیا اسباب‌بازی‌های بسیاری داشت؛ اما روزی او دو پایش را توی یک کفش کرد که اسب چوبی می‌خواهد. مادر واسیا به او گفت که باید چندروزی برای داشتن اسب چوبی صبر کند، چون پول کافی برای خرید آن نداشت. واسیا از این حرف مادر عصبانی شد و سر مادرش داد کشید. مادرش به او گفت، پسر بی‌ادبی است و باید معذرت‌خواهی کند؛ اما واسیا گفت که معذرت نمی‌خواهد. سپس لباس‌هایش را پوشید و از خانه بیرون رفت تا مادر بهتری پیدا کند. با قهرکردن واسیا، سرمایی سخت به شهر آمد. او پیرمردی را دید. پیرمرد از او خواست تا از مادرش عذرخواهی کند؛ اما واسیا قبول نکرد. واسیا با دیدن زنی که سگ درازی داشت، فکر کرد که آن زن با سگ درازش می‌تواند مادر خوبی برای او باشد. زن پیشنهاد واسیا را قبول کرد و او را به خانه‌اش برود. خانۀ آن زن پر از برف شده بود. آنقدر برف که واسیا و آن زن نمی‌توانستند به‌تنهایی برف‌ها را خارج کنند. واسیا با خود گفت، اگر مامان‌های بیشتری داشت، کارها ساده‌تر می‌شد. در همین‌لحظه، چهار زن، مشابه زن نخست، ظاهر شدند و خانه را تمیز کردند. همۀ آن زن‌ها می‌خواستند مادر واسیا شوند. هریک از آنها او را به‌سمت خود می‌کشیدند. واسیا ترسید و فرار کرد. او با خود گفت نمی‌شود در یک زمان این همه مادر را دوست داشت. با این‌حال، او همچنان دوست نداشت از مادرش عذرخواهی کند. پس از این ماجرا، واسیا دوست داشت زن بستنی‌فروشِ مهربان و شاد مادر او شود؛ اما زن بستنی‌فروش وقتی فهمید درخواست واسیا به‌خاطر بستنی است، ناراحت شد. واسیا نیز خجالت کشید و رفت. او به‌‌سمت جنگل پوشیده از برف حرکت کرد. در آنجا او گم شد. در راه روباهی را دید. روباه با اینکه دوست داشت واسیا پسر او باشد؛ اما او روباه بود و فریب‌کار. به‌طوری‌ که واسیا را با وعدۀ آش گرم برای جمع‌کردن هیزم و حمل آنها تا خانه ترغیب کرد؛ بی‌آنکه ذره‌ای آش به او بدهد. واسیا تعجب کرد چون از نظر او مادرها هیچ‌گاه فریب نمی‌دهند. واسیا در حالی‌که خود را سرزنش می‌کرد که چرا به‌دنبال مادر دیگری بوده است؛ خرسی را دید. او این‌بار برای رفتن به خانۀ خرس شرط بست که پسر او نباشد. خرس قبول کرد؛ اما هنگامی‌که واسیا را به‌خانه‌اش برد، زمان خواب زمستانی‌اش فرا رسید و به خواب زمستانی رفت. واسیا باز هم خود را سرزنش کرد و رفتار خرس را با رفتار مادرش مقایسه کرد که همیشه اول او را می‌خواباند. او حتی هنگامی که از سرما به درخت صنوبری پناه برد؛ آغوش درخت صنوبر را با آغوش نرم مادرش مقایسه کرد. او در سرما اسب پیرِ ناامیدی را دی. اسب پیر از اینکه هیچ‌کس به او احتیاجی نداشت، انتظارش را نمی‌کشید و نگرانش نمی‌شد، ناراحت بود. اسب زندگی را بی‌معنا می‌یافت. واسیا با شنیدن حرف‌های اسب به فکر فرو رفت و با خود گفت، چه‌کسی به او احتیاج دارد و نگرانش می‌شود. پاسخ او مادرش بود. او به‌خوبی می‌دانست که مادرش از اینکه نمی‌داند او کجاست غصه می‌خورد. او دلش برای مادرش سوخت و با کمک اسب پیر به‌سمت خانه حرکت کرد. او همچنین به اسب گفت که به او احتیاج دارد و از او خواست تا دوست او باشد. با هر قدم واسیا به‌سمت خانه، هوا گرم و گرم‌تر می‌شد. او هنگامی‌که به خانه رسید، به آغوش مادرش پرید و با گریه از مادرش عذرخواهی کرد. او فهمید که معذرت‌خواستن از دیگران چه کار ساده و در عین‌حال خوب و آرامش‌بخشی است. مادر، واسیا را بوسی دو واسیا دیگر تنش گرم شده بود و از سرما خبری نبود. صبح روز بعد، او اسب چوبی کوچکی را کنار تخت خود دید. 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
