واحد کار آتش نشان
هدف از این واحد کار :
1- آشنایی با پدیده حرارت و آتش
2- عوامل ایجاد حریق
3- ایمنی در مقابل حرارت و آتش
مطالب آموزشی :
چگونگی پیدایش آتش در زندگی انسان ( پخت و پز- تولید گرما و روشنایی – توجه به حمام – نانوایی – کوره آهنگری و ......)
کوه آتشفشان
– آموزش شماره تلفن آتش نشانی 125
– آموزش رنگهای گرم ( قرمز – زرد
– نارنجی – قهوه ای
آشنایی با انواع وسایل گرم کننده مانند بخاری( گاز سوز - نفت سوز - برقی)
و در زمانهای قدیم کرسی
نکات ایمنی :
نزدیک آتش نرویم و از آن دوری کنیم
با کبریت بازی نکنیم
و باید بدانیم که چگونه آتش را خاموش کنیم
به ظرفی که روی گاز است نباید دست زد
به لامپ روشن نباید دست زد
به اتو نباید دست زد
🌀🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
برای تدریس آتش بهتره یک ورودی مطلب داشته باشید
ورودی مطلبتون میتونه قصه باشه یا بهمراه داشتن دوتا سنگ چخماق
چیزی که توجه کودکان را جلب کنه و مشتاق شنیدن باشند
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود.
در یک کوهستان بزرگ و پر از درخت یک پسر کوچولو با پدرش که هیزم شکن بود راه افتادند. آنها می خواستند به اندازه کافی هیزم جمع کنند تا تمام زمستان بتوانند کلبه چوبی شان را گرم نگه دارند. پدر که تبر بزرگی را برداشته بود و کوله پشتی را پر از آذوقه کرده بود از همان اول به پسرش گفته بود: خداداد پسرم، اگر در میان درختان این جنگل کوهستانی از من دور ماندی، یک وقت راه نیفتی و به هر طرفی بروی. تو باید همانجا باشی تا من برگردم و تو را پیدا کنم.🏞
خداداد به حرف های پدرش گوش کرد. چند روزی بود که آنها در جنگل می گشتند و درخت هایی را که خشک شده بودند، با تبر تکه تکه می کردند و بعد هم دور آن را با طناب می بستند و آماده می کردند که به کلبه چوبی شان ببرند.♨️
تا اینکه یک روز صبح وقتی خداداد چشم باز کرد، پدرش را ندید.
کمی به این طرف و آن طرف نگاه کرد، چند بار پدرش را با صدای بلند، صدا کرد، ولی وقتی هیچ جوابی نشنید، آرام آرام دلش پر از ترس شد.😨
او با خودش فکر کرد: یعنی چه اتفاقی افتاده که از پدرم هیچ خبری نیست؟ چرا پدر من را از خواب بیدار نکرد و با خودش نبرد؟
خداداد با به یاد آوردن این مساله تصمیم گرفت که به طرف جایی که اول بود، راه بیفتد. هنوز آن تخته سنگ را که کنار یک درخت خیلی بلند بود، به یاد داشت.🌳
حتما می توانست خاکستر آتشی را که شب گذشته با پدر روشن کرده بودند، پیدا کند. برای همین بود که او دوباره شروع به جستجو در جنگل کرد. ولی این کار او هم بی فایده بود.♨️
هوای درون جنگل کم کم داشت تاریک می شد. هر چه هوا تاریک تر می شد، خداداد بیشتر احساس خستگی و گرسنگی می کرد. بالاخره خداداد از شدت خستگی زیر یک درخت نشست. در همین لحظه بود که ترس تمام قلبش را پر کرد. او نمی دانست باید چکار کند.🌲😞
قطره های اشک او سرازیر شده بود. پسر کوچولو همانجا زیر درخت بعد از دقایقی به خواب رفت. نیمه های شب بود که از شدت سرما از خواب پرید و دوباره به یادش آمد که از پدرش دور مانده است.😢
یک دفعه فکری به ذهنش رسید. در این چند روزی که در جنگل بودند پدر دو سنگ چخماق به او داده بود و هر بار از به هم زدن آن سنگ ها آتش درست می کرد. دست های کوچکش را در جیب لباسش کرد. سنگ ها را بیرون آورد و مثل پدر شروع به زدن آنها به هم کرد.♨️
بعد از چند دقیقه خداداد توانست برای خودش آتشی درست کند. کنار آتش که نشست کمی گرم شد. او می دانست که شعله های آتش باعث می شود حیواناتی که درون جنگل زندگی می کنند به او نزدیک نشوند.🐅
با روشن شدن هوا خداداد دوباره به فکر افتاد که به جستجوی پدرش برود. او این بار از میوه های درختان جنگلی شروع به خوردن کرد. او سعی می کرد تمام کارهایی را که پدر در این روزها در جنگل انجام می داد، به یاد بیاورد.🍒
آن روز هم او اگر چه تا غروب در جنگل به دنبال پدر گشت ولی نتوانست او را پیدا کند. شب دوم او آتشی بزرگتر درست کرد.♨️
روز سوم بود که خداداد از این شرایط خسته شده بود. هر چند توانسته بود خودش را گرم و سیر نگه دارد ولی دلش برای پدر تنگ شده بود.
