رهبر معظم انقلاب:
"امام بزرگوار، روح جمهوری اسلامی است؛ اگر این روح از جمهوری اسلامی گرفته بشود و مورد بیتوجّهی قرار بگیرد، نقشی بر دیوار باقی خواهد ماند."
#روح _الله_الموسوی_الخمینی_ره
#جهاد_تبیین
#پلیس_ترازانقلاب
#تولیدی_عس_آشرقی
رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی):
نسل جوان و هوشمند ما که قرار است مسئولیّت ملّی و انقلابی گام دوّم این انقلاب را بر عهده بگیرد و آیندهی این کشور را اداره بکند، احتیاج دارد به یک نرمافزار واقعی؛ برای اینکه بتواند راه انقلاب را درست طی کند که این راه انقلاب، ایران را و ملّت ایران را به منتهای قلّه خواهد رسانید، احتیاج دارد به یک نرمافزار مطمئن و جامع که بتواند به او کمک کند. این نرمافزار که میتواند شتابدهنده باشد، کمککننده باشد و حتّی در مواقعی تحوّلآفرین باشد، عبارت است از درسهای امام؛ درسهایی که هم در گفتار امام، هم در رفتار امام میتوان آنها را جستجو کرد و یافت.
۱۴۰۱/۳/۱۴
#روح _الله_الموسوی_الخمینی_ره
#جهاد_تبیین
#پلیس_ترازانقلاب
#تولیدی_عس_آشرقی
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_ششم
💠 مصطفی در حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده میشد.
ابوالفضل مرتب تماس میگرفت هر چه سریعتر از #داریا خارج شویم، اما خیابانهای داریا همه میدان جنگ شده و مردم به #حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام) پناه میبردند.
💠 مسیر خانه تا حرم طولانی بود و مصطفی میترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد. صورت خندان و مهربان این جوان #شیعه، از وحشت هجوم #تکفیریها به شهر، دیگر نمیخندید و التماسمان میکرد زودتر آماده حرکت شویم.
خیابانهای داریا را به سرعت میپیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس میداد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راهمان را بستند.
💠 تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس میکرد این #امانت را حفظ کند.
سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آنها نمیخواستند این طعمه به همین راحتی از دستشان برود که هر چهار چرخ را به #گلوله بستند. ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود.
💠 چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را میشنیدم که خدا را صدا میزد و سیدحسن وحشتزده سفارش میکرد :«خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجهتون میفهمن #سوری نیستید!»
و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم میکرد حرفی نزنم و آنها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد.
💠 دیگر او را نمیدیدم و فقط لگد وحشیانه #تکفیریها را میدیدم که به پیکرش میکوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمیزد.
من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند، بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمیدیدند زانوانش حریف سرعت آنها نمیشود که روی زمین بدن سنگینش را میکشیدند و او از درد و #وحشت ضجه میزد.
💠 کار دلم از وحشت گذشته بود که #مرگم را به چشم میدیدم و حس میکردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است.
وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین میکشیدم و باورم نمیشد اسیر این #تروریستها شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط #خدا را صدا میزدم بلکه #معجزهای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید.
💠 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره میزد تا پیاده شوم و من مثل جنازهای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد.
با پنجههای درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشیها روی زمین نفسنفس میزند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود.
💠 خودش هم #شیعه بود و میدانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان میکند و نگاهش برای من میلرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد.
مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله #یاالله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماسشان میکرد دست سر از ما بردارند.
💠 یکیشان به صورتم خیره مانده بود و نمیدانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه میبیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟»
لب و دندانم از ترس به هم میخورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خالهام هستن. لاله، نمیتونه حرف بزنه!»
💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان میگفت :«داشتم میبردمشون دکتر، خالهام مریضه.» و نمیدانم چه عکسی در موبایلش میدید که دوباره مثل سگ بو کشید :«#ایرانی هستی؟»
یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفسهایم به گریه افتادم.
💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پایشان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج میکنه! بهش رحم کنید!» و رحم از #روح پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد.
بهنظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس میکشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخالهام برن خونه، من میمونم!» که #اسلحه را روی پیشانیاش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»...
