eitaa logo
روابط عمومی پلیس
5.8هزار دنبال‌کننده
50.2هزار عکس
14.7هزار ویدیو
201 فایل
لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
30.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راه اندازی موکب الحسین (ع)شهدای فراجا به مناسبت عید غدیر خم در شهرستان درمیان با همت سبز پوشان انتظامی شهرستان درمیان سبز پوشانی که هم در راه امنیت و آرامش تلاش می کنند هم در راه دستاوردهای انقلاب تلاش می کنند و هم مراسمات ملی مذهبی رو هدایت و برگزار می کنند سبز پوشانی که خون می دهند تا منو شما امنیت داشته باشیم .جان میدهند که ناموس من و شما در امنیت باشند .سبز پوشانی که در تمام میادین حضور ولایی دارند. سبز پوشان خدا قوت سبز پوشان مرد میدان فی سبیل الله مرد میدان همیشه در میدان خادمان ملت ولایت مولا امیر المومنین عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی شهرستان درمیان استان خراسان جنوبی به کانال فرماندهی انتظامی شهرستان درمیان بپیوندید 👎👎 👉https://eitaa.com/r_fe_darmyan
تولیدی عقیدتی سیاسی مرکز تربیت و آموزش شهید باهنر فراجا
اعزام اولین کاروان دوره‌ های تربیت و تعالی خانواده ها و کارکنان انتظامی استان فارس به عتبات عالیات در سال ۱۴٠٢
💢 ایران به پیمان شانگهای پیوست ولی این تیترهای فریبنده فراموش نخواهد شد
💢 ایشون پرستو صالحی هستند 🔹 یکی از همون سلبریتی هایی که جوونای مردم رو دعوت به اغتشاش میکردند تا بریزند تو خیابونا و پلیس و نیروهای حافظ امنیت رو بکشند و آتش بزنند و نهایتا برن پای چوبه دار 🔹 اما خودشون اون ور دنیا مشغول جوان سازی پوست 🔹 نتیجه پولهایی که به واسطه اغتشاشات در ایران روانه حساب سلبریتی ها شد ✍️
💢 خودکشی یک دختر جوان در ترکیه 🔹 در شهر ازمیر، یک دختر جوان از پشت‌بام یک هتل ۳۳طبقه به پایین سقوط کرد و در کمال تعجب زنده ماند! البته دچار جراحات سنگین شد. 🔹 پ ن : اگه ایران بود الان شده بود قهرمان براندازا و دو روز دیگه هم یه بلاگر حرفه ای شده بود . ✍️
💢اینکه روند رشد شرکت هپکو شروع شده و امیدهای کارگرانش دوباره زنده شده به لطف خدا و همت آقای رئیسی خبر خوبی هست که نمیخوان بزارن من و شما ازش خبر دار بشیم چون باید همیشه نااُمید باشیم...!
💢 سنگ علی رو هرکی زد به سینه طرفدارش فاطمه ست... ✍️
🔰نماهنگ فاخر ارسالی از معاونت‌ تبلیغات و روابط عمومی ساعس فراجا 🌹ازشبکه استانی مرکز کردستان 🌹پخش شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده جز او کسی به جای پیمبر نیامده جز او برای فاطمه همسر نیامده از کعبه جز علی احدی در نیامده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌نویسم برای آنان که حضورشان در همه جا هست ولی دریغ از یادشان می‌نویسم برای مظلوم مقتدر، آنان که به وقت مشکلات حضورشان در حکم فرشته نجات هست و در روزهای خوشی یاد می‌شود از آنها با اصطلاح مزاحمان همیشگی، آنان که پیکرشان برای امنیت می‌شود سپر تیر و تیزی اشرار و اراذل، به وقت امنیت دلشان می‌شود سیبل تیر نوع افکار و طرز رفتار می‌نویسم برای جان برکفان عرصه نظم و امنیت، آنان که ستاره‌های شب را بر دوش می‌کشند تا دلیل روشنی برای تاریکی شب شهر باشند، همان شهری که با روشنایی آفتاب و بعد از خوابی همراه با آرامش و امنیت در سایه همان مردان امنیت ساز عده‌ای هجمه زخم زبانها برایشان مستفیض کنند تا مُسَکِنی باشد برای آلامشان می‌نویسم برای تقویم بی تعطیل همان کسانی که در همه مناسبت‌ها و تعطیلات در همه فصول و شرایط آب و هوایی، در همه مکانها و زمانها از نقطه صفر مرزی گرفته تا شهرها و روستاها، از ارتفاعات کوهای سر به فلک کشیده تا کف جاده، خیابان و سر چهارراه‌ها توقف و مکث برایشان معنی ندارد، همان عده که در ایام تعطیل و فراغت مردم اینان حجم کارشان چند ده برابر می‌شود تا فراغتی به مشکلی تبدیل نشود همان‌ها که شرمنده بچه دبستانی خود می‌شوند وقتی که بعد تعطیلات عید نوروز معلم موضوع انشا را؛ تعطیلات عید نوروز را چگونه سپری کردید اعلام می‌کند
28.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ 《یاوران ولایت》 اجرا توسط گروه سرود و همخوانی شهدای انتظامی جمهوری اسلامی ایران https://eitaa.com/nouralquran