دوباره زیر یک درخت نشست و به فکر رفت. به یاد روزهایی افتاد که کنار پدر و مادرش درون کلبه چوبی شان زندگی می کردند. به یاد مرغ و خروس هایشان افتاد. اشک چشمانش را پر کرده بود و دیگر نمی دانست که باید چکار کند.?
آن شب هم آتش بزرگی درست کرد و کنار آن نشست. نمی دانست تا چند روز دیگر این شرایط ادامه دارد. اما یک دفعه به یاد حرف های مادرش افتاد.💁🏼 مادر به او گفته بود هر وقت که دلت گرفت، آرزویت را کف دست هایت بگذار، چشمانت را ببند و بعد از خدا آن را بخواه. آخر هم آن را با تمام قدرتی که داری به طرف آسمان فوت کن.✋🏻
خداداد در حالی که اشک می ریخت، آرزویش را که بازگشت پدر بود، در کف دستش تصور کرد. بعد چشم هایش را بست و با خدا شروع به حرف زدن کرد. او از خدا خواست که هر چه سریع تر پدرش را به او برساند.😭
بعد هم همان طور که مادرش گفته بود، دستش را به طرف آسمان بالا برد و با تمام قدرتی که داشت آرزویش را به طرف آسمان فوت کرد.☁️
صبح زود بود که با صدای آواز یک پرنده بیدار شد، احساس کرد که بوی عطر خوبی به مشامش می رسد. فکر کرد که خواب می بیند، برای همین یک بار دیگر بو کشید. آرام چشمایش را باز کرد. آتشی که دیشب روشن کرده بود، هنوز خاموش نشده بود. ظرف کوچکشان روی آتش بود و پدر با همان لبخند همیشگی کنار آتش نشسته بود.
خداداد خودش را در آغوش پدر انداخت و شروع به گریه کرد. هیزم شکن در حالی که موهای او را نوازش می کرد گفت: پسرم گفته بودم که از جایی که هستی تکان نخور. من برای شکستن هیزم کمی از تو دور شده بودم و چون خواب بودی نمی خواستم که بیدارت کنم. ولی این دوری درس خوبی برای تو بود. تو یاد گرفتی که چطور از خودت مراقبت کنی. این دوری باعث شد که تو مرد شوی.
#قصه
#آتش
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
آتش نشانهای مهربان
آتش نشان ها افراد مهربانی هستند که به هنگام خطر به ما کمک می کنند. شاید شما فکر کنید که آتش نشان ها فقط آتش را خاموش می کنند، اما این طور نیست. آن ها افرادی را که زیر آوار گیر می کنند و یا کسانی را که در آسانسور گیر می کنندهم نجات می دهند.
اگر کسی در چاه یا رودخانه بیافتد این آتش نشان های مهربان هستند که آن ها را از آن جا بیرون می آورند. حتی اگر دست کسی لای چرخ گوشت گیر کند این وظیفه ی آتش نشان هاست که به فرد آسیب دیده کمک کنند.
آتش نشانی یک کار پرخطر است، به همین خاطر آتش نشان ها باید بسیار شجاع و باجرات، باهوش و قوی و مهربان باشد.شماره ی مرکز آتش نشانی 125 است.
اگر در جایی حادثه ای اتفاق بیافتد مردم با این شماره تماس می گیرند و آتش نشان ها با ماشین های قرمزشان به آن جا می روند. ماشین های آتش نشانی مجهز به وسایلی برای خاموش کردن آتش و وسایلی برای کمک کردن به افراد آسیب دیده است.