#ادامه_دارد
#قسمت_سی_وششم
#دمشق_شهرِ_عشق
#تولیدی_عس_زنجان
هدایت شده از روابط عمومی پلیس اردبیل
🔻🔻🔻متن مناظره زیبای امام #علی_علیه_السلام با یک آتئیست در 1400 سال پیش
اگر کافرا، آتئیستها و #خداناباور ها و بی دین ها با امام علی علیه السلام درباره خدا گفتگو می کردن، اون حضرت چی جواب می دادن؟
گفتگوی زیر یک گفتگوی فرضی نیست. متن یک روایته که بر اساس اون امام علی علیه السلام در یک گفتگو با یک نفر #کافر به این سوالات جواب می دن:
⭕️ #خداناباور: در چه سال و تاريخى خدايت به وجود امد؟
🔻امام علی علیه السلام : خداوند وجود داشته قبل از به وجود آمدن زمان و تاريخ و هرچيزى كه وجود داشته .
⭕️خداناباور: چه طور ميشود؟! هرچيزى كه به وجود آمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود آمده، يا تبديل شده!!
🔻امام على علیه السلام: قبل از عدد ٣ چه عددى است ؟
⭕️خداناباور: ٢
🔻 امام علیه السلام: قبل از عدد ٢ چه عدديست ؟
⭕️خداناباور: ١
🔻 امام علیه السلام: و قبل از عدد ١ ؟
⭕️خداناباور: هيچ
🔻 امام على علیه السلام: چطور مي شود عدد يك كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی قبل ازخداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد ؟؟
⭕️خداناباور: خدايت كجاست وكدام جهت قرار گرفته؟!!
🔻امام على علیه السلام: همه جا حضور دارد و بر همه چيز مشرف است .
⭕️خداناباور: چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه جهت اشراف داشته باشى؟!
🔻 امام على علیه السلام:
اگر شما در مكانى تاريك خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام طرف و كجا مي بینيد ؟
⭕️خداناباور: همه جا و از همه طرف
🔻 امام على علیه السلام: پس چگونه خدايى كه خود نور سماوات و ارض است نميشود همه جا باشد؟؟
⭕️خداناباور: پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست !؟
چطور ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟
🔻 امام على علیه السلام: خداوند خودش خالق خورشيد و نور است ايا شما قدرت طوفان و باد را نديده أيد؟ باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است،در حالى كه قدرتمند است؟ خداوند خود خالق باد است.
⭕️خداناباور: خدايت را برايمان توصيف كن.از چه درست شده ؟
ايا مثل آهن سخت است ؟
يا مثل آب روان ؟
و يا از گاز است و مثل دود و بخار است !؟
🔻 امام على علیه السلام:
ايا تا به حال كنار مريضى در حال مرگ بوده ايد و با او حرف زده ايد ؟
⭕️خداناباور: آرى بوده ايم وحرف زده ايم .
🔻 امام على علیه السلام: آيا بعداز مردنش هم با او حرف زديد ؟
⭕️خداناباور: نه چطور حرف بزنيم در حالى كه او مرده ؟!
🔻 امام على علیه السلام: فرق بين مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم و حركت نبود؟؟
⭕️خداناباور: روح، روح از بدنش خارج شد.
🔻 امام فرمود شما آنجا بوديد و ميگوييد كه #روح از بدنش خارج شد و مُرد.
حال آن روح را كه جلو چشم شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود !؟
⭕️خداناباوران: همه سكوت كردند .
🔻 امام على علیه السلام: شما قدرت توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون آمده را نداريد؛ چطور قادر به درك ذات أقدس احديت و خداى خالق روح هستيد؟
🔻 برگرفته از کلام و احادیث مولی المتقیان علی (ع)
#آتئیست
#حضرت_علی_(ع)
#جنگ_شناختی
#تولیدی_عس_شهرستان_اردبیل
#عروج_ملکوتی
#روح بلند امام خمینی (ره) به اعلی علیین پیوست...
#روح_ا...
#خادم_مردم
#الگوی_خدمت
#تولیدی_عس_مرزبانی_خوزستان
#عس_مرزبانی_فراجا