💢 بیرانوند بعد از بازار گرمی و احتمالا اطلاع از عواقب فسخ یکطرفه قراردادش دوباره به پرسپولیس برگشت و مدیر عامل استقلال نیز بعد از ناتوانی در ترکاندن بمب نقل و انتقالات، استعفا داد؛ اکنون زمان شفاف سازی میزان قرارداد جدید بیرانوند از سوی مدیریت باشگاه پرسپولیس و ورود دستگاه قضا برای برخورد با تخلفات صورت گرفته در این فقره و نحوه هزینه‌کرد دیگر تیم‌ها (از جیب بیت المال) است! 🔹
💢 با همین تصویر فرشته گونه از یک مفسد اقتصادی و امنیتی، میتوان حدس زد چه کسانی پشت این غارتگر اقتصادی و برعنداز درونی حمایت میکند 🔹 روش سلاح ورزی در نابود کردن واحدهای تولیدی و کارخانه ها هم با دوستان صلاح طلبش مو نمیزنه!
✍️ 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟» 💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد. دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» 💠 از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمی‌تونم اینجا بشینم تا بیفته دست اون کافرا!» در را گشود و دلش پیش اشک‌هایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعه‌اس یا !» و می‌ترسید این اشک‌ها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد. 💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من می‌ترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح (علیهاالسلام) شدم. تلوزیون فقط از نبرد حمص و حلب می‌گفت، ولی از و زینبیه حرفی نمی‌زد و از همین سکوت مطلق حس می‌کردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم. 💠 اگر پای به داریا می‌رسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه می‌کردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهایی‌مان اضافه شد. باورمان نمی‌شد به این سرعت به رسیده باشند و مادرش می‌دانست این خانه با تمام خانه‌های شهر تفاوت دارد که در و پنجره‌ها را از داخل قفل کرد. 💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم می‌خواند و یک نفس نجوا می‌کرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمی‌دانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد. حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریست‌های جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهم‌السلام) چنگ می‌زدم تا معجزه‌ای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد. 💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود. خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی‌پاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟» همچنان صدای تیراندازی شنیده می‌شد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری‌ام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.» 💠 این بی‌خبری دیگر داشت جانم را می‌گرفت و ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی می‌افتاد نمی‌تونستم جواب برادرتون رو بدم!» مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمی‌رفت جلوتر بیاید و دلش پیش مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!» 💠 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه اطراف دمشق رو آتیش می‌زنن تا مجبور شن فرار کنن!» سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمی‌ذارم کسی بفهمه من شیعه‌ام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی می‌کرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال رو می‌شناسید؟» 💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و می‌دانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق شده!» قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. می‌دانستم از فرماندهان است و می‌ترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفس‌نفس افتادم :«بقیه ایرانی‌ها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد...
برگزاری ایستگاه صلواتی وموکب الحسین شهدای فراجا ومراسم جشن عید غدیر خم ودهه ولایت وامامت و پخش شربت مقابل درب پلیس راهور استان همدان