در این کتاب نویسنده به زیبایی دور شدن از خانه و دسترسی نداشتن به گرمای وجود مادر و عشق او را با سرمای زمستان و زیاد شدن برف و بوران نشان می دهد. این تشبیه موجب می شود خواننده بین دلتنگی بچه برای مادر و سرمای زمستان رابطه برقرار کند و نیاز به مادر و علاقه خالصانه او را با تمام وجود حس کند. نویسنده به خوبی نشان می دهد که هیچ از انتخابهای دیگر واسیا نمی تواند جای مادر او را بگیرد. در روند ماجراها او متوجه می شود، هیج یک از گزینه ها فداکاری مادر خود را ندارند. البته هر کودکی ممکن است این بردداشتها را نداشته باشد. بنابراین خوب است که والدین و مربیان همراه کودک داستان را خوانده سپس با طرح سوالهای زیر او را به فکر کردن تشویق کنند. چرا واسیا از خانه بیرون رفت؟‌ چرا بیرون از خانه هوا سرد بود و هر چه از خانه دورتر می شد هوا بدتر می شد؟‌ چرا هیچ کدام از آنانی که بجای مادر خود انتخاب کرد، نتوانستند جای مادر او را بگیرند؟ شما اگر جای واسیا بودید وقتی که مادر گفت حالا نمی توان اسب چوبی را بخرد چه می کردید؟ انتظار می رود در پاسخ به این سوالها و بحثی که بین او و مربی و یا خانواده رخ می دهد، کودک بتواند به مفاهیمی که نظر او را در مورد مادر بیان می کند مانند گذشت، مهربانی، دوست داشتن اشاره کند. همچنین مفاهیمی چون ریا و غرور بیجا در بر هم زدن آرامش زندگی و پذیرش اشتباه و مسولیت پذیری در حفظ آرامش وبرقراری رابطه خوب با دیگران را به خوبی درک کرده باشد. 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
کودکان ما نیاز به تفکر دارند تا از اطلاعات کسب شده از کتابهای درسی بهره گیرند. تفکر فلسفی به کودک امکان تفکر مستقل می دهد، او را از وابستگی فکری به دیگران رها می کند، به محیط و جهان می اندیشد و فردی مسئولیت پذیر می شود. با خواندن داستان، کودک و نوجوان فرصت پیدا می کند در مورد خود، باورها، عملها و عکس العملها بیندیشد، آنها را مورد ارزیابی قرار دهد سپس به بیان نظرات و دیدگاه ها در این رابطه بپردازد. بیان نظرات و دیدگاه ها نه تنها موجب می شود این خواننده جوان خودش و علاقه ها و ارزشهایش را بشناسد، بلکه والدین، مربیان و روانشناسان نیز می توانند به ویژگیهای شخصیتی ا پی ببرند و دریابند که چه چیزی به روان او آسیب زده است. ویگوتسکی، روانشناس صاحب نام به این روش، یعنی بیان نظرات خود و شنیدن نظرات دیگران، درک دلایل برخی از دیدگاه ها و رفتارها را درونی سازی می نامد. او درونی سازی را مرحله ای از رشد و تفکر می داند. خواندن داستان و بیان نظرات در مورد داستان، به کودک و نوجوان کمک می کند که دیدگاه های درونی شده خود را بیان نماید. از این طریق والدین، مربیان و معلمان می توانند بهتر کودک را بشناسند وبه تفکر درونی شده او پی ببرند. برای عملی شدن این روش، توصیه می شود بعد از خواندن داستان از کودک و نوجوان در مورد نظر آنان نسبت به قهرمان داستان و دلایل برخی از رویدادها سوال کرد. از او بخواهید اشتباه های شخصیتهای داستان و بینش آنها و رفتارهای درست را بیان کنند. بحث در مورد پیامد رفتارهای درست و نادرست از دیگر زمینه گفتگو با کودک ونوجوان پس از خواندن داستان است. 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🔴 آشنایی با افراد برجسته در هر موضوع و آگاهی از دیدگاه آن ها به مطالعه ما جهت داده و ما را با نظرهای مختلف آشنا می کند. کانال موسسه کیهان دانش پاژ سعی دارد با معرفی و بیان دیدگاه های برخی از بزرگان در زمینه تفکر کودک، شما را در این راه یاری کند. امروز نگاهی گذرا به متیو لیپمن خواهیم داشت... 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 🆔CHANNEL : @PISHDABESTANIKIA 🌀🌀🌀🌀🌀🌀