هیچ وقت نباید برای شوخی و یا بازیگوشی با این شماره تماس بگیرید، شاید کسی در جایی جانش در خطر باشد و به این آتش نشان های مهربان نیاز داشته باشد. پس فقط زمانی که حادثه ای اتفاق افتاد باید با این شماره تماس گرفت.
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
برای اموزش شماره اتش نشانی نیاز نیست که بگیم 125و گفتن 1و2و5کفایت میکند و برای بچه هایی که سوال میکنن ما که بلد نیستیم زنگ بزنیم میگیم اگه یه موقع نیاز بود که اتش نشان رو خبر کنیم و بزرگترها هول شده بودند و شماره رو یادشون رفته بود بهشون یاداوری کنیم تا تماس بگیرند
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
برای نمایش خلاق میتونید برای بچه ها کلاه و کپسول اتش نشانی و شعله درست کنید و از بچه ها بخواهید به طور کاملا نمایشی خاموش کردن شعله رو بازی کنند و چند تا از بچه ها هم نقش کسانی رو بازی کنند که قراره زنگ بزنن به اتش نشانی و شماره اتش نشانی رو تکرار کنند
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
✍️شعرشماره تلفن های امدادی
آهای آهای بچه ها ، حتی شما بزرگا
چند تا شمارست باید ، بلد باشیم همه جا
نباید از یاد بره ، تک تک این عددها
بیاین با هم حفظ کنیم ، واسه روز مبادا
🚒🚒🚒🚒🚒🚒🚒🚒
آتش نشانی چنده ؟ یکصد و بیست و پنجه
حفظ کردن این عدد ، مثل یه دونه گنجه
آخه تو هر حادثه آتش نشان می دونه
چیکار کنه تا کسی توی خطر نمونه
حالا با من تكرار كن شماره اونها رو
١و٢و٥ ⛑⛑⛑١٢٥
#_آتش_نشانی
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
ماشين آتش نشاني
ماشين آتشنشاني
داره مياد آژير كشون
مامورهاي آتش نشان
نشسته اند داخل اون
هر جايي كه خطر باشه
زود مي رسه به دادمون
از توي آتيش و بلا
فوري ميده نجاتمون
عصاي دست اين ماشين
نرده بوم و بالابره
تو سختي و حادثه ها
هميشه يار و ياوره
#شعر_آموزشی
🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
آژیز آژیز آژیر کشون
آتشنشانه مهربون
باز اومده تو خیابون
باید نباشیم نگرون
قهرمانه همیشه
دشمنه با آتیشه
با ماشینش تندو زود
میره تو آتیشو دود
شیلنگ آورده اینجا
آب میپاشه به هر جا
تا که خاموش کنه زود
نمونه آتیشو دود
آتشنشان مهربونه
فرشته ای از آسمونه
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
کارهای مهمی که دراین اموزش باید انجام دهیم👇👇👇
1شماره آتش نشانی رو یاد بدید
2وسایل آقای آتش نشانی:کپسول،اژير،بيسيم،لباس ضد حريق،کلاه،شلنگ آتش نشانی،ماشين آتش نشانی
3آقای آتش نشانی جون آدم هارو درموقع آتش سوزي نجات میده،وقتی خدایی نکرده افتاديم چاه آتش نشانی نجات میده،مثلا مار یا...رو که وحشي هستند اومدن وارد منزل شدن زنگ بزنیم آقای آتش نشانی اونا بيان بگیرن چون دوره دیدن و..
4شعر آتش نشانی رو یاد بديد
من125
1و2ويه پنجم
ابزار من ماشينه
تلفنو بيسيمه گردون واژير دارم
ایستگاه من نجاته،نجات جان و ماله
آتیش وخاموش ميکنم دودشو بیرون ميکنم
ای بچه نازنازي نکن با آتیش بازی
اينو بصورت شعر بااداش ياد بديد
5اگر مقدور بود بريد فردا آتش نشانی يا آقای آتش نشان رو دعوت کنید مهد کودک
#آتش_نشانی
#شعر_آموزش
🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
انسانها ی اولیه از بهم زدن سنگ چخماق توانستند اولین جرقه آتش را کشف کنند
#آتش
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA