eitaa logo
صالحین فائزه
52 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
185 فایل
اطلاع رسانی برنامه ها و گزارشات پ فائزه
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 معرفی کتاب پرطرفدار ◀️ 🔰 کتاب «شنود» یکی از جدیدترین آثار در موضوع تجربه نزدیک به مرگ است که توسط انتشارات تالیف شده است. ❇️ پیش از این نیز در کتاب‌های و برخی از تجارب نزدیک به مرگ روایت شده،، اما تفاوت کتاب در این است که این بار یک مأمور کشور دچار این تجربه شده و نکات جذاب‌تری برای خوانندگان روایت کرده است. 📚 کتاب شنود، بیانگر یکی از تجربیات نزدیک به مرگ است که حقایق شگرف و شگفتی را برایمان به ارمغان آورده. «شنود» ردیابی ناشنیده‌هایی است که از نجوای سرّی ملکوتیان به شکار آمده... 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen ⬛️@P_faezeh00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💢 درخواست راوی کتاب پرفروش برای طرح حقایق ناگفته... 🔺 🔷🔹_______________ از 8 شهریور، با قسمت‌های جذاب با ما همراه باشید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1143210048Ca767ebaedc ⬛️@P_faezeh00
💠🔷🔹 🔴 معرفی کتاب پرطرفدار ◀️ ❇️ اگر دوست دارید حقایق جالبی را درباره دنیا و زندگی پس از مرگ بدانید، کتاب شنود انتخاب خوبی برای شماست... --------------- بخشی از کتاب شنود 👇👇 سال‌ها قبل، وقتی در دوره آموزشی مشغول غواصی بودم، در چند متر زير آب گير كردم و نزديك بود غرق شوم. آن لحظات وقتی به سطح آب نگاه می‌كردم، خورشيد را مانند يك گوی نورانی بر سطح آب می‌ديدم كه هر لحظه آرزو داشتم به آن نزديك شوم. آنجا مسير نور خورشيد را شبيه يک دالان نورانی به سمت بالا مي‌ديدم. حالا پس از سال‌ها كه از آن روز می‌گذشت، يكبار ديگر همان اتفاق افتاد! تمام دنيا سياه شد. فقط بالای سرم را می‌ديدم که يک نقطه بسيار روشن می‌درخشيد. سينه‌ام سنگين بود. توجه من از آن نقطه نورانی به پايين پايم در همان اتاق کوچک جلب شد. يكباره ديدم پيرمردی بسيار نورانی و مهربان كه نمی‌توانم زيبايی چهره و محبتش را وصف كنم، با فاصله کمی روی سينه‌ام نشسته! با مهربانی به من لبخند زد و گفت: می‌خواهی با من بيايی؟ آمده‌ام جان تو را بگيرم، آماده هستی؟ من كه وحشت تمام وجودم را گرفته بود، مات و مبهوت نگاهش كردم. مثل نگاه ملتمسانه يک دانش آموز در سر جلسه امتحان، وقتی امتحان تمام شده و او هيچ جوابی ننوشته نگاهش کردم. به خودم قوت قلب دادم و گفتم: بد نيست همراهش بروم. من که در زندگی خيلی کارهای مهم و خوب کرده‌ام و آدم خيلی خوبی بودم. برای همين دستانم را به سمت حضرت عزرائيل بلند کردم تا مرا همراهش ببرد. خيلی خيالم از خودم راحت بود. به خودم اعتماد داشتم و مطمئن بودم به بهشت خواهم رفت! بدنی شبيه من روی تخت بيمارستان بود و خودم در مقابل پيرمرد!... 🌐 به نقل از سایت طاقچه 🔷🔹__________________________ از 8 شهریور، با قسمت‌های جذاب با ما همراه باشید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1143210048Ca767ebaedc ⬛️@P_faezeh00