⏰ #دقایقی_با_کتاب 📚
🌟هرمز گفت: همیشه فکر میکردم کسی که مرا آفریده رهایم کرده، ولی وقتی در بیابان داشتم میمردم به یکباره از چیزی که نمیدیدم ولی میدیدم از عمق جانم کمک خواستم و نجات یافتم.
🌞 #فرزند_خورشید لبخندی زد و گفت: خدا تو را بیهوده نیافریده و رها نکرده.
هرمز برای اولین بار در همه عمرش با قلبش به او نگاه کرد و بعد انگار عظمت آسمان دلش را فراگرفت.
فرزند خورشید خدمتکار را صدا زد و خیلی آهسته چیزی به او گفت. خدمتکار بعد از چند لحظه با چهار کیسه پنج هزار دیناری برگشت و آنها را گذاشت پیش روی هرمز و رفت.
هرمز با تعجب به کیسهها نگاه کرد و گفت: ولی من!
🔶فرزند خورشید گفت: بزرگی به بخشش قبل از درخواست است...
📃صفحه ای از کتاب «عشق در برابر عشق»
✅خرید این کتاب با #پست_رایگان و ۱۰ درصد تخفیف در مطلب قبل
📚کانال«پاتوق معرفی کتاب»📖
@book_room