⏰ #دقایقی_با_کتاب 📚
کارنامه های ثلث اول را که دادند، فرهاد شاگرد اول کلاسمان شد. من هم، که برای اولین بار موقع امتحانات خیلی درس خوانده بودم، توانستم شاگرد هیچُم بشوم. مطمئناً برایم پیشرفت محسوب می شد؛ چون به هر حال شاگرد هیچم از شاگرد آخر بودن بهتر است. البته نمره هایم واقعاً بهتر از قبل بود؛ اما باز هم پایین ترین نمره هایم در ریاضی و انضباط بود. البته همان نمره ها هم از بهترین نمرات حمید بالاتر بود. حمید درباره ی خودش همیشه می گفت هر ثلث فقط یک تجدید می آورَد و آن هم معدلش است!
وقتی کارنامه ام را به آقاجان نشان دادم، دعوایم نکرد. فکر می کنم بخاطر نبودن محمد عزیز شده بودم. البته از قبل درباره ی سنگین بودنِ ریاضی کلاس چهارم و نداشتن کشش هشدار داده بودم. آقاجان زیر کارنامه ام را امضا کرد و گفت: «تو الان فقط محسن نیستی. همه به تو به چشمِ داداشِ ممّد نگاه مُکنن. باید حواستِ بیشتر جم کنی. من بخاطر ریاضی ت ناراحت نیستم؛ ولی خا پونزده نمره ی خوبی برای انضباط نیست. البته از مالِ پارسالت که بهتره.»
مامان کاری به کارنامه ام نداشت. می گفت: «این پسر که از درس خواندن هیچی نِمِشه. بهتره بفرستیمش بره لااقل یک کاری یاد بگیره.»
بی بی می گفت: «من مِگم بذارینش شاگرد نونوایی بشه. لااقل هر وقت مِرین نونوایی بی صف بهمان نون بده.»
من، که از این حرف بی بی حرصم گرفته بود و می دیدم خودش فقط بلد است تسبیح بچرخاند و به بقیه گیر بدهد، کتاب ریاضی ام را جلویش گذاشتم و گفتم: «بی بی جان یا اینا رِ حل کن یا تو یَم پا شو بریم لبِ تنور!» بی بی، که نمی توانست بخواند، از من خواست کتابم را برایش بخوانم. برای اینکه خجالتش بدهم، صورت مسئله ها را خواندم. بی بی مسئله ها را با همان تسبیحش یکی یکی حساب کرد و دهانم را بست! من، که زورم آمده بود، تسبیح را از دستش گرفتم و گفتم: «اگه راست مِگی، بدون امداد غیبی حل کن!»
📙 کتاب #آبنبات_هل_دار
🛍 #خرید_کتاب : @book_room
✅ #تخفیف_یلدا و #ارسال_رایگان ویژه خرید کل ۴ جلد بسته #کتاب_آبنباتی !
📚پاتوق معرفی کتاب📖
@PMKetab
📲با بازنشر مطالب از کانال خود حمایت کنید.